25-06-2012، 10:07
قهرمان بوکس وقتی فرشته نجات دو جوان در دریای شمال شد مرگ فداکارانه را در آغوش کشید.این مرد ورزشکار در حال کار با بیل مکانیکی بود که درخواست کمک 3 تن را شنید و شجاعانه به آب توفانی زد.علی لطفینژاد قهرمان بوکس استان گیلان پس از نجات دو تن از غرقشدگان، وقتی برای نجات سومین مرد به داخل آب زد، خودش هم اسیر امواج شد و مرگ را در آغوش کشید.در رودسر همه وی را میشناسند. جوانمرد بود و پیر و جوان برایش احترام میگذاشتند.
علی به جز مربیگری، روی خودروی سنگین هم کار میکرد و آخرین بار و در کنار دریا مشغول عملیات عمرانی بود. شب آخر دیرتر از همیشه سر کار رفت. نیم ساعتی از کارش نگذشته بود که صداهای نامفهومی را ازداخل آب شنید. هوا گرگ و میش بود اما با این وجود نور خورشید که در حال غروب کردن بود، صحنه غرق شدن سه مرد را در دریا به نمایش میگذاشت که در حال دست و پا زدن و کمک خواستن بودند. نباید وقت را تلف میکرد سریع خودش را به آب زد. ورزشکار بود و همه میدانستند که وی نفسش در آب نمیگیرد.خیلی زود نخستین مرد را نجات داد و آن را به ساحل رساند و دوباره برای نجات دومین مرد باز به آب زد و وی را هم با سختی به ساحل رساند. وقتی برای نجات سومین مرد به دریا رفت، شاید هیچ کس تصور نمیکرد این قهرمان بوکس مرگ فداکارانهای داشته باشد.
دریا توفانی شده بود. این بار قهرمان بوکس که خسته شده بود قربانی امواج بیرحم شد و به زیر آب کشیده شد. همه چشم در دریا دوخته بودند تا «علی» از زیر آب بیرون بیاید اما اثری نبود، هیچ کس باور نمیکرد تا اینکه جسدش پیدا شد و همه دیدند پایش زیر تخته سنگی گیر افتاده و وی نتوانسته خود را نجات دهد و تسلیم سرنوشت شده است.
علیرضا پسر این قهرمان بوکس گیلان گفت: چند وقت بود که اخلاق پدرم عوض شده بود. از همسایهها حلالیت میخواست و سفارش خانواده را به فامیل میکرد، اصلاً باور نمیکردم پدرم عروسی من را نبیند. خواهرم که دو سال پیش ازدواج کرده و قرار بود عروسی من 8 تیر ماه باشد.وی افزود: جمعه صبح همه کارها را کرد. حیاط را آماده کرد و سنگها و وسایلی که داخل حیاط بود را به بیرون برد تا حیاط برای مراسم عروسی آماده شود. تا ساعت 4 بعدازظهر مشغول تمیز کردن حیاط بود. پس از آن به داخل خانه برگشت و پس از استراحت کوتاهی خودش را برای رفتن به سر کار آماده کرد. پدرم راننده بیل مکانیکی شرکت عمران صنعت بود که در کنار دریا راهسازی و ساخت مکانهای تفریحی می سازند.
ساعت 8 شب پدرم سر کارش حاضر بود. وقتی وی مشغول انجام کارش بود متوجه میشود که 3 مرد در آب دریا در حال غرق شدن هستند. پدرم شناگر ماهری بود که برای نجات جان آنها به دریا رفت. دو تن را به زحمت از آب بیرون میکشد و به کنار ساحل میرساند. با کمک کسانی که نظارهگر بودند آن دو جوان را به قایقی در کنار ساحل رساند.اما وقتی برای نجات سومین نفر وارد آب شد، موجی آمد که پدرم را به داخل آب کشاند. پدرم مردی نبود که در داخل دریا نفس کم بیاورد. وقتی خبر مرگ وی را شنیدم، نمیتوانستم باور کنم. پدرم اگر دو ساعت هم داخل آب میماند برایش مشکلی پیش نمیآمد. برای پیدا کردن جسد چند متری از دریا را تور ماهیگیری انداختند تا جسد به سمت عمق آب نرود. پس از 3 ساعت غواصانی که به داخل آب رفته بودند توانستند جنازه پدرم را از داخل آب خارج کنند. پای پدرم زیر یک تخته سنگ گیر کرده بود و همین مسئله علت مرگ پدرم بود وگرنه امکان نداشت که پدر نتواند در برابر موج آب دوام بیاورد.
رضایی رئیس هیأت ورزشی رودسر نیز گفت: علی لطفینژاد از قهرمانان بنام استان گیلان بود که بیش از 15 سال در رشته بوکس فعالیت داشت. وی قهرمان بوکس در مسابقات استانی و رئیس هیأت بوکس رودسر بخش کلاچای و شهر واجارگا بود و چندین سال در سمت مربی، قهرمانهای بوکس را پرورش میداد. وی قهرمانان زیادی را شناسایی و به هیأت بوکس استان گیلان معرفی کرده بود. وی افزود: این قهرمان مقبولیت بالایی در میان ورزشکاران استان داشت و بارها با هزینه شخصی تیمهایی را به مسابقات استانی فرستاده بود. وی ورزشکاری بیحاشیه بود و تنها به فکر خدمت و توسعه ورزش بوکس شهر و استان بود.
رضایی در ادامه گفت: به گفته پسرش همان روز غروب پیش از این ماجرا اساماسی را برای اعضای خانوادهاش فرستاد که شعر: بیخبر از همدیگر خوابیدن چه سود/ بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود /زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید /ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود/
بود و همان را روی سنگ قبرش به نگارش درآوردند. وی در پایان از هیأت ورزش استان گیلان خواست تا نگاه ویژهای به خانواده این پهلوان و قهرمان گیلانی داشته باشند.
علی به جز مربیگری، روی خودروی سنگین هم کار میکرد و آخرین بار و در کنار دریا مشغول عملیات عمرانی بود. شب آخر دیرتر از همیشه سر کار رفت. نیم ساعتی از کارش نگذشته بود که صداهای نامفهومی را ازداخل آب شنید. هوا گرگ و میش بود اما با این وجود نور خورشید که در حال غروب کردن بود، صحنه غرق شدن سه مرد را در دریا به نمایش میگذاشت که در حال دست و پا زدن و کمک خواستن بودند. نباید وقت را تلف میکرد سریع خودش را به آب زد. ورزشکار بود و همه میدانستند که وی نفسش در آب نمیگیرد.خیلی زود نخستین مرد را نجات داد و آن را به ساحل رساند و دوباره برای نجات دومین مرد باز به آب زد و وی را هم با سختی به ساحل رساند. وقتی برای نجات سومین مرد به دریا رفت، شاید هیچ کس تصور نمیکرد این قهرمان بوکس مرگ فداکارانهای داشته باشد.
دریا توفانی شده بود. این بار قهرمان بوکس که خسته شده بود قربانی امواج بیرحم شد و به زیر آب کشیده شد. همه چشم در دریا دوخته بودند تا «علی» از زیر آب بیرون بیاید اما اثری نبود، هیچ کس باور نمیکرد تا اینکه جسدش پیدا شد و همه دیدند پایش زیر تخته سنگی گیر افتاده و وی نتوانسته خود را نجات دهد و تسلیم سرنوشت شده است.
علیرضا پسر این قهرمان بوکس گیلان گفت: چند وقت بود که اخلاق پدرم عوض شده بود. از همسایهها حلالیت میخواست و سفارش خانواده را به فامیل میکرد، اصلاً باور نمیکردم پدرم عروسی من را نبیند. خواهرم که دو سال پیش ازدواج کرده و قرار بود عروسی من 8 تیر ماه باشد.وی افزود: جمعه صبح همه کارها را کرد. حیاط را آماده کرد و سنگها و وسایلی که داخل حیاط بود را به بیرون برد تا حیاط برای مراسم عروسی آماده شود. تا ساعت 4 بعدازظهر مشغول تمیز کردن حیاط بود. پس از آن به داخل خانه برگشت و پس از استراحت کوتاهی خودش را برای رفتن به سر کار آماده کرد. پدرم راننده بیل مکانیکی شرکت عمران صنعت بود که در کنار دریا راهسازی و ساخت مکانهای تفریحی می سازند.
ساعت 8 شب پدرم سر کارش حاضر بود. وقتی وی مشغول انجام کارش بود متوجه میشود که 3 مرد در آب دریا در حال غرق شدن هستند. پدرم شناگر ماهری بود که برای نجات جان آنها به دریا رفت. دو تن را به زحمت از آب بیرون میکشد و به کنار ساحل میرساند. با کمک کسانی که نظارهگر بودند آن دو جوان را به قایقی در کنار ساحل رساند.اما وقتی برای نجات سومین نفر وارد آب شد، موجی آمد که پدرم را به داخل آب کشاند. پدرم مردی نبود که در داخل دریا نفس کم بیاورد. وقتی خبر مرگ وی را شنیدم، نمیتوانستم باور کنم. پدرم اگر دو ساعت هم داخل آب میماند برایش مشکلی پیش نمیآمد. برای پیدا کردن جسد چند متری از دریا را تور ماهیگیری انداختند تا جسد به سمت عمق آب نرود. پس از 3 ساعت غواصانی که به داخل آب رفته بودند توانستند جنازه پدرم را از داخل آب خارج کنند. پای پدرم زیر یک تخته سنگ گیر کرده بود و همین مسئله علت مرگ پدرم بود وگرنه امکان نداشت که پدر نتواند در برابر موج آب دوام بیاورد.
رضایی رئیس هیأت ورزشی رودسر نیز گفت: علی لطفینژاد از قهرمانان بنام استان گیلان بود که بیش از 15 سال در رشته بوکس فعالیت داشت. وی قهرمان بوکس در مسابقات استانی و رئیس هیأت بوکس رودسر بخش کلاچای و شهر واجارگا بود و چندین سال در سمت مربی، قهرمانهای بوکس را پرورش میداد. وی قهرمانان زیادی را شناسایی و به هیأت بوکس استان گیلان معرفی کرده بود. وی افزود: این قهرمان مقبولیت بالایی در میان ورزشکاران استان داشت و بارها با هزینه شخصی تیمهایی را به مسابقات استانی فرستاده بود. وی ورزشکاری بیحاشیه بود و تنها به فکر خدمت و توسعه ورزش بوکس شهر و استان بود.
رضایی در ادامه گفت: به گفته پسرش همان روز غروب پیش از این ماجرا اساماسی را برای اعضای خانوادهاش فرستاد که شعر: بیخبر از همدیگر خوابیدن چه سود/ بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود /زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید /ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود/
بود و همان را روی سنگ قبرش به نگارش درآوردند. وی در پایان از هیأت ورزش استان گیلان خواست تا نگاه ویژهای به خانواده این پهلوان و قهرمان گیلانی داشته باشند.