04-01-2014، 15:29
مهرشاد کمیزی نوزاد 7ماهه بیست کیلویی در تهران
پدر مهرشاد: مهرشاد وقتی به دنیا آمد 3 کیلوگرم وزن داشت و طبیعی بود تا حدود سه ماهگی خیلی متوجه چاقی او نشدیم اما بعد از آن متوجه شدیم هر ماه 2 تا 4 کیلو به وزنش اضافه میشد و تقریباً هر ساعت یا هر 45 دقیقه شیر میخورد.
علی ربانی، متخصص اطفال و پزشک معالج مهرشاد میگوید: تاکنون آزمایشهای مختلف هیچ بیماری خاصی را برای مهرشاد نشان نداده است اما به هر حال چاقی او مرضی است و باید تحت کنترل باشد، احتمالاً ژن چاقی دارد و زیاد میخورد به همین علت به او رژیم غذایی دادهایم.
دیوارهای ذهنی
یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد... اون یه اکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد . تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود . ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد... او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد . بالا خره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچیک منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به اون طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیر ممکنیه . دانشمند شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد. اون هرگز قدم به سمت دیگر اکواریوم نگذاشت . میدانید چرا؟ اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود. یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار. باورش به ناتوانی . ما هم اگه خوب تو اعتقادات خودمون جستجو کنیم، کلی دیوار شیشه ای پیدا می کنیم که نتیجه ی مشاهدات و تجربیاتمونه و خیلی هاشون هم اون بیرون نیستن و فقط تو ذهن خود ما وجود دارند سپاس
پدر مهرشاد: مهرشاد وقتی به دنیا آمد 3 کیلوگرم وزن داشت و طبیعی بود تا حدود سه ماهگی خیلی متوجه چاقی او نشدیم اما بعد از آن متوجه شدیم هر ماه 2 تا 4 کیلو به وزنش اضافه میشد و تقریباً هر ساعت یا هر 45 دقیقه شیر میخورد.
علی ربانی، متخصص اطفال و پزشک معالج مهرشاد میگوید: تاکنون آزمایشهای مختلف هیچ بیماری خاصی را برای مهرشاد نشان نداده است اما به هر حال چاقی او مرضی است و باید تحت کنترل باشد، احتمالاً ژن چاقی دارد و زیاد میخورد به همین علت به او رژیم غذایی دادهایم.
دیوارهای ذهنی
یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد... اون یه اکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد . تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود . ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد... او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد . بالا خره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچیک منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به اون طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیر ممکنیه . دانشمند شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد. اون هرگز قدم به سمت دیگر اکواریوم نگذاشت . میدانید چرا؟ اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود. یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار. باورش به ناتوانی . ما هم اگه خوب تو اعتقادات خودمون جستجو کنیم، کلی دیوار شیشه ای پیدا می کنیم که نتیجه ی مشاهدات و تجربیاتمونه و خیلی هاشون هم اون بیرون نیستن و فقط تو ذهن خود ما وجود دارند سپاس