امتیاز موضوع:
  • 95 رأی - میانگین امتیازات: 4.36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥

دلــم حضور مردانـه ميخواهــد ...!

نـه اينکـه مــرد باشــد ، نـه ...!

مــردانه باشد ؛

حرفش ، قولش ، فکرش ، نگاهش ، قلبش ...!

آنقــدر مـردانه کـه بتـوان تــا بينهايـت دنيــا ؛

بـه او اعتمــاد و تکيــه کـــــــرد ...!
آگهی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ 51

این روزا...
اين روزها به لحظه اي رسيدم که با تموم وجود ملتمسانه از اشکام مي خوام که يادت را از تموم ذهن من بشوره.
يادت از ذهنم پاک بشه تا ديگه به خاطر تو با خودم جنگ نکنم.
تو تموم غرور و محبت منو چه ارزون به خودخواهيت فروختي.
تو اولين مهمون تنهايي هام بودي.
يادته روزاي اول.روزي که با هم يه قايق ساختيم و اونرو از ساحل سرد سکوت به درياي حوادث راهي کرديم.
کمي که جلو رفتيم دستام از پارو زدن خسته شده بود.دلم گرفته بود.
واسه زخم دستام مرهم شدي و شدي پاروزن قايق تنهايي هام.
به اعتماد شونه هات بهت تکيه کردم.
هيچوقت از زخماي روحم چيزي بهت نگفتم و چه آروم اونارو تو خودم مخفي کردم.
دوست داشتم برق چشمات رو مرهمي کني واسه زخماي دلم اما مثل اينکه لياقتش رو نداشتم.
کمي که گذشت ديدم کهفقط من دارم تک و تنها پارو مي زنم و دستام از فرط رنج و درد به خون آغشته شده.
تحمل کردم.هيچي نگفتم چون زندگي به من آموخته بود صبورانه بايد جنگيد.
به من آموخته بود که تو سرزميني که تنها اشک ها يخ نبسته اند بايد زندگي کرد.
با اين همه بهترينم دوستت دارم و هرگز فراموشت نمي کنم.
هيچ کس اين چنين سحر آميز نمي تونست منو با خودش ببره به اونجايي که مردمش به هيچ دل مي بندند با هيچ زندگي مي کنن به هيچ اعتقاد دارن و با هيچ مي ميرن...

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ 51

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ 51
یک گره در پای من از عشق تو
یک گره بر قلب من از هجر تو

این گره ها را تو بخشیدی به من
تو مرا انداختی در این گره

باید از دولتسرای عشق تو
واکنم این بندهای پرگره

یا بپرسم از تو ای گم گشته ام
هیچ می دانی که ماندم در گره

کاش کور می شد دوچشمم آن دمی

که نگاهت روی آن می خورد گره
آنان که با زندگی میسازند زندگی را میبازند
 سپاس شده توسط frozen✘girl
هیچ کس با من نگفت از پنجره
دست هایم را به مهمانی نبرد
یک ستاره بر نگاه من ندوخت
آسمانم رنگ ایوانش نشد


من گذشتم از تمام قیل و قال
از هیاهو ، از هجوم ایینه
این همه دیوار در اطراف من
این منم ، این آشنای ثانیه


این منم ، این آخرین تصویر عشق
که چنین گم می شوم در یاد تو
پنجره ها را به رویم باز کن
تا شود مهمان من فریاد تو


این منم ، این از نفس افتاده ای
که گذشتم از تو و از عشق تو
می روم تا سر کنم من بعد ازاین
با غم ویرانگر این هجر تو


می روم اما بدستم یک خزان
تا بتازم بر درخت جان خود
می روم اما بدان ای عشق من
جان دهم من بر سر پیمان خود


این منم ، این آخرین ابر بهار
تا بگریم بر مزار قلب خویش
باورم هرگز نمی شد نازنین
پا گذارم یک شبی بر قبر خویش


این مزار تنگ را از من بگیر
یا برایم شاخه ای گل هدیه کن
تا دوباره جان بگیرم در سکوت
یک شبی بر روی قبرم گریه کن
آنان که با زندگی میسازند زندگی را میبازند
 سپاس شده توسط melodi+ ، னιSs~டεனσή


کــم طاقتـــی ؛

عــادت آن روزهایــت بــــــود ...!

ایـــن روزهـــــا ؛

بــــرای گرفتــن خبــری از مــــن ؛

عجیــــــــب صبــــور شــــده ای .............!
 سپاس شده توسط ...Sara SHZ... ، frozen✘girl
باز هم چشمان من
رنگ بی خوابی شده
باز قلبم شعله ی
عشق و بی تابی شده
باز بر بام شبم
ماه مهتابی شده

باز می خوانم که من
خسته ام از این همه دلبستگی
خسته ام از زندگی
خسته ام از این سکوت و بندگی
خسته ام از جملگی

باز بیزارم من از تکرار شب
می پرم آهسته از دیوار شب
می زنم فریاد و دستم در هوا
مانده قلبم زنده در آوار شب

شب شروع بی امان گریه هاست
روز آغاز دروغ خنده هاست
روز و شب اما چه فرقی می کند؟
آخر هر خنده وقتی
اشک گرمی پا به پاست

باز نفرین بر دروغ
خنده های بی فروغ
خنده های پر فریب و پر دروغ
خنده هایی از سر دیوانگی
یا دروغین مستی و دلدادگی

خنده هایی یخ زده
قلب هایی غم زده
ای خدا نفرین به قلبی که از دروغ
عشق را بر هم زده

باز باران دروغ
می چکد از آسمان
نغمه می خواند به من
ماه و خورشیدی دروغ
باز می تابد به من
باز می پرسم ز خود
رنگ بی خوابی چه شد؟
عشق و بی تابی کجاست؟
ماه مهتابی چه شد؟
آنان که با زندگی میسازند زندگی را میبازند
هوا بوی نم گرفته

دوباره دلم گرفته

صدای گريه ی بارون

تو خيابون دم گرفته



با نگاهت قلبمو ازم گرفتی ، اينم بمونه

با غرورت منو دست کم گرفتی ، اينم بمونه

گفتی که قلبتو پس ميدم ديوونه ، اينم بمونه

گفتم اين قلب تو ه پيشت بمونه ، اينم بمونه



خواستم عاشقت کنم گفتی محاله ، اينم بمونه

گفتی که تو هم دلت چه خوش خياله ، چه خوش خياله ، اينم بمونه



من می گفتم شب عشق با اين سياهی نداره ترسی برام وقتی تو ماهی

تو می گفتی آره من ماهم ولی تو اومدی آسمونت رو اشتباهی

اينم بمونه ، اينم بمونه ، اينم بمونه



خواستم عاشقت کنم گفتی محاله ، اينم بمونه

گفتی که تو هم دلت چه خوش خياله ، چه خوش خياله ، اينم بمونه



من می گفتم شب عشق با اين سياهی نداره ترسی برام وقتی تو ماهی

تو می گفتی آره من ماهم ولی تو اومدی آسمونت رو اشتباهی

اينم بمونه ، اينم بمونه ، اينم بمونه

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ 51

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ 51
روی احساس لطیفم پا نذار
طعنه بر بی خوابی های من نزن
من فرامین خدایم را چنان از بر شدم
گوئیا یک دشت نیلوفر شدم
هر کجا دیدی کمی متروکه است
گل بکار و بر کبوتر ها بخند
رنگ زرد باد پاییزی نشو
پیچکی را روی شب هایت ببر
نو گل احساس خود را هدیه کن
چون جواهر بر صدای باد مست
با نسیم تا پای شب بو ها برو
ضربه ای بر خاطرات بد بزن
گاهی از روی صداقت خنده کن
یا بده بر برگ خشکی رنگ سبز
پا به روی خاک نمناکی گذار
پایکوبان در دل صحرا بچرخ
سر بده آواز مستی را دمی
که ستاره می درخشد بر لبت
نامه های عاشقانه را بخوان
شب به روی پشت بام خانه ات
در زمستان برف ها را لمس کن
کودک دل را به بازی ها ببر
آب را بوسه هایت نوش کن
شعرهایت را به مهمانی ببر
بر بخار شیشه ها قلبی بکش
گاهگاهی هم نگه بر پشت سر
آفتاب ظهر را تسبیح کن
یا برایش کرم شبتابی ببر
زیر باران بوسه بر یاسی بزن
دزدکی در مشت خود رویا ببر
گوش کن از کوه می اید صدا
مرد چوپان باز در نی می دمد
یک شبی تا می شوی مهمان من
طعنه بر بی خوابی های من نزن
کودکانه دست در دستم گذار
من شبیه دشتی از نیلوفرم
روی احساس لطیفم پا نذار
آنان که با زندگی میسازند زندگی را میبازند
سطـــر اول
او مــی آیــــد ؛

سطـــر دوم
او مــی رود ؛

دو سطــر بیشتــر نیســت ...!

بیهــــوده آنــرا ؛

هـــزار و یکشـــب می کنیــــــم ..........!
 سپاس شده توسط Armina ، ps3000
خدانگهدار عزیزم
اما نمیشه باورم
توی چشام نگاه نکناین لحظه های آخرم
آخه چطور دلم بیاد
چشماتو گریون ببینم
میرم ولی این و بدون
چشم انتظارت میشینم
میرم ولی گریه نکن
نذار از عشقت بمیرم
اگر توو اوج بی کسی
با عکست آروم بگیرم
میرم ولی بدون یکی
خیلی تو رو دوست داره
یکی که از دوریه تو
سر به بیابون میزنه
خدانگهدار عزیزم
خدانگهدار عزیزم
خدانگهدار
خدانگهدار
خدانگهدار عزیزم
دارم میرم از این دیار
اینجا کسی منو نخواست
تو هم منو تنها بذار
اینجا غریب بودم
ولی هیچکی نپرسید از کجام
مسافرم باید برم
گریه نکن خدا نخواست
دوسم نداشتی اما من
عادت کردم به بودنت
غریب بودم نا مردما
تو رو ازم ربودنت
میرم ولی اینو بدون
فقط تویی دلیل بودنم
مهمون نوازی کردنت
میرم ولی گریه نکن
نذار از عشقت بمیرم
اگر توو اوج بی کسی
با عکست آروم بگیرم
میرم ولی بدون یکی
خیلی تو رو دوست داره
یکی که از دوریه تو
سر به بیابون میزنه
خدانگهدار عزیزم


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ 51

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ 51

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ 51


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 23 مهمان