05-07-2014، 14:02
آقای همساده:
آقو ما به دنیا اومدیم انقلاب شد
حرف زدیم جنگ شد
راه رفتیم کودتا شد
رفتیم مدرسه جنگ تموم شد
درس خوندیم, هی نظاموی آموزشی عوض شد
رفتیم دانشگو ,کنکور ول شد
رفتیم سربازی, معافیت آزاد شد
رفتیم سرکار, مملکت تحریم شد
خواستیم ازدواج کنیم, طلا گرون شد
گفتیم بریم خارج, پاسپورتمون دی پرت شد،
الانم اینترپل دنبالمونه هه هه هه هه یعنی داغونمااا،
له لهم آقو !
با این شرایط که پیش میره آقو فکر کنم
مشکل از ما باشه اگه بمیریم شاید دنیا بهشت شد
سه نو ع دور داریم:
اونی که دستت بهش نمیرسه
اونی که چشمت بهش نمیرسه
اونی که فکرت هم بهش نمیرسه
هیچوقت در زندگیتون با یه خر درد دل نکنین!" (فامیل دور)
پسر خاله :يه روز رفتم نونوايي … نونوا گفت هر کسي اومد بگو پشت سرت وا نسه نون نمي رسه منم هر کي اومد گفتم بيا جلوي من واسا پشت سرم نون نمي رسه … !!
1.جیگر: من خر نیستم!من خر نیستم!من خر نیستم!
- فامیل دور: ببخشید جسارت کردم، شما عقابی، پروانه ای، من خرم که توو این خونه با تو موندم!
به قول آقوی همساده !
سیزده بدر باس جمعه باشه که غروبش همچی آسفالتت کنه
نه اینکه امسال تا شونزدهم تعطیلیه
اصن ابهت خودش رو از دست داده این سیزده بدرو
آقای مجری به پسر عمه زا : من از شما حساب می برم
کلاه قرمزی : آی مرجی اَ منم دیکته ببر
آقای مجری: حالا خودتون رو رها کنید!
فامیل دور: چی کار کنیم؟
آقای مجری: رها کنید!
کلاهقرمزی: آقای مجری، میخوای ضبط رو روشن کن خودمون رو رها کنیم!
کلاهقرمزی: آقای مجری! منم دیکسم میگیره!
پسرعمهزا: الان سیدی منم میگیرَه!
آقای مجری: خب، حالا دیگه خودتون رو رها کنید!
پسرعمهزا: آقای مجری! من بَرَم دستشویی؟
آقای مجری: برو!
پسرعمهزا: ها، اونجا خوبَه!
فامیل دور: منم همینجا دراز میکشم!
آقای مجری: اینجا چرا؟
فامیل دور: دیگه همینجا خودمو رها کردم!
آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار.
از در بسته دزد رد میشه ولی از در باز رد نمیشه.
وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر میکنه یکی هست که در ُ باز
گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر میکنه کسی نیست ُ یه عالمه
چیز خوب اونتو هست ُ میره سراغشون دیگه.
در باز ُ کسی نمیزنه. ولی در بسته رو همه میزنند. خود شما به خاطر اینکه
بدونی توی این پسته دربسته چی ئه، میشکنیدش. شکسته میشه اون در.
دل آدم هم مثل همین پسته میمونه.
یه سری از دلها درشون باز ئه. میفهمی تو دلش چی ئه. ولی یه سری از دلها
هست که درش بستهاس. اینقدر بسته نگهاش میدارند که بالاخره یه روز مجبور
میشند بشکنند و همهچی خراب میشه.
آقای مجری: در دل آدم چهجوری باز میشه؟
فامیل دور: در دل آدم با درد دل ئه که باز میشه
همساده : ما رفتیم محضر ماشینو به نام خودمون بزنیم،
یهو نفیمیدیم چی شد اون وسط از یکی طلاق گرفتیم! ما که اصلا زن نداشتیم!
الان پنج ساله دارم مهریه میدم نمیدونم به کی ! ینی داغونما له له هستم !
1. مجری :چه فیلمی میخواید ببینید؟
کلاه قرمزی: ;کلابلانکا
پسر عمه زا : ارباب کتلتها
ببعی :درباره بی بی
فامیل دور : دور شهر بی دفاع
گابی : بر گاو رفته
1. فامیل دور: امروز داشتم حسرت میخوردم
آقای مجری:حسرت چی؟
فامیل دور: یه عمر در همه ی درها ایستادم ولی همه رو بسته نگه داشتم،چه وقتهایی که کسی اومد در زد و در رو باز نکردم و صدایی هم ندادم که فکر کنه کسی خونه نیست
آقاي مجري:
در خواست مون رو مي تونيم با يه کلمه قشنگ بگيم.
مثلا يه ليوان آب بخوايم چي مي گيم؟
پسر خاله: خودمون مي ريم آب مي خوريم، براي بقيه هم مياريم.
- نه، مثلا بخوايم بگيم اين شيريني رو به من بده …
- خودمون بلند مي شيم بر مي داريم، به بقيه هم تعارف مي کنيم.
- نه، يه کلمه اي بگو که محبت شما رو به من نشون بده.
- مي خواي برم نون بگيرم؟ مي خواي برم نفت بگيرم؟ آب بيارم؟
- نه نه … قبل از اينکه بگيم اين شيريني رو به من بده
مي تونيم يه کلمه قبلش بذاريم.
بگيم:” عزيزم، ممکنه شيريني رو به من بدي؟”
-بله بفرما. بفرما. من خودم بايد زودتر مي فهميدم
شيريني مي خواي، بهت مي گفتم. بفرمايين. بفرمايين
آقای مجری : اگه یکی دستشو آورد جلو یعنی ؟
فامیل : می گیم دستتو بکش !
کلاه قرمزی : می گیم مگه کاراته بازیه ؟
ببعی : می لیسیم
آقای مجری : نه ما هم دستمونو می بریم جلو و باهاش دست می دیم...
حالا اگه دستشو نیاورد جلو چی ؟
پسرعمه زا : ما دستمونو می بریم جلو می کنیم تو نافش !
تست بازیگری ]
+ رامبد جوان : …در می زنی،من مثلا یه خانومم،درو باز می کنم میگم بله…تو یه جوری که من حالم بد نشه به من توضیح میدی که ماشینمو دزد برده…
* پسر خاله : می خواستم بگم اگه به شما بگن باباتون فردا می میره حاضری چه قدر پول بدی که نمیره؟
+ هر چی که دارمو ندارم…
* اگه بگن مادرتونم روش چی؟!
+ دیگه هر چی که دارمو ندارمو از اینورو اونور می تونم جور بکنم…
* اگه بگن خودتونم روش سه تایی؟!
+ چرا آخه…؟
* مثلنه دیگه…
+ دیگه نمی دونم باید چی کار کنم…
* نمی دونی؟
+ نه
* ولی خوشحال باش…هیچکدومشون نمی میرن…خودتم زنده می مونی…
یه ماشین قراضه جایه باباتو ننتو خودت به باد رفت!…به درک!
1.آقای مجری در حال پاره کردن دفتر مشق کلاه قرمزی چون خودش ننوشته بود . . .
آقای مجری: الان این رو پاره میکنم تا خودت مشقاتو بنویسی.
فامیل دور: نه، عجب گیری افتادیما، ۳ ساعت به این گاو فهموندیم که نباید پاره کنه و بخوره، حالا باید به شما بفهمونیم
فامیل دور (خلبان):کجا میرین
کلاه قرمزی(مسافر):من جزایر قناری پیاده میشم
فامیل دور (خلبان):جزایر قناری استگا نداریم شما مِتونی جزیرَ گنجشک پیادَ شی تا اونجا راهی نی
آقو ما یه بار یه حلقه ای تو خیابون پیدا کردیم
یه رفیقی داریم صداش میکنیم “گندولف”
ای حلقهو رو بردیم پیشش گفتیم کاکو ای چیه!؟
گفت ای ارباب حلقه هاس،بکنیش تو دستت غیب میشی!
گفتیم کاکو ای خرافات چیه باور میکنی رفتیم بهش ثابت کنیم
حلقه رو کردیم تو دستمون غیب شدیم!
آقو تا ما غیب شدیم مسئولین رفتن اسم مارو
از تو لیست آماری مملکت حذف کردن،نمودار رشد جمعیت سقوط کرد
بالانس عرضه و تقاضا تو بازار بهم خورد اقتصاد مملکت ۲۵۶% افت کرد!
ها ها ها….ینی داغون شدا له له شد!
گفتیم ها الآن ای حلقهو رو از تو دستمون در میاریم همه چی روبراه میشه
ما میشیم قهرمان ملی،آقو ای حلقهو رو در آوردیم ظاهر نشدیم!
روشو نیگا کردیم دیدیم نوشته made in china!ها ها ها….
ما الآن ۳ساله نیستیم هیشکی اهمیت نمیده!
آقوی همساده
فامیل دور: آقای مجری من با زوری که در این خر میبینم,افق های روشنی در بربر خودم میبینم
فامیل دور: آقای مجری یه چیزی بگم اصن باورتون نشه، من بچه بودم...
آقای مجری: خب؟!
فامیل دور: باورتون شد؟!
رامبد جوان خطاب به جیگر: خب خودتونو معرفی کنید!
-جیگرم
رامبد: جانم؟!
-جیگرم
رامبد: جانم؟!
آقای مجری: داره خودشو معرفی می کنه!
رامبد: اهان! فکر کردم داره منو مهربون صدا می کنه!
فامیل دور:راه رفتـنـی را، باید رفت!
در بستنی را، بــــاید بست!
پسر عمه زا:در بستنی رو که باید لیسید!!
آقای مجری: همه بچه ها مسئولیت دارن به بزرگترها کمک کنن.
مسئولیت چیه کلاه قرمزی؟
کلاه قرمزی: محسولیت؟ اینه که از محسولیت شروع میشه، آخرش بدبختیه.
اول می گی محسولیت. می گم مثلا چی؟ می گی دفتر مدادتو جمع کن. می گم چشم.
بعد می گی محسولیت، کیفتم درست کن. بعد اون کشوئه رو برو درست کن.
بعد محسولیت، آخرش بدبختیه. سلط آبو باید کف درست کنی، بری اونجا رو بشوری.
این شد محسولیت که می گی خوفه
آقای مرجی : پسر عمه زا !
جوابی نمیشنوه ...
آقای مرجی برای بار دوم : پسر عمه زا !
باز هم جوابی نمیشنوه ...
آقای مرجی برای بار سوم : پسر عمه زا !
پسر عمه زا بیخیال میاد رد میشه .
آقای مرجی : پسرعمه زا مگه نمیشنوی این همه صدات کردم ؟
پسر عمه زا خیلی بی تفاوت میگه: من شنیدِم ولی اهمیت نِدادِم
پسرخاله تو دادگاه:یه مورچه یه دونه رو به دوش میکشه، باد میزنه و دونه رو میندازه، اتفاقه دیگه!
یه گربه لب حوض میخواد ماهی بگیره ، میفته تو حوض، هه هه اتفاقه دیگه میفته
اصلا اتفاق باید بیفته...
بچه ها رو به خاطر یه اتفاق نباید انداخت زندان.........!
آقای برق کار : اگه سیم لخت باشه چی میشه ؟
کلاه قرمزی : خوب سیم خجالت میکشه ...
برچسبها: دیالوگهای کلاه قرمزی و آقای همساده
نامردید بخونید نظر سپاس ندید
راستی اگه خودتونم جمله ای دارید از اینها که تکراری نباشه بگید.
آقو ما به دنیا اومدیم انقلاب شد
حرف زدیم جنگ شد
راه رفتیم کودتا شد
رفتیم مدرسه جنگ تموم شد
درس خوندیم, هی نظاموی آموزشی عوض شد
رفتیم دانشگو ,کنکور ول شد
رفتیم سربازی, معافیت آزاد شد
رفتیم سرکار, مملکت تحریم شد
خواستیم ازدواج کنیم, طلا گرون شد
گفتیم بریم خارج, پاسپورتمون دی پرت شد،
الانم اینترپل دنبالمونه هه هه هه هه یعنی داغونمااا،
له لهم آقو !
با این شرایط که پیش میره آقو فکر کنم
مشکل از ما باشه اگه بمیریم شاید دنیا بهشت شد
سه نو ع دور داریم:
اونی که دستت بهش نمیرسه
اونی که چشمت بهش نمیرسه
اونی که فکرت هم بهش نمیرسه
هیچوقت در زندگیتون با یه خر درد دل نکنین!" (فامیل دور)
پسر خاله :يه روز رفتم نونوايي … نونوا گفت هر کسي اومد بگو پشت سرت وا نسه نون نمي رسه منم هر کي اومد گفتم بيا جلوي من واسا پشت سرم نون نمي رسه … !!
1.جیگر: من خر نیستم!من خر نیستم!من خر نیستم!
- فامیل دور: ببخشید جسارت کردم، شما عقابی، پروانه ای، من خرم که توو این خونه با تو موندم!
به قول آقوی همساده !
سیزده بدر باس جمعه باشه که غروبش همچی آسفالتت کنه
نه اینکه امسال تا شونزدهم تعطیلیه
اصن ابهت خودش رو از دست داده این سیزده بدرو
آقای مجری به پسر عمه زا : من از شما حساب می برم
کلاه قرمزی : آی مرجی اَ منم دیکته ببر
آقای مجری: حالا خودتون رو رها کنید!
فامیل دور: چی کار کنیم؟
آقای مجری: رها کنید!
کلاهقرمزی: آقای مجری، میخوای ضبط رو روشن کن خودمون رو رها کنیم!
کلاهقرمزی: آقای مجری! منم دیکسم میگیره!
پسرعمهزا: الان سیدی منم میگیرَه!
آقای مجری: خب، حالا دیگه خودتون رو رها کنید!
پسرعمهزا: آقای مجری! من بَرَم دستشویی؟
آقای مجری: برو!
پسرعمهزا: ها، اونجا خوبَه!
فامیل دور: منم همینجا دراز میکشم!
آقای مجری: اینجا چرا؟
فامیل دور: دیگه همینجا خودمو رها کردم!
آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار.
از در بسته دزد رد میشه ولی از در باز رد نمیشه.
وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر میکنه یکی هست که در ُ باز
گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر میکنه کسی نیست ُ یه عالمه
چیز خوب اونتو هست ُ میره سراغشون دیگه.
در باز ُ کسی نمیزنه. ولی در بسته رو همه میزنند. خود شما به خاطر اینکه
بدونی توی این پسته دربسته چی ئه، میشکنیدش. شکسته میشه اون در.
دل آدم هم مثل همین پسته میمونه.
یه سری از دلها درشون باز ئه. میفهمی تو دلش چی ئه. ولی یه سری از دلها
هست که درش بستهاس. اینقدر بسته نگهاش میدارند که بالاخره یه روز مجبور
میشند بشکنند و همهچی خراب میشه.
آقای مجری: در دل آدم چهجوری باز میشه؟
فامیل دور: در دل آدم با درد دل ئه که باز میشه
همساده : ما رفتیم محضر ماشینو به نام خودمون بزنیم،
یهو نفیمیدیم چی شد اون وسط از یکی طلاق گرفتیم! ما که اصلا زن نداشتیم!
الان پنج ساله دارم مهریه میدم نمیدونم به کی ! ینی داغونما له له هستم !
1. مجری :چه فیلمی میخواید ببینید؟
کلاه قرمزی: ;کلابلانکا
پسر عمه زا : ارباب کتلتها
ببعی :درباره بی بی
فامیل دور : دور شهر بی دفاع
گابی : بر گاو رفته
1. فامیل دور: امروز داشتم حسرت میخوردم
آقای مجری:حسرت چی؟
فامیل دور: یه عمر در همه ی درها ایستادم ولی همه رو بسته نگه داشتم،چه وقتهایی که کسی اومد در زد و در رو باز نکردم و صدایی هم ندادم که فکر کنه کسی خونه نیست
آقاي مجري:
در خواست مون رو مي تونيم با يه کلمه قشنگ بگيم.
مثلا يه ليوان آب بخوايم چي مي گيم؟
پسر خاله: خودمون مي ريم آب مي خوريم، براي بقيه هم مياريم.
- نه، مثلا بخوايم بگيم اين شيريني رو به من بده …
- خودمون بلند مي شيم بر مي داريم، به بقيه هم تعارف مي کنيم.
- نه، يه کلمه اي بگو که محبت شما رو به من نشون بده.
- مي خواي برم نون بگيرم؟ مي خواي برم نفت بگيرم؟ آب بيارم؟
- نه نه … قبل از اينکه بگيم اين شيريني رو به من بده
مي تونيم يه کلمه قبلش بذاريم.
بگيم:” عزيزم، ممکنه شيريني رو به من بدي؟”
-بله بفرما. بفرما. من خودم بايد زودتر مي فهميدم
شيريني مي خواي، بهت مي گفتم. بفرمايين. بفرمايين
آقای مجری : اگه یکی دستشو آورد جلو یعنی ؟
فامیل : می گیم دستتو بکش !
کلاه قرمزی : می گیم مگه کاراته بازیه ؟
ببعی : می لیسیم
آقای مجری : نه ما هم دستمونو می بریم جلو و باهاش دست می دیم...
حالا اگه دستشو نیاورد جلو چی ؟
پسرعمه زا : ما دستمونو می بریم جلو می کنیم تو نافش !
تست بازیگری ]
+ رامبد جوان : …در می زنی،من مثلا یه خانومم،درو باز می کنم میگم بله…تو یه جوری که من حالم بد نشه به من توضیح میدی که ماشینمو دزد برده…
* پسر خاله : می خواستم بگم اگه به شما بگن باباتون فردا می میره حاضری چه قدر پول بدی که نمیره؟
+ هر چی که دارمو ندارم…
* اگه بگن مادرتونم روش چی؟!
+ دیگه هر چی که دارمو ندارمو از اینورو اونور می تونم جور بکنم…
* اگه بگن خودتونم روش سه تایی؟!
+ چرا آخه…؟
* مثلنه دیگه…
+ دیگه نمی دونم باید چی کار کنم…
* نمی دونی؟
+ نه
* ولی خوشحال باش…هیچکدومشون نمی میرن…خودتم زنده می مونی…
یه ماشین قراضه جایه باباتو ننتو خودت به باد رفت!…به درک!
1.آقای مجری در حال پاره کردن دفتر مشق کلاه قرمزی چون خودش ننوشته بود . . .
آقای مجری: الان این رو پاره میکنم تا خودت مشقاتو بنویسی.
فامیل دور: نه، عجب گیری افتادیما، ۳ ساعت به این گاو فهموندیم که نباید پاره کنه و بخوره، حالا باید به شما بفهمونیم
فامیل دور (خلبان):کجا میرین
کلاه قرمزی(مسافر):من جزایر قناری پیاده میشم
فامیل دور (خلبان):جزایر قناری استگا نداریم شما مِتونی جزیرَ گنجشک پیادَ شی تا اونجا راهی نی
آقو ما یه بار یه حلقه ای تو خیابون پیدا کردیم
یه رفیقی داریم صداش میکنیم “گندولف”
ای حلقهو رو بردیم پیشش گفتیم کاکو ای چیه!؟
گفت ای ارباب حلقه هاس،بکنیش تو دستت غیب میشی!
گفتیم کاکو ای خرافات چیه باور میکنی رفتیم بهش ثابت کنیم
حلقه رو کردیم تو دستمون غیب شدیم!
آقو تا ما غیب شدیم مسئولین رفتن اسم مارو
از تو لیست آماری مملکت حذف کردن،نمودار رشد جمعیت سقوط کرد
بالانس عرضه و تقاضا تو بازار بهم خورد اقتصاد مملکت ۲۵۶% افت کرد!
ها ها ها….ینی داغون شدا له له شد!
گفتیم ها الآن ای حلقهو رو از تو دستمون در میاریم همه چی روبراه میشه
ما میشیم قهرمان ملی،آقو ای حلقهو رو در آوردیم ظاهر نشدیم!
روشو نیگا کردیم دیدیم نوشته made in china!ها ها ها….
ما الآن ۳ساله نیستیم هیشکی اهمیت نمیده!
آقوی همساده
فامیل دور: آقای مجری من با زوری که در این خر میبینم,افق های روشنی در بربر خودم میبینم
فامیل دور: آقای مجری یه چیزی بگم اصن باورتون نشه، من بچه بودم...
آقای مجری: خب؟!
فامیل دور: باورتون شد؟!
رامبد جوان خطاب به جیگر: خب خودتونو معرفی کنید!
-جیگرم
رامبد: جانم؟!
-جیگرم
رامبد: جانم؟!
آقای مجری: داره خودشو معرفی می کنه!
رامبد: اهان! فکر کردم داره منو مهربون صدا می کنه!
فامیل دور:راه رفتـنـی را، باید رفت!
در بستنی را، بــــاید بست!
پسر عمه زا:در بستنی رو که باید لیسید!!
آقای مجری: همه بچه ها مسئولیت دارن به بزرگترها کمک کنن.
مسئولیت چیه کلاه قرمزی؟
کلاه قرمزی: محسولیت؟ اینه که از محسولیت شروع میشه، آخرش بدبختیه.
اول می گی محسولیت. می گم مثلا چی؟ می گی دفتر مدادتو جمع کن. می گم چشم.
بعد می گی محسولیت، کیفتم درست کن. بعد اون کشوئه رو برو درست کن.
بعد محسولیت، آخرش بدبختیه. سلط آبو باید کف درست کنی، بری اونجا رو بشوری.
این شد محسولیت که می گی خوفه
آقای مرجی : پسر عمه زا !
جوابی نمیشنوه ...
آقای مرجی برای بار دوم : پسر عمه زا !
باز هم جوابی نمیشنوه ...
آقای مرجی برای بار سوم : پسر عمه زا !
پسر عمه زا بیخیال میاد رد میشه .
آقای مرجی : پسرعمه زا مگه نمیشنوی این همه صدات کردم ؟
پسر عمه زا خیلی بی تفاوت میگه: من شنیدِم ولی اهمیت نِدادِم
پسرخاله تو دادگاه:یه مورچه یه دونه رو به دوش میکشه، باد میزنه و دونه رو میندازه، اتفاقه دیگه!
یه گربه لب حوض میخواد ماهی بگیره ، میفته تو حوض، هه هه اتفاقه دیگه میفته
اصلا اتفاق باید بیفته...
بچه ها رو به خاطر یه اتفاق نباید انداخت زندان.........!
آقای برق کار : اگه سیم لخت باشه چی میشه ؟
کلاه قرمزی : خوب سیم خجالت میکشه ...
برچسبها: دیالوگهای کلاه قرمزی و آقای همساده
نامردید بخونید نظر سپاس ندید
راستی اگه خودتونم جمله ای دارید از اینها که تکراری نباشه بگید.