07-04-2014، 19:24
به من می گویدمرابرای سرگرمی هایت خواستی...!من؟
من که همین الانم ازبغض نبودنش ذره ذره اب میشوم
درتنهایی سوزان خودم...
به من می گویدلیاقت دوست داشتن نداری؟!!خنده ام
می گیردازحرفایی که اتش میزندوجودم رادربرابرتمام حرفا
وتهمت هایش فقط سکوت کردم...میدانی چرا؟خدایاتومی دانی؟
اری...چیزی نگفتم تانداندآن من بودم ک بخاطرسرفه های مکررش
تاصبح اشک ریختم...
این من بودم ک هرصبح سلامتی اش راباصدقه ای که همراه کوله باری
ازاشک های همیشگی ام بودبیمه میکردم.این من بودم که اورابا
دیگری دیدم دم نزدم وشبش که خسته قدم زدن بادیگری
بودرابالبخندی پرازغم ازجانش بیرون کردم گفتم خسته نباشی
"مجنون"
هیچ وقت نپرسیدچرامجنون رابااول شخص مفردخطابش نکردم.
چون می دانست که مجنون همه ی ادم های دنیاس الان برای
اسوده خاطریش گفتم میروم...
ندانست چه حالی دارم ندانست که بااین حرف دیگرمن.دیگرمنی
وجودنخواهدداشت وفقط جسمی ازمن دراین دنیای جهنمی باقی
می ماند...خدایامیدانی به "لیلی"اش چه گفت؟!
به منی که سال هاست تمام مردهای عالم راباچهره ی ان نامرد
میدیدم گفت:
"هرزگی همین است"
ازمن که خسته شدی میروی سراغ تیغ زدن دیگری...اری من
هرزه تنهاچشمان مردی شدم که عاشق همه ی چشمان
هرزه های عالم بود...
من میروم...بدون اونمی توانم این رادلم میگوید...قلب شکسته ام
میگرید...ولی...اوباهرزه هاخوشبخت تراست...
"خداحافظ تک معشوقه ی من...خداحافظ مجنون دیگران...خداحافظ"
من که همین الانم ازبغض نبودنش ذره ذره اب میشوم
درتنهایی سوزان خودم...
به من می گویدلیاقت دوست داشتن نداری؟!!خنده ام
می گیردازحرفایی که اتش میزندوجودم رادربرابرتمام حرفا
وتهمت هایش فقط سکوت کردم...میدانی چرا؟خدایاتومی دانی؟
اری...چیزی نگفتم تانداندآن من بودم ک بخاطرسرفه های مکررش
تاصبح اشک ریختم...
این من بودم ک هرصبح سلامتی اش راباصدقه ای که همراه کوله باری
ازاشک های همیشگی ام بودبیمه میکردم.این من بودم که اورابا
دیگری دیدم دم نزدم وشبش که خسته قدم زدن بادیگری
بودرابالبخندی پرازغم ازجانش بیرون کردم گفتم خسته نباشی
"مجنون"
هیچ وقت نپرسیدچرامجنون رابااول شخص مفردخطابش نکردم.
چون می دانست که مجنون همه ی ادم های دنیاس الان برای
اسوده خاطریش گفتم میروم...
ندانست چه حالی دارم ندانست که بااین حرف دیگرمن.دیگرمنی
وجودنخواهدداشت وفقط جسمی ازمن دراین دنیای جهنمی باقی
می ماند...خدایامیدانی به "لیلی"اش چه گفت؟!
به منی که سال هاست تمام مردهای عالم راباچهره ی ان نامرد
میدیدم گفت:
"هرزگی همین است"
ازمن که خسته شدی میروی سراغ تیغ زدن دیگری...اری من
هرزه تنهاچشمان مردی شدم که عاشق همه ی چشمان
هرزه های عالم بود...
من میروم...بدون اونمی توانم این رادلم میگوید...قلب شکسته ام
میگرید...ولی...اوباهرزه هاخوشبخت تراست...
"خداحافظ تک معشوقه ی من...خداحافظ مجنون دیگران...خداحافظ"
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.