16-11-2013، 15:36
اینجا جای عجیبی ست
هر روزم به روزمرگی بر پشت این میز های کوچک می گذرد
آنقدر آنها را کوچک ساخته اند که زانوهایم به زانوهایت می چسبد
اما آن کافه چی نمی داند که هر چند میزهایش کوچک باشد و تو به من نزدیک تر
دل ها که دور باشد حتی اگر هم نفسش باشی و هم نفست نباشد
باز هم غریبه ای
حتی در این نزدیکی
هر روزم به روزمرگی بر پشت این میز های کوچک می گذرد
آنقدر آنها را کوچک ساخته اند که زانوهایم به زانوهایت می چسبد
اما آن کافه چی نمی داند که هر چند میزهایش کوچک باشد و تو به من نزدیک تر
دل ها که دور باشد حتی اگر هم نفسش باشی و هم نفست نباشد
باز هم غریبه ای
حتی در این نزدیکی
کافه ی دیدار
وقت قرار
دود سیگار
میز قمار
باختم
داشتنت را پای یک میز نفرین شده
به او باختم …
راحت قهوه ات را بخور
از ته این فنجان نه کسی آمده ست
نه کسی مانده ست
فال تو همین طعمی ست که می چشی...
از ته این فنجان نه کسی آمده ست
نه کسی مانده ست
فال تو همین طعمی ست که می چشی...
اینگونه نیا که هر از چند گاهی باشد
نیا دنیایم را آرامشم را سکوت اجباری روزهایم را نریز به هم …
که مجبور باشم مدیون قهوه خانه شوم
نیا لعنتی
اینگونه گذرا نیا …
نیا دنیایم را آرامشم را سکوت اجباری روزهایم را نریز به هم …
که مجبور باشم مدیون قهوه خانه شوم
نیا لعنتی
اینگونه گذرا نیا …
کام اول و عمیق از سیگار
طعم قهوه تلخ گوشه دنج کافه
بوی برف نو که می بارید
و دست هایی که روی پیانو می رقصید
فرصت عاشقی کردن بود....
طعم قهوه تلخ گوشه دنج کافه
بوی برف نو که می بارید
و دست هایی که روی پیانو می رقصید
فرصت عاشقی کردن بود....
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟
سهراب سپهري
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟
سهراب سپهري
بعضی وقتا یکی طوری می سوزونتت
که هزار نفر نمی تونن خاموشت کنن
بعضی وقتا یکی طوری خاموشت می کنه
که هزار نفر نمی تونن روشنت کنن
خسرو شکیبایی
که هزار نفر نمی تونن خاموشت کنن
بعضی وقتا یکی طوری خاموشت می کنه
که هزار نفر نمی تونن روشنت کنن
خسرو شکیبایی
×هـمـشـــــ کـــهــــ نبایـد تــو روزایــــ سختـــ یـاد خــدا کنــیـــــ کــهـــ !×
×گاهــیـــــ وقتــیـــــ همـهــــ چــی مرتبـهــــــ×
×وقتــیـــــ همـهــــ چــی آرومـهـــــ×
×وقتــی اونــیــــ کـه بایـد باشـهــــ هستــــ ×
×بایــــد ازشـــــ تــــشکـر کنــیــــ×ـ
×بایـــد داد بزنــی بگـــیـــــ :×
×خدایـا شـکرتــــــــ . . . ×
×گاهــیـــــ وقتــیـــــ همـهــــ چــی مرتبـهــــــ×
×وقتــیـــــ همـهــــ چــی آرومـهـــــ×
×وقتــی اونــیــــ کـه بایـد باشـهــــ هستــــ ×
×بایــــد ازشـــــ تــــشکـر کنــیــــ×ـ
×بایـــد داد بزنــی بگـــیـــــ :×
×خدایـا شـکرتــــــــ . . . ×
خدا رو دوست دارم
به خاطر این که با هر usernameکه باشم،من را connectمیکند.
به خاطر اینکه تا خودم نخوام D.Cنمیکند.
به خاطر این که با یکdelete هر چی را بخواهم پاک میکند.
به خاطر این که با اینکه خیلی بدم،من را log offنمیکند.
به خاطر این که همه چیز من را میداند ولی send to all نمیکند.
به خاطر این که همیشه اجازه undoکردن را به من میدهد.
به خاطر این که اینهمه friendبرای من add میکند
به خاطر این که اراده کنم,on میشود و من میتوانم باهاش حرف بزنم.
به خاطر این که passwordاش را هیچوقت یادم نمیرود،کافیه فقط به دلم سر بزنم
به خاطر این که هیچوقت نیازی نیست براش BUZZبدهم.
به خاطر این که از من می پذیردَ که بگویم : خدایا دوســــــــــتت دارم ...
به خاطر این که با هر usernameکه باشم،من را connectمیکند.
به خاطر اینکه تا خودم نخوام D.Cنمیکند.
به خاطر این که با یکdelete هر چی را بخواهم پاک میکند.
به خاطر این که با اینکه خیلی بدم،من را log offنمیکند.
به خاطر این که همه چیز من را میداند ولی send to all نمیکند.
به خاطر این که همیشه اجازه undoکردن را به من میدهد.
به خاطر این که اینهمه friendبرای من add میکند
به خاطر این که اراده کنم,on میشود و من میتوانم باهاش حرف بزنم.
به خاطر این که passwordاش را هیچوقت یادم نمیرود،کافیه فقط به دلم سر بزنم
به خاطر این که هیچوقت نیازی نیست براش BUZZبدهم.
به خاطر این که از من می پذیردَ که بگویم : خدایا دوســــــــــتت دارم ...