نظرسنجی: خوب بود یا نه؟
ترسناک نبود
بد نبود
ترسناک بود
[نمایش نتایج]
زمان بسته شدن نظرسنجی: 03-03-11761235
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 20

#1
ستادي گفته است كه چند سال قبل جواني كه در حدود سن هيجده سالگي بود بهدفتر من مراحعه كرد و گفت: شما مدعي هستيد كه پاسخ هر سوالي را ميدهيد ولي قطعا" بعضي از سوالات را نمي توانيد فورا" جواب بدهيد.بلكه لااقل بايد براي بعضي از آنها چند ساعتي مطالعه كنيد تا بتوانيد جواب آن سؤال را بدهيد اما من با آنكه درس نخوانده ام هر سوالي را از من بپرسيد بدون مطالعه وبطوري جواب خواهم گفت كه خود شما تصديق كنيد. جواب آن صحيح و كامل است و حتي بهتر از بعد از مطالعه شما جواب گفته ام.

من اول فكر كردم كه او مريض رواني است و حرفهاي بي اساس مي زند .بلاخص كه چشمهايش بمانند مريضهاي رواني متعادل نبود. ولي با اصرار او كه ميگفت: خواهش ميكنم از من سؤال كنيد من از او پرسيدم اسم و فاميل من چيست؟ او اسم و فاميل مرا طبق آنچه در شناسنامه ام بود گفت. با آنكه در آن زمان فاميل من در شناسنامه ام غير از آنچه به آن معروف بودم و كسي جز عدهء معدودي از آن اطلاع نداشتند من خيلي از اين گفته تعجب كردم. پس از آن سؤالات غير علمي از او پرسيدم. او همه را صحيح جواب گفت. ولي چند مشكل علمي و فلسفي را كه از او سؤال نمودم ميخواست درست جواب بگويد ولي مثل كسي كه بايد به او تلقين كنند و بايد ياد بگيرد و بعد جواب بگويد برايش مشكل است كه يكسره مطلب را اداء كند بود. لذا آن چند مسئله را نوشت و گفت: من جواب اينها را براي شما يكساعت ديگر مي آورم. من متوجه شدم كه كسي مطالب را به او ميگويد و لذا مي تواند جوابهاي مختصر را نقل كند ولي جوابهاي مفصل و علمي را نمي تواند ظبط كند تا بتواند آنها را نقل نمايد. من به او گفتم: نه لازم نيست كه خودت را زحمت بدهي اجمالآ" متوجه شدم كه ميتواني پاسخ سؤالاتي كه از تو نموده ام بدهي ولي من از تو مي خواهم كه بگوئي اينها را چه كسي بتو در گوشت ميگويد. آيا او خودش را بتو معرفي كرده است.(آن جوان با اين جملات فكر كرد كه من متوجه اصل مساله شده ام لذا بدون توجه گفت) ميگويد: من روح يك نفر از كساني هستم كه از قيد بدن خلاص شده ام. ولي بعد مثل آنكه از گفتن اين جملات پشيمان شد و گفت: شما چه كار داريد كه اين مطلب را از من سؤال مي كنيد؟ من به او گفتم كه تو از همان روح سؤال كن كه آيا مي تواني مطالب را بمن بگوئي يا نه.اگر اجازه نداد منهم راضي نيستم تو كاري بر خلاف دستور آن روح پر عظمت بكني. او چند لحظه سرش را پائين انداخت و مقداري صورتش سرخ شد.سپس سرش را بالا كرد و گفت: من فقط بعضي از چيزها را اجازه مي دهد كه من براي شما بگويم. گفتم: بپرس آيا مي تواني چگونگي ارتباطت را به او از اول براي من بگوئي؟ او گفت بله اجازه مي دهند. لذا من به او گفتم: پس اگر اشكالي ندارد اولين برخوردتان را با آن روح شرح دهيد. او گفت: يك روز در مدرسه معلم سر كلاس برايمان ديكته مي گفت. من يك كلمه را فكر مي كردم كه بايد با سين بنويسم.ناگهان احساس كردم كه دستم بي اختيار طوري برگردانده شد كه با صاد نوشتم ولي آن كلمه را خط زدم و دوباره خواستم با سين بنويسم باز هم نتوانستم و يا صاد نوشتم.ولي ناراحت بودم و با خودم ميگفتم حتما يكي از غلط هائي كه از ديكته ام ميگيرند همين خواهد بود. اما با كمال تعحب صدائي شبيه به صدائي كه از تلفن بيرون مي آمد بگوشم رسيد كه نه اين كلمه با صاد بايد نوشته شود. من از آنروز با اين صدا آشنا شدم و هر وقت چيزي را نميدونم همين صدا بمن ميگويد و حتي سر جلسات امتحان و بعضي از اوقات در كارهائي كه من نميتوانم طبق دستورش عمل كنم.مثل كسي كه مرا كناري بگذارد اختيار را از دست و زبان و اعضاء و جوارح من ميگيرد و با اعضاء بدن من كارهائي را كه او ميخواهد و بنفع من است انجام مي دهد.

پایان

اگه میشه این نظر و سپاس را بدید
اگه بازم خواستید بگید
پاسخ
 سپاس شده توسط ارتان ، تنها خـــودم ، TinaMk ، ♥سارا ، √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ ، -Edgar ، yujymy ، ✘ӍДЯЈДл✘ ، s1368 ، esiesi ، nanali
آگهی
#2
بازم بزار ممنون میشم
پاسخ
 سپاس شده توسط ( DEYABLO )
#3
ااااااااااا چه خوب بازم بزار
     

NEVER LOOK BACK          
پاسخ
 سپاس شده توسط ( DEYABLO )
#4
چشم حتما میزارم
پاسخ
#5
مرسی جالب بودBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 20 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ( DEYABLO )
#6
قربونت
پاسخ
#7
thank youHeart
پاسخ
#8
نفهمیدم داداش چی شدHuh
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان ترسناک!!!!!بیا ضرر نمیکنی به خدا 20 1
پاسخ
#9
خوب بود
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان