18-02-2014، 14:54
تلخ ترین قصه دنیاست : صبح تا شب بخندی اما شب تا صبح تنهایی سیگار بکشی . . .
.
.
ﻣﻦ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﻣﯿﺸﻮﻡ ، ﺗﻮ ﺍﻣﺎ ؟!
ﺳﯿﮕﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . .
.
.
کبریت را روشن میکنم و آرام کنار گوش سیگار می گویم :
عصر ، عصر نامردهاست رفیق ! و یک بار دیگر برای آرامش خودم . . .
رفیق سوزی میکنم . . .
.
.
لب های کبود
زیر چشمان سیاه
لاغر
خسته
تنها
گوشه گیر
همه گفتند که از سیگار شروع شد . . .
خوشحال باش !
این بار هم قِصر در رفتی . . .
داغ های صورتم ، خنجری شد بر تـن سیگار . . .
.
.
من عاشق نیستم فقط وقتی حرف تو می شود دلم سیگار می خواهد . . .
.
.
او هنوز روسری ” آبی ” میپوشد !
و من سیگار فیلتر ” قرمز ” میکشم !
چه شهر آورد بزرگیست !
.
.
سیگار میسوزه ، کم میشه ولی تکرار میشه !
من میسوزم ، کم میشم ولی دیگر تکرار نمیشم . . .
.
.
وقتی چاره ای نمی مونه
وقتی فقط می تونی بگی :
هرچه بادا باد . . .
حتی اگر ، دل کوه رو هم داشته باشی ، گریه ات می گیره . . .
بازم سیگار پشت سیگار . . .
.
.
به همان اندازه که دود سیگارم از من دورتر می شود یاد تو به من نزدیکتر می شود . . .
.
.
بـَعد از رفتنت ، زندگیم خلاصه شد در دو اتفاق :
سیگار قبل از چای
سیگار بعد از چای . . .
.
.
ﯾﮑﯽ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺳﯿﮕﺎﺭﻭ ﺗﺮﮎ ﮐﻦ !
ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ؟
ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺍﺕ ﺿﺮﺭ ﺩﺍﺭﻩ !
ﮔﻔﺘﻢ ﺿﺮﺭﺵ ﺍﺯ بعضی ﺁﺩﻣﺎ ﮐﻤﺘﺮﻩ !
ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ . . .
.
.
سیگار میکشم تا دود کنم خیال بودنش را . . .
ریه هایم بی تقصیرند ، فقط دارند تاوان ندانم کاری های دلم را پس میدهند !
.
.
برای مُردن این همه تراژدی نیاز نیست !
کافیست طاق باز خیره به سقف بخوابی ، سیگارت که از فرط فکر نیمه خاموش شد ، مرگ خودش می آید به سراغت . . .
.
.
حکایت جالبیست اتاق ِ من . . .
گیتار دود میکند سیگار ساز میزند و من . . . تمام میشوم !
.
.
کافه ی دیدار
وقت قرار
دود سیگار
میز قمار
باختم !
” داشتنت ” را پای یک میز نفرین شده
به “او” باختم . . .
.
.
نمیدانم جنس سیگارم خوب نیست یا جنس خاطراتم ؟
آخر بدجوری میسوزد دلم !
.
.
ساز گیتار و دود سیگار
قلب زخمخورده و روح بیمار
شیشۀ ابسولوت نیمخورده
با منی که مُهر مرگ بر او خورده
ساکت و سرد مثل قاب عکس ، رو دیوار
بدون نگاهی بر من ، سالهاست مُرده ام انگار
.
.
سیگار کشیدنم را کلاس نامیدند ؛ نمی دانستند که من از کلاس زندگی مدتهاست اخراج شده ام !
.
.
خدا را چه دیدی شاید دوام آوردم !
هر تمام شدنی که مرگ نیست !؟
گاهی میتوان کنارِ یک پنجره سیگار به دست و منتظر “ پوسید ” . . .
.
.
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ
ﯾﮏ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ
یه تن رنجور از زخم
یه ذهن خسته ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﻨﻢ ﯾﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﮑﺸﻢ ؟