ارسالها: 714
موضوعها: 240
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 1666
سپاس شده 3497 بار در 1191 ارسال
حالت من: هیچ کدام
پشت دیوارر حیاط
تو سکوت خلوت شب
با صدای نم نم بارون
من در آغوش تو
تو در آغوش من
چه لحظه زیبایی بود تورا بوسیدن
اما زمان کوتاه بود
و یک روز در پشت دیوار حیاط تنها به انتظار نشستم
تکیه بر دیوار زدم و گریه کردم
چون تو دیگر در آغوشم نبودی
تا گرمای تو قلب سردم را دوباره زنده کند
ولی یک خاطره زیبا در پشت حیاط یک ویلا بر جای ماند
ارسالها: 714
موضوعها: 240
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 1666
سپاس شده 3497 بار در 1191 ارسال
حالت من: هیچ کدام
می خوام به سردی شب هام بخندم . . .
می خوام به پوچی فردام بخندم . . .
وقتی می بینمت با دیگرونی . . .
تو اوج گریه هام می خوام بخندم . . .
می خوام داد بزنم تنهای تنهام . . .
می خوام وقتی میگم تنهام بخندم . .
ارسالها: 0
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 85
سپاس شده 22 بار در 5 ارسال
حالت من: هیچ کدام
همیشه نمیشه زد به بی خیالی و گفت: تنها اومدم، تنها میرم... یه وقت هائی دل واماندت یه نفـــــــــــــــــــــــ ـــر رو میخواد نه برای یه ساعت، یا یه روز بلکه برای یه عمـــر
اینجا سرزمین واژگان واژگون است:
جایی که گنج جنگ میشود...
درمان نامرد میشود...
قهقهه هق هق میشود...
اما دزد همان دزد است و درد همان درد...
ارسالها: 714
موضوعها: 240
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 1666
سپاس شده 3497 بار در 1191 ارسال
حالت من: هیچ کدام
چـــه تلــخ است بـــا بغض بنویــسی
بـا خنــــــده بخــــوانند...
ارسالها: 173
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 347
سپاس شده 383 بار در 210 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بی درد وا نشد دل غفلت گرفته ام
قفلی که زنگ بست شکستن کلید اوست...
زندگی باور می خواهد
آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه
به تو یک سیلی زد
یک امید از ته قلب به تو گوید
که خدا هست هنوز
ارسالها: 714
موضوعها: 240
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 1666
سپاس شده 3497 بار در 1191 ارسال
حالت من: هیچ کدام
سـرد اسـت و مـن تـنهايـم “
چـه جمـلـه اي !
پــــُر از کـليـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـاي ِ گـرمي نـشستـه اي و مي خـوانـي :
” ســرد اسـت “…
يـخ نمـي کنـي …
حـس نـمي کنـي …
کـه مـن بـراي ِ نـوشتـن ِ هميـن دو کلمـه
چـه سرمايـي را گـذرانـدم
ارسالها: 859
موضوعها: 163
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 1862
سپاس شده 3392 بار در 1511 ارسال
حالت من: هیچ کدام
چنان زد آتشم با بي وفايي كه بيزارم دگر از آشنايي
زهر بيگانه اي بيگانه تر شد ميان ما خدا يا كن خدايي
مرا چون ناشناسان ديد و بگذشت كه ؟بگذشته است زين بي اعتنايي؟
چه كردم كه اين چنين بگريخت از من؟
چه ناموزون زد آهنگ جدايي! بر او دل بستم مو شد خصم جانم
روا بر من نبود اين ناروايي
نميدانند قدر يكدلي را گرفتاران درد خود نمايي
كشيدم آنچه از دست دلم بود زمن يا رب بگير اين با صفايي
همان بهتركه روز و شب از او دور بسوزم با نواي بينوايي
جفارا با وفا پاداش بخشند مقيمان حريم كبريايي
ارسالها: 714
موضوعها: 240
تاریخ عضویت: May 2012
سپاس ها 1666
سپاس شده 3497 بار در 1191 ارسال
حالت من: هیچ کدام
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستارههای زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستارهها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستارههای از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…