28-12-2013، 12:27
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه اے از دست نرود تصویر نگاه زیباے تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتے یک ذره از گرماے دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایے دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشے در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهاے قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، مے دانم اینک کجا هستم، همانجایے که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایے که انتظارش را مے کشیدم و هر زمان خوابش را مے دیدم آن خواب برایم یک رویاے شیرین بود....
در آغوش عشق ، بے خیال همه چیز ، نه مے دانم زمان چگونه مے گذرد و نه مے دانم در چه حالے ام
تنها مے دانم حالم از این بهتر نمے شود ، دنیاے من از این عاشقانه تر نمے شود
گرماے هوس نیست این آتش خاموش نشدنے آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمے دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلے آرامم ، از اینکه در آغوشمے خوشحالم
حس قشنگے است درآغوش تو بودن
به چشمان پرمهرت خیره شدن
و غرق شدن دردریاے طوفانے چشمانت
و یکسان شدن ضربان قلب هایمان
گوش کن
این آهنگ قلب من است که با آهنگ قلب تو یکے شده است
و هر لحظه در دلم فریاد میزند
تمام هستے ام از آن توست ،
عشق مهربانم.
و رسیدن به اعماق قلب زیبایت