خوبه خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوبه
دردهایم در آغوشی مداوا شد که نمی دانستم وقتی ندارمش زرگترین دردم میشود
دردهایم در آغوشی مداوا شد که نمی دانستم وقتی ندارمش زرگترین دردم میشود
|
دوستت دارم |
||||||||||||||
خوبه خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوبه
دردهایم در آغوشی مداوا شد که نمی دانستم وقتی ندارمش زرگترین دردم میشود
30-05-2012، 18:01
ای خاک دلیر اریایی
شعر من. البته برای پسر خاله م که بچه هست شعر زیاد گفتم اما بهم میخندین ارتین من زیر درخت هلو گم شده کم شده کسی نمومد پیداش کنه داش کنه --------- توپول نیسن ها من بهش میگم ------------- دوستن بعد اومدم مینویسم ادامه اش رو
30-05-2012، 18:29
ای کفشه بیریخت وپاره پاره
ای بد دکو پوزُ بد قواره ای رفته به پیش پینه دوزان روز اول موبودی تازه اون نویی اکنون رفته فردا میرم کفش تازه می گیرم دلت بسوزه
31-05-2012، 12:06
ادغام شدچون موضوع هاشبیه همن
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا چو کحل بینش ما خاک آستان شماست کجا رویم بفرما از این جناب کجا مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() P به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
مرسی و ممنون
دست از طلب ندارم تا کام من برآید دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید جان بر لبست و حسرت در دل که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
13-06-2012، 18:18
وایی ممنون من عاشق حافظم!
![]() خداروشُکر که تو شهر خودمون هستش! ![]()
16-06-2012، 17:26
دیدیای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبرو با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار جه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار طالع ب شفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منذل لیلی بد رخشید سحر وه که با مجنون دل افکار چه کرد ساقیا جام می ام ده که نگار انده ی غیب نیست معلوم که در پردهی اسرار چه کرد من تا اینجا حفظ بودم لطفا بقیه اش را بنویسید ممنون می شم !!!!!!!!!!!!!!!!! ![]() ![]() ![]()
28-06-2012، 15:06
بيدل دهلوي:
آفاق جا ندارد همت کجا نشیند سنگ از نگین براید تا نام ما نشیند جاییکه خاک باشذ پشت وبلنذ هستی تا چند سایه بالد یا نقش پا نشیند تاب و تب نفسها از یکدگر جدا نیست در خانهای که ماییم راحت چرا نشیند همصحبتان این بزم از دیده رفتگانند عبرت خوشست از اینها رو بر قفا نشیند فرصت نمیپسندد جا گرم کردن از ما آیینه پر فشاندهست تمثال تا نشیند زین ما و من که داریم آفاق در خروشست ای کاش سرمه گردیم تا این صدا نشیند راه نفس دو دم بیش فرصت نمیکند گل تاکی قفای شبنم صبح از حیا نشیند زین وحشتی که ما را چون بو ز گل برآورد مشکلکه جای ما هم برجای ما نشیند بگذار تا دمی چند بر گرد خویش گردیم عالم به دل نشستهست دل در کجا نشیند درکارگاه دولت شور حشم شگون نیست یکسر خروش جغد است هرجا هما نشیند از مرگ نیست باکم اما ز بینصیبی ترسم ز دامن او گردم جدا نشیند ای شور شوق بردار از جا غبار ما را پامال یأس تا چند این بیعصا نشیند سرمایه پرفشانیست اظهار بینشانیست از رنگ و بو چه مقدارگل بر هوا نشیند بیدل به حکم تقدیر فرمانبر اطاعت استادهایم چون شمع تا سر ز پا نشیند
28-06-2012، 15:29
چه قشنگ
| ||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|