بازی آنلاین
آپلود عکس
28-10-2013، 20:51
توی يکي از كالسهای درس ، خانم معلم براي بچه ها كتاب "نامه هاي
بچه ها به خدا" رو خونده و از اونا خواسته كه براي خدا نامه بنويسند
و توي اين نامه سـوالها، انتقادها و پيشنهادهاشون رو با خدا در ميون
بذارن.
حرفهاي دختراي كالس دومي با خدا:
خدايا گراهام بل تلفن را ساخته است، پس تو ميتواني يك تلفن از او بگيري
و با ما آدمها حرف بزني.
خداي عزيز من خيلي دلم ميخواســت خدا باشــم، ميايي جاهايمان را با هم
عوض كنيم؟
خدايا من يك دختر هستم، تو هم همينطور؟
خداي عزيز من فکر ميکنم دلت آسمان است و پاهايت ابر است.
خدايا پدرم مي گويد تو مثل نور هستي پس چرا من تو را پيدا نمي كنم؟
خدايا تو به من دو هديه دادي كه اسم آنها پدر و مادر است.
خدايا چرا ما را مي خواهي به آن دنيا ببري؟ همين دنيا خوب است.
خدايا ميشــه شنبه ها رو تعطيل كني ولي يکشــنبه ها را نه؟ چون ما سرود
داريم.
خدايا از تو ممنونم كه به من خانواده دادي ولي اگر يك توله سگ هم بدهي
ديگر سنگ تمام گذاشته اي.
خدايا شــما را دوســت دارم نمي دانم چطور از شما تشکر كنم من با يك گل
از شما تشکر ميکنم.
خداي عزيز ممکن است من هم يك فرشته شوم؟
خدايا تو خودت ميداني چند سالت است؟
خدايا تو هم مثل ما كيف چرخي داري؟
خدايا تو به من برادر دادي من برادر دوست ندارم.
چرا برادرم خيلي خيلي زود بزرگ نميشود تا با من بازي كند.
خدايا شــما پدر و مادر داريد كه بدنيا آمــده ايد؟ خدايا من را روز قيامت به
بهشت ببر.
و حرفهاي دختراي كالس سومي با خدا:
خدايا اگر يك كاري كني پســر خاله ام خوب بشــود برايت چند ركعت نماز
ميخوانم
خدايا چرا آقا جونم مرد؟ در حالي كه اون خيلي جوون بود.
خدايا تو چگونه مي تواني همه انسانها را زير نظر خود داشته باشي؟
خدايا چرا تو را كســي نمي بيند؟ من خيلي دلم مي خواســت تو را ببينم. آيا
حقيقت دارد كه مي گويند تو در آسمانها هستي؟
خدايا چرا فقط بعضي ها به پول و خوشگلي فکر مي كنند؟
خدايا راست است كه يك فرشته سمت چپ است و يك فرشته سمت راست
و يکي از فرشته ها كارهاي بد را مي نويسد و يکي از فرشته ها كارهاي خوب
را و به شما مي دهد؟
خدايا چرا دنيا تغيير نمي كند؟ من دوست داشتم دنيا همه اش شادي باشد.
خدايا چرا من را فرشته نکردي؟
خدايـا خانم مـا مرا هيچ وقت پـاي تخته نمي فرسـته. آخه چرا من
هميشه آخر هستم؟
خدايا چرا مادر من را پزشــك نکردي. آخه من درباره جانوران خيلي ســوال
دارم. خدايا مي شود شما را به اسم كوچك صدا كنم؟
خداي عزيز تو مرد هستي يا زن؟ از كجا آمدي؟
خدايا آخه چرا من را بچه دوم كردي؟ آخر من خسته شدم. چون پدرم ميگه
بچه دوم بايد بخشش داشته باشد. حداقل من را پسر مي كردي تا من اينقدر نازک نارنجي نباشم.
خدايا چرا تو ديده نمي شوي؟ اصال تو چي هستي نوري يا هوا؟
خداي عزيز چرا شيطان آدمها را گول مي زند؟
خدايا چرا مردها نبايد روســري سرشان كنند؟ خدايا اگر به خانه ما بيايي به
مادرم مي گويم يك غذاي خوشمزه درست كن.
خدايا من دوست دارم تو را ببينم پس امروز بيا تو مسجد.
خدايا چي ميشه بجاي پرنده من توي قفس باشم تا اينقدر شيطاني نکنم.
خــداي عزيز شــما كــه اينقدر بزرگ هســتيد پــس چرا هيچ وقت شــما را
نمي بينم؟
- خداي عزيز، من مي خواهم تو را ببينم اما نميدانم چرا نامرئي هستي، شايد
به خاطر اينکه از دســت مردم راحت شويد قايم شديد؟ خدايا كي ناپديت از
بين مي رود و پيش ما مي آيي؟
خدايا چه كار كردي كه به خدايي قبول شدي؟ به من هم ياد بده. خدايا چکار
كنم تا بتوانم به تو كمك كنم كه مردم را ياري كني؟
خدايا من از شــما خواهر بزرگتر از خودم خواســتم اما شــما خواهر نوزاد به
خانواده دادي.
خدايا تو مگه چند تا چشم داري كه مي توني همه جا را ببيني؟
خدايا تو چه جوري مي تواني اين همه آدم را دوســت داشــته باشــي مگه تو
چند تا دل داري؟
خدايا ما مرده يا زنده هستيم؟ من كه شنيده ام ما مرديم پس همه بچه هاي
كالس مردن.
خدايا از تو تشــکر مي كنم كه وقتي ســقف خانمان ريخت من زيرش نبودم.
از تو تشــکر مي كنم كه روپوش امســالم مثل پارسال صورتي نيست. سپاس
مــي گويم كــه من به آمپول پني ســيلين حساســيت دارم و دكتر هر وقت
مي خواهد براي من آمپول بنويسد مادرم مي گويد كه حساسيت دارم و دكتر
جاي آمپول قرص مي نويسد.
حاال نوشته هاي بچه ها را در نقاط مختلف دنيا بخوانيد
خداي عزيز!
به جاي اينکه بگذاري مردم بميرند و مجبور باشي آدماي جديد بيافريني، چرا
كساني را كه هستند، حفظ نمي كني؟
شايد هابيل و قابيل اگر هر كدام يك اتاق جداگانه داشتند همديگر را
نمي كشتند، در مورد من و برادرم كه مؤثر بوده.
شرط ميبندم خيلي برايت سخت است ك ه همه آدمهاي روي زمين رو دوست
داشته باشي. فقط چهار نفرعضو خانواده من هستند ولي من هرگز نميتوانم
همچين كاري كنم.
ً ميخواستي زرافه اينطوري باشه يا اينکه اين يك اتفاق بود؟
آيا تو وافعا
چه كسي دور كشورها خط مي كشد؟
ً منظورت اين بوده كه » نســبت به ديگران همانطور رفتار كن كه
آيا تو واقعا
آنها نسبت به تو رفتار مي كنند؟ آ« اگر اين طور باشد، من بايد حساب برادرم
را برسم.
بخاطر برادر كوچولويم از تو متشکرم، اما چيزي كه من به خاطرش دعا كرده
بودم، يك طوطي مکزيکي بود.
وقتــي تمام تعطيالت بــاران باريد، پــدرم خيلي عصباني شــد. او چيزهايي
دربارهات گفت ك ه از آدم ها انتظار نميرود بگويند. به هر حال، اميدوارم به او
صدمهاي نزني.
ً برام يه اســب كوچولو بفرســ ً ت. من قبال هيچ چيز او تو نخواسته بودم.
لطفا
مي تواني دربارهاش پرس و جو كني.
من هميشه در فکر تو هستم حتي وقتي كه دعا نمي كنم.
ما خواندهايم كه توماس اديسون نور را اختراع كرد. اما توي ك السهاي ديني
به ما گفتند تو اين كار رو ك ردي. بنابراين شرط ميبندم او فکر تو را دزديده.
الزم نيست نگران من باشي. من هميشه دو طرف خيابان را نگاه مي كنم.
هيچ فکر نمي كردم نارنجي و بنفش به هم بيان. تا وقتي كه غروب خورشيدي
رو ك ه روز سهشنبه ساخته بودي، ديدم، معركه بود.
نازک نارنجي نباشم.
خدايا چرا تو ديده نمي شوي؟ اصال تو چي هستي نوري يا هوا؟
خداي عزيز چرا شيطان آدمها را گول مي زند؟
خدايا چرا مردها نبايد روســري سرشان كنند؟ خدايا اگر به خانه ما بيايي به
مادرم مي گويم يك غذاي خوشمزه درست كن.
خدايا من دوست دارم تو را ببينم پس امروز بيا تو مسجد.
خدايا چي ميشه بجاي پرنده من توي قفس باشم تا اينقدر شيطاني نکنم.
خــداي عزيز شــما كــه اينقدر بزرگ هســتيد پــس چرا هيچ وقت شــما را
نمي بينم؟
- خداي عزيز، من مي خواهم تو را ببينم اما نميدانم چرا نامرئي هستي، شايد
به خاطر اينکه از دســت مردم راحت شويد قايم شديد؟ خدايا كي ناپديت از
بين مي رود و پيش ما مي آيي؟
خدايا چه كار كردي كه به خدايي قبول شدي؟ به من هم ياد بده. خدايا چکار
كنم تا بتوانم به تو كمك كنم كه مردم را ياري كني؟
خدايا من از شــما خواهر بزرگتر از خودم خواســتم اما شــما خواهر نوزاد به
خانواده دادي.
خدايا تو مگه چند تا چشم داري كه مي توني همه جا را ببيني؟
خدايا تو چه جوري مي تواني اين همه آدم را دوســت داشــته باشــي مگه تو
چند تا دل داري؟
خدايا ما مرده يا زنده هستيم؟ من كه شنيده ام ما مرديم پس همه بچه هاي
كالس مردن.
خدايا از تو تشــکر مي كنم كه وقتي ســقف خانمان ريخت من زيرش نبودم.
از تو تشــکر مي كنم كه روپوش امســالم مثل پارسال صورتي نيست. سپاس
مــي گويم كــه من به آمپول پني ســيلين حساســيت دارم و دكتر هر وقت
مي خواهد براي من آمپول بنويسد مادرم مي گويد كه حساسيت دارم و دكتر
جاي آمپول قرص مي نويسد.
حاال نوشته هاي بچه ها را در نقاط مختلف دنيا بخوانيد
خداي عزيز!
به جاي اينکه بگذاري مردم بميرند و مجبور باشي آدماي جديد بيافريني، چرا
كساني را كه هستند، حفظ نمي كني؟
شايد هابيل و قابيل اگر هر كدام يك اتاق جداگانه داشتند همديگر را
نمي كشتند، در مورد من و برادرم كه مؤثر بوده.
شرط ميبندم خيلي برايت سخت است ك ه همه آدمهاي روي زمين رو دوست
داشته باشي. فقط چهار نفرعضو خانواده من هستند ولي من هرگز نميتوانم
همچين كاري كنم.
ً ميخواستي زرافه اينطوري باشه يا اينکه اين يك اتفاق بود؟
آيا تو وافعا
چه كسي دور كشورها خط مي كشد؟
ً منظورت اين بوده كه » نســبت به ديگران همانطور رفتار كن كه
آيا تو واقعا
آنها نسبت به تو رفتار مي كنند؟ آ« اگر اين طور باشد، من بايد حساب برادرم
را برسم.
بخاطر برادر كوچولويم از تو متشکرم، اما چيزي كه من به خاطرش دعا كرده
بودم، يك طوطي مکزيکي بود.
وقتــي تمام تعطيالت بــاران باريد، پــدرم خيلي عصباني شــد. او چيزهايي
دربارهات گفت ك ه از آدم ها انتظار نميرود بگويند. به هر حال، اميدوارم به او
صدمهاي نزني.
ً برام يه اســب كوچولو بفرســ ً ت. من قبال هيچ چيز او تو نخواسته بودم.
لطفا
مي تواني دربارهاش پرس و جو كني.
من هميشه در فکر تو هستم حتي وقتي كه دعا نمي كنم.
ما خواندهايم كه توماس اديسون نور را اختراع كرد. اما توي ك السهاي ديني
به ما گفتند تو اين كار رو ك ردي. بنابراين شرط ميبندم او فکر تو را دزديده.
الزم نيست نگران من باشي. من هميشه دو طرف خيابان را نگاه مي كنم.
هيچ فکر نمي كردم نارنجي و بنفش به هم بيان. تا وقتي كه غروب خورشيدي
رو ك ه روز سهشنبه ساخته بودي، ديدم، معركه بود.
بچه ها به خدا" رو خونده و از اونا خواسته كه براي خدا نامه بنويسند
و توي اين نامه سـوالها، انتقادها و پيشنهادهاشون رو با خدا در ميون
بذارن.
حرفهاي دختراي كالس دومي با خدا:
خدايا گراهام بل تلفن را ساخته است، پس تو ميتواني يك تلفن از او بگيري
و با ما آدمها حرف بزني.
خداي عزيز من خيلي دلم ميخواســت خدا باشــم، ميايي جاهايمان را با هم
عوض كنيم؟
خدايا من يك دختر هستم، تو هم همينطور؟
خداي عزيز من فکر ميکنم دلت آسمان است و پاهايت ابر است.
خدايا پدرم مي گويد تو مثل نور هستي پس چرا من تو را پيدا نمي كنم؟
خدايا تو به من دو هديه دادي كه اسم آنها پدر و مادر است.
خدايا چرا ما را مي خواهي به آن دنيا ببري؟ همين دنيا خوب است.
خدايا ميشــه شنبه ها رو تعطيل كني ولي يکشــنبه ها را نه؟ چون ما سرود
داريم.
خدايا از تو ممنونم كه به من خانواده دادي ولي اگر يك توله سگ هم بدهي
ديگر سنگ تمام گذاشته اي.
خدايا شــما را دوســت دارم نمي دانم چطور از شما تشکر كنم من با يك گل
از شما تشکر ميکنم.
خداي عزيز ممکن است من هم يك فرشته شوم؟
خدايا تو خودت ميداني چند سالت است؟
خدايا تو هم مثل ما كيف چرخي داري؟
خدايا تو به من برادر دادي من برادر دوست ندارم.
چرا برادرم خيلي خيلي زود بزرگ نميشود تا با من بازي كند.
خدايا شــما پدر و مادر داريد كه بدنيا آمــده ايد؟ خدايا من را روز قيامت به
بهشت ببر.
و حرفهاي دختراي كالس سومي با خدا:
خدايا اگر يك كاري كني پســر خاله ام خوب بشــود برايت چند ركعت نماز
ميخوانم
خدايا چرا آقا جونم مرد؟ در حالي كه اون خيلي جوون بود.
خدايا تو چگونه مي تواني همه انسانها را زير نظر خود داشته باشي؟
خدايا چرا تو را كســي نمي بيند؟ من خيلي دلم مي خواســت تو را ببينم. آيا
حقيقت دارد كه مي گويند تو در آسمانها هستي؟
خدايا چرا فقط بعضي ها به پول و خوشگلي فکر مي كنند؟
خدايا راست است كه يك فرشته سمت چپ است و يك فرشته سمت راست
و يکي از فرشته ها كارهاي بد را مي نويسد و يکي از فرشته ها كارهاي خوب
را و به شما مي دهد؟
خدايا چرا دنيا تغيير نمي كند؟ من دوست داشتم دنيا همه اش شادي باشد.
خدايا چرا من را فرشته نکردي؟
خدايـا خانم مـا مرا هيچ وقت پـاي تخته نمي فرسـته. آخه چرا من
هميشه آخر هستم؟
خدايا چرا مادر من را پزشــك نکردي. آخه من درباره جانوران خيلي ســوال
دارم. خدايا مي شود شما را به اسم كوچك صدا كنم؟
خداي عزيز تو مرد هستي يا زن؟ از كجا آمدي؟
خدايا آخه چرا من را بچه دوم كردي؟ آخر من خسته شدم. چون پدرم ميگه
بچه دوم بايد بخشش داشته باشد. حداقل من را پسر مي كردي تا من اينقدر نازک نارنجي نباشم.
خدايا چرا تو ديده نمي شوي؟ اصال تو چي هستي نوري يا هوا؟
خداي عزيز چرا شيطان آدمها را گول مي زند؟
خدايا چرا مردها نبايد روســري سرشان كنند؟ خدايا اگر به خانه ما بيايي به
مادرم مي گويم يك غذاي خوشمزه درست كن.
خدايا من دوست دارم تو را ببينم پس امروز بيا تو مسجد.
خدايا چي ميشه بجاي پرنده من توي قفس باشم تا اينقدر شيطاني نکنم.
خــداي عزيز شــما كــه اينقدر بزرگ هســتيد پــس چرا هيچ وقت شــما را
نمي بينم؟
- خداي عزيز، من مي خواهم تو را ببينم اما نميدانم چرا نامرئي هستي، شايد
به خاطر اينکه از دســت مردم راحت شويد قايم شديد؟ خدايا كي ناپديت از
بين مي رود و پيش ما مي آيي؟
خدايا چه كار كردي كه به خدايي قبول شدي؟ به من هم ياد بده. خدايا چکار
كنم تا بتوانم به تو كمك كنم كه مردم را ياري كني؟
خدايا من از شــما خواهر بزرگتر از خودم خواســتم اما شــما خواهر نوزاد به
خانواده دادي.
خدايا تو مگه چند تا چشم داري كه مي توني همه جا را ببيني؟
خدايا تو چه جوري مي تواني اين همه آدم را دوســت داشــته باشــي مگه تو
چند تا دل داري؟
خدايا ما مرده يا زنده هستيم؟ من كه شنيده ام ما مرديم پس همه بچه هاي
كالس مردن.
خدايا از تو تشــکر مي كنم كه وقتي ســقف خانمان ريخت من زيرش نبودم.
از تو تشــکر مي كنم كه روپوش امســالم مثل پارسال صورتي نيست. سپاس
مــي گويم كــه من به آمپول پني ســيلين حساســيت دارم و دكتر هر وقت
مي خواهد براي من آمپول بنويسد مادرم مي گويد كه حساسيت دارم و دكتر
جاي آمپول قرص مي نويسد.
حاال نوشته هاي بچه ها را در نقاط مختلف دنيا بخوانيد
خداي عزيز!
به جاي اينکه بگذاري مردم بميرند و مجبور باشي آدماي جديد بيافريني، چرا
كساني را كه هستند، حفظ نمي كني؟
شايد هابيل و قابيل اگر هر كدام يك اتاق جداگانه داشتند همديگر را
نمي كشتند، در مورد من و برادرم كه مؤثر بوده.
شرط ميبندم خيلي برايت سخت است ك ه همه آدمهاي روي زمين رو دوست
داشته باشي. فقط چهار نفرعضو خانواده من هستند ولي من هرگز نميتوانم
همچين كاري كنم.
ً ميخواستي زرافه اينطوري باشه يا اينکه اين يك اتفاق بود؟
آيا تو وافعا
چه كسي دور كشورها خط مي كشد؟
ً منظورت اين بوده كه » نســبت به ديگران همانطور رفتار كن كه
آيا تو واقعا
آنها نسبت به تو رفتار مي كنند؟ آ« اگر اين طور باشد، من بايد حساب برادرم
را برسم.
بخاطر برادر كوچولويم از تو متشکرم، اما چيزي كه من به خاطرش دعا كرده
بودم، يك طوطي مکزيکي بود.
وقتــي تمام تعطيالت بــاران باريد، پــدرم خيلي عصباني شــد. او چيزهايي
دربارهات گفت ك ه از آدم ها انتظار نميرود بگويند. به هر حال، اميدوارم به او
صدمهاي نزني.
ً برام يه اســب كوچولو بفرســ ً ت. من قبال هيچ چيز او تو نخواسته بودم.
لطفا
مي تواني دربارهاش پرس و جو كني.
من هميشه در فکر تو هستم حتي وقتي كه دعا نمي كنم.
ما خواندهايم كه توماس اديسون نور را اختراع كرد. اما توي ك السهاي ديني
به ما گفتند تو اين كار رو ك ردي. بنابراين شرط ميبندم او فکر تو را دزديده.
الزم نيست نگران من باشي. من هميشه دو طرف خيابان را نگاه مي كنم.
هيچ فکر نمي كردم نارنجي و بنفش به هم بيان. تا وقتي كه غروب خورشيدي
رو ك ه روز سهشنبه ساخته بودي، ديدم، معركه بود.
نازک نارنجي نباشم.
خدايا چرا تو ديده نمي شوي؟ اصال تو چي هستي نوري يا هوا؟
خداي عزيز چرا شيطان آدمها را گول مي زند؟
خدايا چرا مردها نبايد روســري سرشان كنند؟ خدايا اگر به خانه ما بيايي به
مادرم مي گويم يك غذاي خوشمزه درست كن.
خدايا من دوست دارم تو را ببينم پس امروز بيا تو مسجد.
خدايا چي ميشه بجاي پرنده من توي قفس باشم تا اينقدر شيطاني نکنم.
خــداي عزيز شــما كــه اينقدر بزرگ هســتيد پــس چرا هيچ وقت شــما را
نمي بينم؟
- خداي عزيز، من مي خواهم تو را ببينم اما نميدانم چرا نامرئي هستي، شايد
به خاطر اينکه از دســت مردم راحت شويد قايم شديد؟ خدايا كي ناپديت از
بين مي رود و پيش ما مي آيي؟
خدايا چه كار كردي كه به خدايي قبول شدي؟ به من هم ياد بده. خدايا چکار
كنم تا بتوانم به تو كمك كنم كه مردم را ياري كني؟
خدايا من از شــما خواهر بزرگتر از خودم خواســتم اما شــما خواهر نوزاد به
خانواده دادي.
خدايا تو مگه چند تا چشم داري كه مي توني همه جا را ببيني؟
خدايا تو چه جوري مي تواني اين همه آدم را دوســت داشــته باشــي مگه تو
چند تا دل داري؟
خدايا ما مرده يا زنده هستيم؟ من كه شنيده ام ما مرديم پس همه بچه هاي
كالس مردن.
خدايا از تو تشــکر مي كنم كه وقتي ســقف خانمان ريخت من زيرش نبودم.
از تو تشــکر مي كنم كه روپوش امســالم مثل پارسال صورتي نيست. سپاس
مــي گويم كــه من به آمپول پني ســيلين حساســيت دارم و دكتر هر وقت
مي خواهد براي من آمپول بنويسد مادرم مي گويد كه حساسيت دارم و دكتر
جاي آمپول قرص مي نويسد.
حاال نوشته هاي بچه ها را در نقاط مختلف دنيا بخوانيد
خداي عزيز!
به جاي اينکه بگذاري مردم بميرند و مجبور باشي آدماي جديد بيافريني، چرا
كساني را كه هستند، حفظ نمي كني؟
شايد هابيل و قابيل اگر هر كدام يك اتاق جداگانه داشتند همديگر را
نمي كشتند، در مورد من و برادرم كه مؤثر بوده.
شرط ميبندم خيلي برايت سخت است ك ه همه آدمهاي روي زمين رو دوست
داشته باشي. فقط چهار نفرعضو خانواده من هستند ولي من هرگز نميتوانم
همچين كاري كنم.
ً ميخواستي زرافه اينطوري باشه يا اينکه اين يك اتفاق بود؟
آيا تو وافعا
چه كسي دور كشورها خط مي كشد؟
ً منظورت اين بوده كه » نســبت به ديگران همانطور رفتار كن كه
آيا تو واقعا
آنها نسبت به تو رفتار مي كنند؟ آ« اگر اين طور باشد، من بايد حساب برادرم
را برسم.
بخاطر برادر كوچولويم از تو متشکرم، اما چيزي كه من به خاطرش دعا كرده
بودم، يك طوطي مکزيکي بود.
وقتــي تمام تعطيالت بــاران باريد، پــدرم خيلي عصباني شــد. او چيزهايي
دربارهات گفت ك ه از آدم ها انتظار نميرود بگويند. به هر حال، اميدوارم به او
صدمهاي نزني.
ً برام يه اســب كوچولو بفرســ ً ت. من قبال هيچ چيز او تو نخواسته بودم.
لطفا
مي تواني دربارهاش پرس و جو كني.
من هميشه در فکر تو هستم حتي وقتي كه دعا نمي كنم.
ما خواندهايم كه توماس اديسون نور را اختراع كرد. اما توي ك السهاي ديني
به ما گفتند تو اين كار رو ك ردي. بنابراين شرط ميبندم او فکر تو را دزديده.
الزم نيست نگران من باشي. من هميشه دو طرف خيابان را نگاه مي كنم.
هيچ فکر نمي كردم نارنجي و بنفش به هم بيان. تا وقتي كه غروب خورشيدي
رو ك ه روز سهشنبه ساخته بودي، ديدم، معركه بود.
![[-]](http://www.flashkhor.com/forum/images/collapse.gif "[-]")
