22-09-2013، 23:09
دختره سه کيلو سيبيل داره...اســـــــــــــتاتوس گذاشته به خودم مي بالم که تا حالا خونه ي پسري نرفتم....
د آخه تو اگه بري خونه ي پسري....مامان پسره مي گه پسرم اين کدوم همــــکلاسيته...تاحالا نديده بودمش
از سال آینده كتاب فارسی اول دبستان هر شهر مطابق با فرهنگ همان شهر میشود:
تهران: كبری با دوست پسرش در باران آمد.
زاهدان: كبری تریاك در دست آمد.
رشت: كبری رفت و تا صبح نیامد.
اصفهان: كبری رفت گرسنه آمد.
... لرستان: كبری رفت نفهمید كی آمد.
تركها: كبری تو این مونده كه اصلا رفته یا نه .
شیراز:کبری حال نداشت نرفت.
از لقمان پرسیدند ادب از که آموختی ؟؟؟ گفت مدرسان شریف
د آخه تو اگه بري خونه ي پسري....مامان پسره مي گه پسرم اين کدوم همــــکلاسيته...تاحالا نديده بودمش
از سال آینده كتاب فارسی اول دبستان هر شهر مطابق با فرهنگ همان شهر میشود:
تهران: كبری با دوست پسرش در باران آمد.
زاهدان: كبری تریاك در دست آمد.
رشت: كبری رفت و تا صبح نیامد.
اصفهان: كبری رفت گرسنه آمد.
... لرستان: كبری رفت نفهمید كی آمد.
تركها: كبری تو این مونده كه اصلا رفته یا نه .
شیراز:کبری حال نداشت نرفت.
از لقمان پرسیدند ادب از که آموختی ؟؟؟ گفت مدرسان شریف
ﯾﮑﯽ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻣﻨﻢ ﺍﺻﻠﺎ ﺣﻮﺻﻠﺸﻮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺼﻔﻪ ﻧﺼﻔﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ
ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺜﻠﺎ ﺍﻧﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻣﻮ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ…
ﻣﯿﮕﻪ ﺻﺪﺍﺕ ﻗﻄﻊ ﻭ ﻭﺻﻞ ﻣﯿﺸﻪ ﻭﻟﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺿﺒﻂ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ ﻭﺍﺿﺢ ﻣﯿﺎﺩ!!
چند وقت پیش حس کمبود محبت داشتم
رفتم ی کم بتادین تو دستم ریختم و اومدم جلو مامانم
سرفه کردم گفتم وای خون دارم خون بالا میارم !
مامانم زد تو سرم گفت از بسکه میری
تو اون اینترنت بی صاحاب
برو توالت فرشامو کثیف کردی ..
بابام که داشت اخبار نیگا می کرد
خواهر کوچیکم هم داشت از خوشحالی
بالا پایین می پرید و میگفت آخ جون اگه بمیری
اتاقت مال من می شه
دختر عمم تعریف میکرد:
مانتو زرد پوشیدم رفتم بیرون,
یه پسره از جلوم رد شد بهم گفت: شلــــــــــــــه زرد :|
منم محلش نذاشتم,
بعد که یخورده رفتم جلوتر صدام کرد: خانــــــــــــــــــــــ ــــــوم ? ?
منم فک کردم میخواد چیزی بپرسه, گفتم بله ? ?
گفت: پشت کمرت با دارچین بنویس یا حسین…
من ))))))))))))
۱۰ دقیقه آخر امتحان …
زمان تغییر دادن جواب های صحیح به غلط !
زمان تغییر دادن جواب های صحیح به غلط !
دختر داییم ۴سالشه اومده میگه : باست نقاشی تشیدم !
من : عزیزم بده ببینم !
دختر داییم : منو دوش دالی ؟
من : معلومه جیگر !
دختر داییم : خیل خب ! این تویی اینم منم … اینام بچه هامونن !
من ۴سالم بود با شب اِدراری دست و پنجه نرم میکردم !
من : عزیزم بده ببینم !
دختر داییم : منو دوش دالی ؟
من : معلومه جیگر !
دختر داییم : خیل خب ! این تویی اینم منم … اینام بچه هامونن !
من ۴سالم بود با شب اِدراری دست و پنجه نرم میکردم !