امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شعر طنز(یاد از آن روزی که بودم اولی)

#1
یاد آن روزی که بودم اولی
ناز و طناز و عزیز و فلفلی


شاه خانه بودم و با داد و دود
هر چه را میخواستم آماده بود


وای از آن روزی که آمد دومی
نق نقو و بد ادا و قم قمی


من وزیر گشتم و افتادم زجا
دومی به جای من گردید شاه


تا به خود آیم و خودداری کنم
سومی آمد و او شد خواهرم


دختری زیبا و خوش رو مثل ماه
من و داداشم کشیدیم سوز و اه


جای سبزی و گل در زندگی
سر رسید از گرد راه چهارمی


دیگر آن خانه برایم تنگ شد
سبزی گل در نگاهم سنگ شد


داشتم میکردم عادت ناگهان
پنجمی هم پا گشود بر این جهان


گر چه بهر سوختن ۵ تن کافی نبود
ششمی هیزم شد و ما مثل دود


ناصر و منصور و شهناز و شهین احمد و فرهاد ...
هفتم مهین خانمان گردید در هم بر همی


سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی
ای امان و ای امان و ای امان ای امان از دست بابا و مامان


مادرم شد بار دیگر حامله
این که آید تیم فوتبال کامله


ناصر و منصور و شهناز و شهین
احمد و فرهاد و مهناز و مهین


علیمردان خان گل و معصومه جان
آخری هم میشود دروازه بان !!!!
پاسخ
 سپاس شده توسط ♥ترانه♥ ، روشنک♥
آگهی
#2
ممنون خییل خنده دار بودDodgyDodgyDodgyDodgyDodgy
پاسخ
#3
باحال بود
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  سلامتی روزی که........

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان