09-02-2014، 14:17
جشن مهرگان هیچ ربطی به سطوره ى ضحاك و فریدون و قیام کاوه ندارد
دوازده سال پیش ، در جشن مهرگان ، در نیویورك ، دیدم که دوستان ما مناسبت این جشن
را پیروزى کاوه بر ضحاك ذکر مى کنند. البته این موضوع نه تازگى دارد؛ نه شگفتى ، چون
تحقیقاً بسیارى از دوستان در هر جاى جهان که هستند، همین اشتباه لپى را مرتکب
مى شوند. من این موضوع را به عنوان همان نمونه تاریخى که گفتم مطرح مى کنم و در
دو بخش به تحلیل و تجزیه اش مى پردازم تا ببینیم به کجا خواهیم رسید.
اول موضوع جشن مهرگان :
مهر، درا صل ، در فارسى باستان ، میترا یا درست تر تلفظ کنم میثره بوده . و مهر یا میترا یا
میثره همان آفتاب است . مهرگان هم که به فارسى باستان میثرگانه تلفظ مى شده از
.« منسوب به مهر » لحاظ دستورى یعنى
درباب خود میثره یا مهر یا آفتاب باید عرض کنم که یکى از خدایان اساطیرى ایرانیان
بوده و یکى از عمیق ترین مظاهر تجلى اندیشه ى ایرانى است که در آن اندیشه ى خدا و
تصور خدا براى نخستین بار به زمین مى آید و درست که دقت کنید، مى بینید الگویى است
که بعدها مسیح را از روى آن مى سازند.
این جا لازم است در حاشیه ى مطلب نکته یى را متذکر بشوم که امیدوارم سرسرى
گرفته نشود:
اهمیت اسطوره ى مسیح در این است که مسیح (به اعتقاد مسیحیان البته ) پسر خدا
شمرده مى شود یعنى بخشى از الوهیت . این الوهیت مى آید به زمین . پاره اى از خدا از
آسمان مى آید به زمین ، آن هم در هیأت یک انسان خاکى . با انسان و به خاطر انسان
تلاش مى کند، با انسان و به خاطر انسان دردمى کشد و سرانجام خودش را به خاطر نجات
انسان فدا مى کند... ما کارى با مسیحیت مسخره اى که پاپ هاو کشیش ها و واتیکان
سرهم بسته اند، نداریم اما در تحلیل فلسفى اسطوره ى مسیح به این استنباط
بسیاربسیار زیبا مى رسیم که انسان و خدا به خاطر یکدیگر درد مى کشند، تحمل شکنجه
مى کنند و سرانجام براى خاطر یکدیگر فدا مى شوند. اسطوره اى که سخت زیبا و شکوهمند
و پرمعنى است .
بارى ، هم موضوع فرودآمدن خدا به زمین ، هم تجسم پیدا کردن خدا در یک قالب دردپذیر
ساخته شده از گوشت و پوست و استخوان ، و هم موضوع بازگشت مجدد مسیح به
آسمان ، همگى از روى الگوى مهر یا میثره ساخته شده . در آیین مهر و براساس
معتقدات میترایى ها، میثره پس از آنکه به صورت انسانى به زمین مى آید و براى
بارورکردن خاك و برکت دادن به زمین گاوى را قربانى مى کند دوباره به آسمان برمى گردد.
این از مهر، که مهرگان منسوب به اوست .
اما مهرگان ، درحقیقت و در اساس مهم ترین روز و مبدأ سال خریفى یعنى سال پاییزى
بوده است . و این جا باز ناگزیر باید به حاشیه بروم و عرض کنم که نیاکان ؛ ما به جاى
یک سال شمسى دو نیم سال داشته اند که عبارت بوده از سال خریفى یا پاییزى و سال
ربیعى یا بهارى ، که بحثش بسیار مفصل است و از صحبت امشب ما خارج ، اما مى توانم
خیلى فشرده و کلى عرض کنم که همین نکته ى ظاهراً به این کوچکى درشمار اسناد
معتبرى است که ثابت مى کند اقوام آریایى از شمالى ترین نقاط کره ى زمین به
سرزمین هاى مختلف و از آن جمله ایران کوچیده اند زیرا ابتدا سال شان به دو قسمت ،
یکى تابستانى دو ماهه و دیگر زمستانى ده ماهه ، تقسیم مى شده که این ، چنان که
مى دانیم موضوعى است مربوط به نواحى نزدیک به قطب . بعدها هرچه این اقوام ازلحاظ
جغرافیایى پائین تر آمده اند طول دوره ى تابستان شان بیش تر و طول دوره ى زمستان شان
کم تر شده و اصلاحاتى در تقویم خود به عمل آورده اند که دست آخر به تقسیم سال به
دوره ى تقریباً شش ماهه انجامیده که بخش بهاریش با نوروز آغازمى شده و بخش
پاییزیش با مهرگان ، و این هردو روز را جشن مى گرفته اند.
روز جشن مهرگان مصادف مى شده است با ماه بغیادیش ، یعنى ماه بغ یا میثره .
خود این کلمه ى بغ به فارسى به معنى مطلق خدایان بوده و بعدها فقط به میترا یا مهر
اطلاق کرده اند. بخ هم که تصحیفى از بغ است در زبان روسى به معنى خداست .
ضمناً براى آگاهى تان عرض کرده باشم که ماه بغیادیش معادل ماه بابلى شَمش بوده
که همان شمس یا آفتاب است .
معادل ارمنى کهن آن هم مهگان است که باز تصحیفى است از مهرگان یا میثرگانه ،
ماه سغدى آن هم فغکا ن بوده که باز فغ همان بغ به معنى خدا یا مهر باشد و سلاطین
چین را هم از همین ریشه فغفور یا بغپور مى خوانده اند که معنیش مى شود پسر خدا یا
پسر آفتاب . و بالاخره زردشتیان هم این ماه را مهر مى نامند که ما نیز امروز به کار
مى بریم .
این ها البته نکاتى است مربوط به گاه شمارى که با علوم دیگر از قبیل زبان شناسى و
نژادشناسى و غیره ظاهراً ریشه هاى مشترك پیدا مى کند و به وسیله ى یکدیگر
تأییدمى شوند.(این که گفتم ظاهراً، به دلیل آن است که من در این رشته ها بى سواد
صرفم .)
درهرحال ، چنان که مى بینیم ، مهرگان از این نظر هیچ ربطى با اسطوره ى ضحاك و فریدون
و قیام کاوه و این مسائل پیدا نمى کند. جشنى بوده است مربوط به نیم سال دوم که با
همان اهمیت نوروز بر پا مى داشته اند و از ١۶ ماه مهر (یا مهرگان روز) تا ٢١ مهر (یا
رام روز) به مدت شش روز ادامه مى یافته . البته ممکن است سرنگون شدن ضحاك با
چنین روزى تصادف کرده باشد ولى چنین ؛ تصادفى نمى تواند باعث شود که علت وجودى
جشنى تغییر کند . مثلا اگر ناصرالدین شاه را در روز جمعه اى کشته باشند، مدعى شویم
که جمعه ها را بدین مناسبت تعطیل مى کنیم که روز کشته شدن اوست .
پیش تر به این نکته اشاره کردم که مسیحیت تمامى آداب و آیین هاى مهرپرستى را
عیناً تقلید کرده که از آن جمله است آیین غسل تعمید و تقدیس نان و شراب . این را
هم اضافه کنم که به اعتقاد کسانى ، جشن هاى ٢۵ دسامبر که بعدها به عنوان سالگرد
مسیح جشن گرفته شده ریشه هایش به همین جشن مهرگان مى رسد. و حالا که صحبت
میلاد مسیح به میان آمد، این نکته را هم به طور اخترگذرى بگویم که خود ایرانیان
میترایى این روز مهرگان را درعین حال روز تولد مشیا و مشیانه هم مى دانسته اند که
همان آدم و حوا ى اسطوره هاى سامى است ، و این نکته درب ندهشن (از کتب مهمى
که از اعصار دور براى ما باقى مانده ) آمده است . البته این جام طالب بسیار دیگرى هم
هست که من ناگزیرم بگذارم و بگذرم ، مثلا این نکته که آیا اصولا مسیا یا
مسایا(مسیح و مسیحا) همان مشیا هست یا نیست . و نکات دیگرى از این قبیل .
فردوسی یک شعار نژادپرست ایرانی بوده است + مدرک
احمد شاملو :
برای مبارزه با جهل و تعصب، بایستی باورها و اعتقادات مردم را تغییر داد و یکی از آنها باور غلطی است که ما به «شاهنامه» پیدا کردهایم. شاهنامه پر از جعل واقعیتهاست ... فردوسی، همنژادپرست و فئودال بود و کاری که در شاهنامه کردهاست عبارت است از دفاع از طبقه و گروه خودش...
نمونه ای از اشعار نژادپرستانه یک شاعر نژادپرست:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده ست کار
که تخت عجم را کنند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه تو گویی نتابد دگر مهر و ماه
ز می نشءه و نغمه از چنگ رفت ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وبال به بستند اندیشه را پر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی زبان مهر ورزیده و دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت بمی کران را چه سودی ز آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام گناه است که در گردش آریم جام
بجایی که خشکیده باشد گیاه هدر دادن آب باشد گناه
چو با تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمر شود
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
دوازده سال پیش ، در جشن مهرگان ، در نیویورك ، دیدم که دوستان ما مناسبت این جشن
را پیروزى کاوه بر ضحاك ذکر مى کنند. البته این موضوع نه تازگى دارد؛ نه شگفتى ، چون
تحقیقاً بسیارى از دوستان در هر جاى جهان که هستند، همین اشتباه لپى را مرتکب
مى شوند. من این موضوع را به عنوان همان نمونه تاریخى که گفتم مطرح مى کنم و در
دو بخش به تحلیل و تجزیه اش مى پردازم تا ببینیم به کجا خواهیم رسید.
اول موضوع جشن مهرگان :
مهر، درا صل ، در فارسى باستان ، میترا یا درست تر تلفظ کنم میثره بوده . و مهر یا میترا یا
میثره همان آفتاب است . مهرگان هم که به فارسى باستان میثرگانه تلفظ مى شده از
.« منسوب به مهر » لحاظ دستورى یعنى
درباب خود میثره یا مهر یا آفتاب باید عرض کنم که یکى از خدایان اساطیرى ایرانیان
بوده و یکى از عمیق ترین مظاهر تجلى اندیشه ى ایرانى است که در آن اندیشه ى خدا و
تصور خدا براى نخستین بار به زمین مى آید و درست که دقت کنید، مى بینید الگویى است
که بعدها مسیح را از روى آن مى سازند.
این جا لازم است در حاشیه ى مطلب نکته یى را متذکر بشوم که امیدوارم سرسرى
گرفته نشود:
اهمیت اسطوره ى مسیح در این است که مسیح (به اعتقاد مسیحیان البته ) پسر خدا
شمرده مى شود یعنى بخشى از الوهیت . این الوهیت مى آید به زمین . پاره اى از خدا از
آسمان مى آید به زمین ، آن هم در هیأت یک انسان خاکى . با انسان و به خاطر انسان
تلاش مى کند، با انسان و به خاطر انسان دردمى کشد و سرانجام خودش را به خاطر نجات
انسان فدا مى کند... ما کارى با مسیحیت مسخره اى که پاپ هاو کشیش ها و واتیکان
سرهم بسته اند، نداریم اما در تحلیل فلسفى اسطوره ى مسیح به این استنباط
بسیاربسیار زیبا مى رسیم که انسان و خدا به خاطر یکدیگر درد مى کشند، تحمل شکنجه
مى کنند و سرانجام براى خاطر یکدیگر فدا مى شوند. اسطوره اى که سخت زیبا و شکوهمند
و پرمعنى است .
بارى ، هم موضوع فرودآمدن خدا به زمین ، هم تجسم پیدا کردن خدا در یک قالب دردپذیر
ساخته شده از گوشت و پوست و استخوان ، و هم موضوع بازگشت مجدد مسیح به
آسمان ، همگى از روى الگوى مهر یا میثره ساخته شده . در آیین مهر و براساس
معتقدات میترایى ها، میثره پس از آنکه به صورت انسانى به زمین مى آید و براى
بارورکردن خاك و برکت دادن به زمین گاوى را قربانى مى کند دوباره به آسمان برمى گردد.
این از مهر، که مهرگان منسوب به اوست .
اما مهرگان ، درحقیقت و در اساس مهم ترین روز و مبدأ سال خریفى یعنى سال پاییزى
بوده است . و این جا باز ناگزیر باید به حاشیه بروم و عرض کنم که نیاکان ؛ ما به جاى
یک سال شمسى دو نیم سال داشته اند که عبارت بوده از سال خریفى یا پاییزى و سال
ربیعى یا بهارى ، که بحثش بسیار مفصل است و از صحبت امشب ما خارج ، اما مى توانم
خیلى فشرده و کلى عرض کنم که همین نکته ى ظاهراً به این کوچکى درشمار اسناد
معتبرى است که ثابت مى کند اقوام آریایى از شمالى ترین نقاط کره ى زمین به
سرزمین هاى مختلف و از آن جمله ایران کوچیده اند زیرا ابتدا سال شان به دو قسمت ،
یکى تابستانى دو ماهه و دیگر زمستانى ده ماهه ، تقسیم مى شده که این ، چنان که
مى دانیم موضوعى است مربوط به نواحى نزدیک به قطب . بعدها هرچه این اقوام ازلحاظ
جغرافیایى پائین تر آمده اند طول دوره ى تابستان شان بیش تر و طول دوره ى زمستان شان
کم تر شده و اصلاحاتى در تقویم خود به عمل آورده اند که دست آخر به تقسیم سال به
دوره ى تقریباً شش ماهه انجامیده که بخش بهاریش با نوروز آغازمى شده و بخش
پاییزیش با مهرگان ، و این هردو روز را جشن مى گرفته اند.
روز جشن مهرگان مصادف مى شده است با ماه بغیادیش ، یعنى ماه بغ یا میثره .
خود این کلمه ى بغ به فارسى به معنى مطلق خدایان بوده و بعدها فقط به میترا یا مهر
اطلاق کرده اند. بخ هم که تصحیفى از بغ است در زبان روسى به معنى خداست .
ضمناً براى آگاهى تان عرض کرده باشم که ماه بغیادیش معادل ماه بابلى شَمش بوده
که همان شمس یا آفتاب است .
معادل ارمنى کهن آن هم مهگان است که باز تصحیفى است از مهرگان یا میثرگانه ،
ماه سغدى آن هم فغکا ن بوده که باز فغ همان بغ به معنى خدا یا مهر باشد و سلاطین
چین را هم از همین ریشه فغفور یا بغپور مى خوانده اند که معنیش مى شود پسر خدا یا
پسر آفتاب . و بالاخره زردشتیان هم این ماه را مهر مى نامند که ما نیز امروز به کار
مى بریم .
این ها البته نکاتى است مربوط به گاه شمارى که با علوم دیگر از قبیل زبان شناسى و
نژادشناسى و غیره ظاهراً ریشه هاى مشترك پیدا مى کند و به وسیله ى یکدیگر
تأییدمى شوند.(این که گفتم ظاهراً، به دلیل آن است که من در این رشته ها بى سواد
صرفم .)
درهرحال ، چنان که مى بینیم ، مهرگان از این نظر هیچ ربطى با اسطوره ى ضحاك و فریدون
و قیام کاوه و این مسائل پیدا نمى کند. جشنى بوده است مربوط به نیم سال دوم که با
همان اهمیت نوروز بر پا مى داشته اند و از ١۶ ماه مهر (یا مهرگان روز) تا ٢١ مهر (یا
رام روز) به مدت شش روز ادامه مى یافته . البته ممکن است سرنگون شدن ضحاك با
چنین روزى تصادف کرده باشد ولى چنین ؛ تصادفى نمى تواند باعث شود که علت وجودى
جشنى تغییر کند . مثلا اگر ناصرالدین شاه را در روز جمعه اى کشته باشند، مدعى شویم
که جمعه ها را بدین مناسبت تعطیل مى کنیم که روز کشته شدن اوست .
پیش تر به این نکته اشاره کردم که مسیحیت تمامى آداب و آیین هاى مهرپرستى را
عیناً تقلید کرده که از آن جمله است آیین غسل تعمید و تقدیس نان و شراب . این را
هم اضافه کنم که به اعتقاد کسانى ، جشن هاى ٢۵ دسامبر که بعدها به عنوان سالگرد
مسیح جشن گرفته شده ریشه هایش به همین جشن مهرگان مى رسد. و حالا که صحبت
میلاد مسیح به میان آمد، این نکته را هم به طور اخترگذرى بگویم که خود ایرانیان
میترایى این روز مهرگان را درعین حال روز تولد مشیا و مشیانه هم مى دانسته اند که
همان آدم و حوا ى اسطوره هاى سامى است ، و این نکته درب ندهشن (از کتب مهمى
که از اعصار دور براى ما باقى مانده ) آمده است . البته این جام طالب بسیار دیگرى هم
هست که من ناگزیرم بگذارم و بگذرم ، مثلا این نکته که آیا اصولا مسیا یا
مسایا(مسیح و مسیحا) همان مشیا هست یا نیست . و نکات دیگرى از این قبیل .
فردوسی یک شعار نژادپرست ایرانی بوده است + مدرک
احمد شاملو :
برای مبارزه با جهل و تعصب، بایستی باورها و اعتقادات مردم را تغییر داد و یکی از آنها باور غلطی است که ما به «شاهنامه» پیدا کردهایم. شاهنامه پر از جعل واقعیتهاست ... فردوسی، همنژادپرست و فئودال بود و کاری که در شاهنامه کردهاست عبارت است از دفاع از طبقه و گروه خودش...
نمونه ای از اشعار نژادپرستانه یک شاعر نژادپرست:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده ست کار
که تخت عجم را کنند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه تو گویی نتابد دگر مهر و ماه
ز می نشءه و نغمه از چنگ رفت ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وبال به بستند اندیشه را پر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی زبان مهر ورزیده و دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت بمی کران را چه سودی ز آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام گناه است که در گردش آریم جام
بجایی که خشکیده باشد گیاه هدر دادن آب باشد گناه
چو با تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمر شود
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود