امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اشعار مذهبی

#1
یا زهـــــرا...


سخت است در آتش کسی با سر بیافتد



یا شعله ای با یاس وقتی در بیافتد



سخت است وقتی سینه یک در لگد خورد



با آنهمه سنگینی یکجا در بیافتد



سخت است جای دست شلاقی مه آلود



برگونه یاسی که شد پرپر بیافتد



سخت است که این اتفاق آنهم مدینه



با یادگار باغ پیغمبر بیافتد



سخت است وقتی بین خانه یک طنابی



بردستهای فاتح خیبر بیافتد



سخت است وقتی دست حیدر در طناب است



لشکر به جان بازوی مادر بیافتد



جای تعجب نیست بعد از اینهمه درد



صد مرتبه روی زمین دختر بیافتد



حالا بگو با دیدن اینقدر ماتم



جا دارد از پا ساقی کوثر بیافتد



بعد از گذشت چند سال از این مصیبت



جاداشت از فرزند زهرا سر بیافتد



بعد از علی اکبر و عباس و قاسم



وقتش رسید از نیزه ای اصغر بیافتد
=======
وای مادرم...


حال که چرخیدن این آسیاب از دست رفت
از یتیمان مدینه رنگ خواب از دست رفت
"عالم اسرار حیدر" ،"جان حیدر" رفتی و
مانده ام که فاطمه یا بوتراب از دست رفت
(میخ و سیلی تازیانه) یک طرف چون فاطمه
دید تا بر دست حیدر او طناب از دست رفت
فکر میکردند علی همراه خود یاری نداشت
طرحشان با بود زهرا شد خراب از دست رفت
بی دعای فاطمه دردی دوایش نیست پس...
از دعاهای مدینه استجاب از دست رفت
درد دل کن چاه را از خون قلبش پر بکن
آنکه بودش بر غمت میشد جواب از دست رفت
رفتی اما زینبت پشت وپناهی بود که
کل عمرش در میان اضطراب از دست رفت
شاید آن وقتی نبودی زینبت میگفت که...
آنکه شب ها بر حسین میداد آب از دست رفت

حسین جان...


شاهی که از اریکه و از افسرش گذشت
از قاسمش گذشت از اکــــبرش گذشت
خود را خمار وصـــــــل که می دید لاجرم
از جام و جان ساقـــی آب آورش گذشت
یک ته پیاله مانده که مسـتی شود تمام
پس از گلاب خیمه علی اصغرش گذشت
در قتلگاه بود که خون از ســرش گذشت
اوسرنداشت خون زسرخواهرش گذشت
جانم فدای آن پدری که به عشق دوست
حتی ز خیر دختر کوچکـــــــترش گذشت
بر نیزه هانشست ونگاهش به خیمه بود
یادش ز آتش در و از مــــــادرش گذشت
جسمش به روی خــاک طف و زیر آفتاب
از جبرئیل و سایه ی شــهپرش گذشت
زینب برای حفظ امـــــــــــامت وکیل شد
وز جــــــــــــان برای پور برادرش گذشت
زینب که نورعصمت وغیرت حجاب اوست
باور نکن به کعب نی از معجرش گذشت

وسط كوچه راهتان را بست
از خدا هم حيا نكرد اصلاً
پاره كرد آن قَباله را ملعون
به همين اكتفا نكرد اصلاً

سرتان داد ميزد و ميگفت:
خون به چشم ِ ابوتراب كنم
هرچقَدر كينه از علي دارم
همه را با زنش حساب كنم

يكنفر لات هم نبود آنجا؟!
كه بگويد به زن نزن سيلي
با كفِ دست و پشتِ دستِ چپش
دو كشيده زد و شدي نيلي

ضربِ دستش چقَدر سنگين بود!
بر زمين گوشواره ات افتاد
صورتَت زير ِ هاله اي رفت و
ماهِ حيدر ستاره ات افتاد

پيش چشم حسن چرا زدنت؟!
مجتبايت مگر غرور نداشت
غم ناموس را چكار كند؟!
كاش در كوچه او حضور نداشت

چادرت را تكاند و با گريه
زود از رويِ خاك جمعت كرد
تا به خانه عصاي دستت شد
مثل پروانه گشت و شمعت كرد...

نـخـل امـیـد مرتضی برگ و برش ریخت

تـا لـشـگر کینه به روی هـمسرش ریخت


تـصـویـر سـبـز خـانـه اش آتش گرفت و

بـا صـاعـقـه از خـاطـرات او درش ریخت


آغـاز حـج فـاطـمـه از پـشـتت در بــود

در اولـیـن طـوف حرم بال و پرش ریخت


زهـرا حـمـایـل کـرده بود عزم خودش را

صـد حـیف اما لشگری روی سرش ریخت


حـجـم طـنابی را که دست شوهرش دید

گـرد غـبـار زیـر پـایـش را سرش ریخت


یـک لـشـگـری از ابـرهـه دور ولـی بـود

یک یاعلی گفت و سپاهی در برش ریخت


زهـرا کـمــربـنـد عـلـی را ول نمی کرد

چـنـدیـن نفر باهم زدند تا آخرش ریخت


با یک غلافی که در آن شمشیر هم داشت

او را زدنـد تـا کـه نگین ها و زرش ریخت


آن هـا حـریـف جـنـگ بـا حـیدر نبودند

زن را زدنـد تـا کـه غرور شوهرش ریخت


قـنـفـذ رسـیـد و تـازیـانـه مـاند و مادر

آنـقـدر زد تـا رنـگ از نـیـلوفرش ریخت


جـای فـتادن هـای او را مـی توان یافت

حـتی میـان راه چند جایی سرش ریخت


آمــاده شــد عـالـم شـود ویـرانـه آبـاد

تـا فـکر نـفـرین از کنار معجرش ریخت ...
اشعار مذهبی 1
پاسخ
آگهی
#2
mer30 khoob bood
                                                              دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(:
پاسخ
 سپاس شده توسط ×ThundeRBolT×


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  عکس های مذهبی از حرم امام رضا در مشهد مقدس
  نوشتن کتاب های مذهبی کودکان، نیازمند غواصی است
  برادرو خواهر مذهبی من....................بله با شمام
  درخواست نویسندگی در بخش مذهبی
  عکس نوشته های مذهبی
  گناه مذهبی ها چیست ؟ -__-
  عاشــــــــ♥ ــــــقانه های یک بچه مذهبی ..
  یه سؤال داشتم از همه فعالان مذهبی
  توطئه بهائیت برای حذف نام های مذهبی در ایران
  نژاد پرستی مذهبی در حج!

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان