سگ بی وفا
یک شکارچی بود که سگ تنبلی داشت.شکار چی سگ ها را به جنگل برد ولی سگ تنبل جا ماند و سرگرم شد.او رفت جایی که سر پناه پیدا کند.او پیش زاهدی رفت که خیلی با ایمان بود.او دلش به حال سگ سوخت و او را به یک آهوی زیبا تبدیل کرد.روزی او با ببری روبرو شد.آهو ترسید و پیش زاهد رفت.زاهد دلش سوخت و او را به ببری تبدیل کرد.ببر روزی با یک شیر روبرو شد.ببر ترسید و فرار کرد.زاهد دلش سوخت و او را به شیر تبدیل کرد.روزی شیر عاشق یک شیر مادّه شد.شیر ماده هم از او خوشش آمد.شیر نر به خاستگاری شیر ماده رفت.پدر شیر مادّه گفت: این جوری نمی شود.ما تو را نمی شناسیم.بهتر است بیاییم و درباره ی تو از زاهد تحقیق کنیم.شیر نر کمی ترسید.او می دانست که زاهد راستش را می گوید.برای همین رفت تا زاهد را بکشد.ولی زاهد فهمید و او را به شکل همان سگی که بود تبدیل کرد.سگ با خجالت از پیش زاهد رفت.در راه چند گرگ دنبالش کردند و او را تکه پاره کردند.
این بود عاقبت « سگ بی وفا »
یک شکارچی بود که سگ تنبلی داشت.شکار چی سگ ها را به جنگل برد ولی سگ تنبل جا ماند و سرگرم شد.او رفت جایی که سر پناه پیدا کند.او پیش زاهدی رفت که خیلی با ایمان بود.او دلش به حال سگ سوخت و او را به یک آهوی زیبا تبدیل کرد.روزی او با ببری روبرو شد.آهو ترسید و پیش زاهد رفت.زاهد دلش سوخت و او را به ببری تبدیل کرد.ببر روزی با یک شیر روبرو شد.ببر ترسید و فرار کرد.زاهد دلش سوخت و او را به شیر تبدیل کرد.روزی شیر عاشق یک شیر مادّه شد.شیر ماده هم از او خوشش آمد.شیر نر به خاستگاری شیر ماده رفت.پدر شیر مادّه گفت: این جوری نمی شود.ما تو را نمی شناسیم.بهتر است بیاییم و درباره ی تو از زاهد تحقیق کنیم.شیر نر کمی ترسید.او می دانست که زاهد راستش را می گوید.برای همین رفت تا زاهد را بکشد.ولی زاهد فهمید و او را به شکل همان سگی که بود تبدیل کرد.سگ با خجالت از پیش زاهد رفت.در راه چند گرگ دنبالش کردند و او را تکه پاره کردند.
این بود عاقبت « سگ بی وفا »