02-05-2014، 20:35
بیا تمامش کنیم….
همه چیز را….
که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن….
نگران نباش….
قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد…
اما فراموشم کن…..
بخند… تو که مقصر نبودی…
من این بازی را شروع کردم… خودم هم تمامش میکنم…
میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟
گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است….
بیا به هم نرسیم…!!!!!
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
زمسـتان و تابســتان نــدارد....
نـبـاشــی...
چهــار ستون بدنــم میلــــرزد ...!!!
اخم میکنی که مهربانیت را پنهان کنی ...
مرا شما خطاب میکنی که هوایی نشوم ...
اما نمیدانی که چقدر اینها به تو می آیند
و من دیوانه تر می شوم !
به ســَلامـَتی کسی کــه
وقــتی بـَغــلش کــردَمـ تمـــآم تــَنــم لــرزیــد
نه وآســه خوشحـــآلی .. یــآ عشــق بــآزی
واســه تــرس ِ از فــردآی بـدون اون
می بویم گیسوانت را تا فرشتهها حسودی کنند
شانه میزنم موهایت را
تا حوریها سرک بکشند از بهشت برای تماشا . .
شعر میگویم برای تو تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند . . .
و آنگاه که موهایت را چنگ میکنی
من میزنم و قلـم می رقصـــــد ...
عزیز من آرام تـــر ...
این شعـــر دیوانه شد . . !!!!
زیباترین لحظه زندگیم٬ لحظه با تو بودن بود...
زیباترین هدیه عمرم٬ محبت تو بود...
زیباترین تنهاییم٬ گریه برای تو بود...
زیباترین اعترافم٬ عشق تو بود...
امشبــــــ از آن شــ ــب هایی استـــ کــهـــ
دلـــــــ ...
هوایـــــ آغوشـــ ـــت را کردهـــــ ..!
افسوســـ ، که جــ ــز پاهایــــ بغــ ــل کرده امــــ
مهمانــ ـــی ندارمــــــ ...!!
همه چیز را….
که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن….
نگران نباش….
قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد…
اما فراموشم کن…..
بخند… تو که مقصر نبودی…
من این بازی را شروع کردم… خودم هم تمامش میکنم…
میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟
گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است….
بیا به هم نرسیم…!!!!!
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
زمسـتان و تابســتان نــدارد....
نـبـاشــی...
چهــار ستون بدنــم میلــــرزد ...!!!
اخم میکنی که مهربانیت را پنهان کنی ...
مرا شما خطاب میکنی که هوایی نشوم ...
اما نمیدانی که چقدر اینها به تو می آیند
و من دیوانه تر می شوم !
به ســَلامـَتی کسی کــه
وقــتی بـَغــلش کــردَمـ تمـــآم تــَنــم لــرزیــد
نه وآســه خوشحـــآلی .. یــآ عشــق بــآزی
واســه تــرس ِ از فــردآی بـدون اون
می بویم گیسوانت را تا فرشتهها حسودی کنند
شانه میزنم موهایت را
تا حوریها سرک بکشند از بهشت برای تماشا . .
شعر میگویم برای تو تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند . . .
و آنگاه که موهایت را چنگ میکنی
من میزنم و قلـم می رقصـــــد ...
عزیز من آرام تـــر ...
این شعـــر دیوانه شد . . !!!!
زیباترین لحظه زندگیم٬ لحظه با تو بودن بود...
زیباترین هدیه عمرم٬ محبت تو بود...
زیباترین تنهاییم٬ گریه برای تو بود...
زیباترین اعترافم٬ عشق تو بود...
امشبــــــ از آن شــ ــب هایی استـــ کــهـــ
دلـــــــ ...
هوایـــــ آغوشـــ ـــت را کردهـــــ ..!
افسوســـ ، که جــ ــز پاهایــــ بغــ ــل کرده امــــ
مهمانــ ـــی ندارمــــــ ...!!