امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زندگی نامه انیشتین

#1
[rtl] موضوع شگفت انگيز از زندگي آلبرتانيشتن، كه شما هيچ گاه آنان را نمي دانستيد.همگي ما مي دانيم كه انيشتن اين فرمول[e=mc2] را كشف كرد. اما واقعيت آن است كه چيز هايكمي در مورد زندگي خصوصي اش مي دانيم . [/rtl]

[rtl]او با سر بزرگ متولد شد :[/rtl]

[rtl]وقتي انيشتن به دنيا آمد او خيليچاق بود و سرش خيلي بزرگ تا آنجايي كه مادر وي تصور مي كرد، فرزندش ناقص است،اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه هاي طبيعي بازگشت .
 
[/rtl]

[rtl]اوخیلی دیر زبان باز کرد:
یکی دیگر از مشهورترین جنبه‌هایکودکی اینشتین این است که او خیلی دیرتر از بچه‌های معمولی صحبت کردن را آغاز کرد. طبق ادعای خود اینشتین، او تا سن سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بود و بعد از آن هم حتی تا سنین بالاتر از نه سالگی به سختی صحبت می‌کرد. به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین، و گرایش او به بی‌توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل اینشتین او را کند ذهن بدانند. البته در زندگی اینشتین، این اولین و آخرین باری نبود که چنین انگ‌ها و نظرات آسیب شناسانه‌ای به او نسبت داده می‌شد.
 
[/rtl]

[rtl]حافظه اش به خوبي آنچه تصور مي شود نبود :
[b] 
[/b][/rtl]

[rtl]مطمئنا انيشتن مي توانستهكتابهاي مملو از فرمول و قوانين را حفظ كند،اما براي به ياد آوري چيز هاي معمولي واقعا حافظه ضعيفي داشته است. او يكي از بدترين اشخاص در به ياد آوردن سالروز تولد عزيزان بود و عذر و بهانه اش براي اين فراموشكاري، مختص دانستن آن [تولد ]براي بچه هاي كوچك بود.یا بطور مثال انیشتین سرعت صوت را از حفظ نمیدانست و وقتی از وی دراین مورد سوال میکردند میگفت اینها چیزهایی است که همه آنرا میدانند پس من وقتم را برای دانستن آنها تلف نمیکنم!
 
[/rtl]

[rtl]او ازداستانهاي علمي-تخيلي متنفر بود :
انيشتن از داستانهاي تخيليبيزار بود. زيرا كه احساس مي كرد ،آنها باعث تغيير درك عامه مردم ازعلم مي شوند و در عوض به آنها توهم باطلي از چيز هايي كه حقيقتا نمي توانند اتفاق بيفتند ميدهد. 
به بيان او "من هرگزدر مورد آينده فكر نميكنم،زيراكه آن به زودي مي آيد. به اين دليل او احساس مي كرد كساني كه بطور مثال بشقاب پرنده ها را مي بينّند بايد تجربه هايشان را براي خود نگه دارند.
 
[/rtl]

[rtl] [/rtl]

[rtl]او در آزمون ورودي دانشگاه اش رد شد
درسال 1895 در سن 17سالگي،انيشتن كه قطعا يكي از بزرگترين نوابغي است،كه تا كنون متولد شده،در آزمون ورودي دانشگاه فدرال پلي تكنيك سوييس رد شد. 
در واقع او بخش علوم ورياضيات را پشت سر گذاشت وليدر بخش هاي باقيمانده، مثل تاريخ و جغرافي رد شد.وقتي كه بعدها از او در اين رابطه سوال شد؛او گفت:آنها بي نهايت كسل كننده بودند، و او تمايلي براي پاسخ دادن به اين سوالات را در خود آحساس نمي كرد.
[/rtl]

[rtl]علاقه اي به پوشيدن جوراب نداشت :
انيشتن در سنين جواني يافته بودكه شصت پا باعث ايجاد سوراخ در جوراب مي شود.سپس تصميم گرفت كه ديگر جوراب به پا نكند و اين عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. 
علاوه بر اين او هرگز براي خوشايند و عدم خوشايندديگران لباس نمي پوشيد، او عقيده داشت يا مردم اورا مي شناسند و يا نمي شناسند.پس اين مورد قبول واقع شدن[آن هم از روي پوشش] چه اهميتي ميتواند داشته باشد؟
 
[/rtl]

[rtl] [/rtl]

[rtl]او فقط يكبار رانندگي كرد :
انيشتن براي رفتن به سخنراني هاو تدريس در دانشگاه، از راننده مورد اطمينان اش كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين اورا هدايت مي كرد، بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان،شنوندگان حضور داشت. 
انيشتن، سخنراني مخصوص به خود را انجام مي داد وبيشتر اوقات راننده اش، بطور دقيقي آنها را حفظ مي كرد. 
يك روز انيشتن در حالي كه در راه دانشگاه بود،باصداي بلند در ماشين پرسيد:چه كسي احساس خستگي مي كند؟ 
راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند واو جاي انيشتن سخنراني كند،سپس انيشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند. 
عدم شباهت آنها مسئله خاصي نبود.انيشتن تنها در يكدانشگاه استاد بود، و در دانشگاهي كه وقتي براي سخنراني داشت، كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانست او را از راننده اصلي تمييز دهد. 
او قبول كرد، اماكمي ترديد در مورد اينكه اگر پس ازسخنراني سوالات سختي از راننده اش پرسيده شود، او چه پاسخي خواهد داد، در درونش داشت. 
به هر حال سخنراني به نحوي عالي انجام شد، ولي تصورانيشتن درست از آب در آمد.دانشجويان در پايان سخنراني انيتشن جعلي شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. 
در اين حين راننده باهوش گفت "سوالات بقدريساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ گويد"سپس انيشتن از ميان حضار برخواست وبه راحتي به سوالات پاسخ داد،به حدي كه باعث شگفتي حضار شد.
[/rtl]

[rtl]الهام گر او يك قطب نما بود :
انيشتن در سنين نوجواني يك قطبنمابه عنوان هديه تولد از پدرش دريافت كرده بود. 
وقتي كه او طرز كار قطب نما را مشاهده مي نمود، سعيمي كرد طرز كار آن را درك كند. او بعد از انجام اين كار بسيار شگفت زده شد.بنابر اين تصميم گرفت علت نيروهاي مختلف در طبيعت را درك كند .
 
[/rtl]

[rtl] [/rtl]

[rtl]راز نهفته در نبوغ او :
بعد از مرگ انيشتن در 1955 مغزاو توسط توماس تولتز هاروي براي تحقيقات برداشته شد. 
اما اينكار بصورت غير قانوني انجام شد.بعدها پسرانيشتن به او اجازه تحقيقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد. 
هاروي تكه هايي از مغز انيشتن را براي دانشمندانمختلف در سراسر جهان فرستاد. از اين مطالعات دريافت مي شود كه مغز انيشتن در مقايسه با ميانگين متوسط انسانها،مقدار بسيار زيادي سلولهاي گليال كه مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.همچنين مغز انيشتن مقدار كمي چين خوردگي حقيقي موسوم به شيار سيلويوس داشته، كه اين مسئله امكان ارتباط آسان تر سلولهاي عصبي را بايكديگر فراهم مي سازد. 
علاوه بر اينها مغز او داراي تراكم و چگالي زياديبوده است و همينطور قطعه آهيانه پاييني داراي توانايي همكاري بيشتر با بخش تجزيه و تحليل رياضيات است.
[/rtl]

ببخشید اگه بینش حروف انگلیسی داره اونا خوانده نمیشه

معذرتBlushBlushcryingcryingcrying
سپاس بده خوش حال شم
بده دیگه
جان خودت بده
پاسخ
آگهی
#2
واقعا انیشتین هاTongue
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Video سابلیمینال زندگی موفق اجتماعی
  سی کار مفیدی که میتونید تو زندگی انجام بدید
  نامه ی یک دختر کم توقع
  از زندگی آموختم که....شما بگید!
  نامه ای از یک پسر به پدرش!! (خیلی باحاله)
  31 راز موفقیت در زندگی!
  ۱۵ راه برای زندگی بهتر..♡
  بهترین چیز ها در زندگی مجانی هستند^_^♡
  راهکار برای زندگی شاد
  ماجراهای تصویری زندگی دانشجویی در ایران

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان