24-04-2012، 14:53
سلطه جانشینان اسكندر بر قلمروهخامنشی ( با وجود خشونت نظامی سلوكیان ) در سراسر ایران طولانی نشد و فترت حاكمیت در ایران ، شصت و پنج سالی بیش نكشید . حتی ، در همان دوران اقتدار نظامی سلوكیان – مقارن با سالهایی كه مهاجران یونانی در استان باكتریا ( باختر ،بلخ ) به رهبری سر كرده خویش به نام دیودوتس ، اعلام استقلال كردند . ( حدود 250 ق.م. ) – در استان پارت ( پارتیا، پرثوه ) نیز دولت ایرانی مستقلی به وجود آمد كه به نام موسس آن دولت ، ارشكان ( اشكان ، اشكانیان) نامیده شد. بعدها به دنبال طرد سلوكیان از ایران ، این دولت به شاهنشاهی بزرگی تبدیل شد كه در توالی شاهنشاهیهای بزرگ شرق ، ششمین شاهنشاهی بزرگ دنیای باستان محسوب شد . این دولت طی چندین قرن فرمانروایی ، از بسیاری جهات هماورد و رقیب و حریف روم بود .
ارشك اول موسس این دولت كه بر وفق روایات ، سركرده طایفه آریایی پرنی ( اپرنی ) از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سكایی حدود باختر بود – بنابر مشهور – حدود دو سال بعد از اعلام استقلال كشته شد. برادر وی تیردات ، كه جانشین او گردید خود را ظاهرا" به احترام نام او ارشك خواند ( ارشك دوم ) . پادشاهان بعد از وی هم از همین بابت ، نام ارشك را به عنوان نوعی لقب بر نام خود افزودند . بدین گونه ، سلسله جانشینان ارشك به نام " ارشكان " خوانده شدند ( اشكانیان ) .
هر چند دولت اشكانی به وسیله ارشك اول و برادرش تیردات ( كه امروز دیگر تردیدی در تاریخی بودن آنان نیست ) پایه گذاری شد ، اما تاسیس واقعی آن به وسیله میتره دات ( مهرداد ) اول ، ( ششمین اشك) و تحكیم نهایی آن به وسیله مهرداد دوم ، ( نهمین اشك ) انجام شد. ظاهرا" ، مقارن این احوال كه چندی بعد منجر به طرد قطعی سلوكیان از ایران شد ، پادشاهان این سلسه خود را وارث ملك پادشاهان قدیم پارس ( هخامنشیها ) خواندند. چنانكه از یك مورخ یونانی ( آریان ) نقل شده است . نسبت خود را هم به هخامنشیها رساندند ، البته با انتساب به اردشیر دوم . اما ، شاهنشاهی پارت با شاهنشاهی هخامنشی به كلی تفاوت داشت . نه تنها نظام حكومت آن هرگز استواری و انسجام آن دولت را دارا نبود، بلكه وسعت آن هم حتی بدون مصر كه از زمان اسكندر به كلی از ایران جدا شد، به پای وسعت شاهنشاهی هخامنشی نرسید . قلمرو آنان كه شامل تعدادی دولتهای مستقل دست نشانده هم می شد ، در آنچه به وسیله حكام ( ساتراپهای ) اشكانی اداره می شد ، شامل هجده استان ( ساتراپی ) بود كه یازده استان را از استانهای علیا و هفت استان را ، استانهای سفلی می خواندند . استانهای علیا ، شامل ولایات شرقی این قلمرو و استانهای سفلی خوانده می شد، عبارت بودند از:
1. بین النهرین ( Mesopotimia ) با اراضی شمال بابل .
2. آپولونیاتیس ( Apolloniatis ) : جلگه واقع در شرق دجله .
3. خالونی تیس ( Chalonitis ) : بلندیهای اطراف زاگرس .
4. ماد غربی : حدود نهاوند .
5. كامبادین ( Cambaden ) : حدود بیستون و بخش كوهستانی ماد .
6. ماد علیا : اكباتانا ( همدان )
7. رگیان ( Rhagiane ) : نواحی شرقی ماد .ولایت شرقی كه استانهای علیا خوانده می شد ، از این قرار بودند :
8. خوارنه ( Choarene ) : سردره خوار .
9. كومیسنه ( Comisene ) : كومس ( قومس ) ناحیه كناره كویر .
10 . هوركانیا ( Hyrcania ) : گرگان .
11. استابنه ( Astabene ) : ناحیه استوا ( قوچان )
12. پارتیا ( Parthyene ) : خراسان .
13. اپه وركتی كنه ( Apavarcticene ) : ابیورد ، حدود كلات .
14. مرگیانه ( Margiane ) : ولایت مرو .
15. آریا ( Aria ) : هریو، ولایت هرات .
16. انائون ( Anauen ) : بخش جنوبی هرات .
17. زرنگیان ( Zarangiane ) : زرنج ، كنارهامون .
18. آراخوزیا ( Arachosia ) : رخج در ساحل علیای هیرمند در ناحیه قندهار .
ولایت سكستان در قسمت سفلای هیرمند ، دولت محلی مستقل داشت و بر خلاف آنچه در بعضی ماخذ آمده است ، استان نوزدهم قلمرو اشكانیان محسوب نمی شد. علاوه بر این استانهای هجده گانه كه فقط قسمتی از قلمرو داخلی هخامنشیها بود ، تعدادی از استانهای سابق هخامنشی هم در این دوره به صورت امارتهای مستقل در اطراف این ولایت وجود داشت . فرمانروایان این مناطق خود را متحد و تحت الحمایه اشكانیان می شمردند . اما ، در عین آنكه به پادشاه متبوع خود باج می دادند و در هنگام ضرورت ، سپاه مجهز در تحت فرمان او قرار می دادند ، در سایر امور استقلال داشتند . معهذا ، در بعضی موارد هم از تبعیت دولت پارت خارج می شدند و به تبعیت دولت مهاجم یا مخاصم در می آمدند . بدین گونه ، قلمرو اشكانیان شامل یك مجموعه ملوك الطوایفی بود كه خاندان ارشك ، در راس آنها قرار داشت . اتحاد آنها ، به خصوص در مواقع جنگ ، وحدت و تمامیت قلمرو ارشكها را تامین می كرد . تعدادی از این دولتهای تابع كه در نهایت جزو قلمرو رسمی پادشاه اشكانی محسوب می شد ، از این قرار بود :
19 . ارمنستان كه پادشاه مستقل آن ، غالبا" متحد و دست نشانده پارت بود . اما ، با توجه به اینكه وی از خاندان اشكانیان بود ، ولی بارها به روم می تاخت ، و بهانه جنگ ایران و روم می شد.
20 . امارت اسروئن ( Osroene ) در شمال شرقی بین النهرین كه تحت حكم سلاله عرب ابجر ( Abgar ) اداره می شد . مركز آن ادسا ( Edessa ) نام داشت كه بعد اورفه و الرها خوانده شد .
21 . امارت كردئن (Cordoen ) ( بیت كردو ) در جنوب دریاچه وان و مشرق دجله كه سرزمینی كوهستانی بود .
22 . امارت آدیابن ( Adiabene ) ( حدیب ، حاجی آباد ) در كنار رود زاب كه شامل سرزمین آشور میشد و مركز آن ، اربل ( Arbela ) خوانده می شد.
23 . امارت هترا ( Hatra ) ، الحضر در واحه ، واقع در مغرب دجله كه قلعه أی استوار داشت .
24 . امارت آتروپاتن (Atropaten ) سرزمین آذربایجان كه ماد كوچك نیز خوانده می شد و در دوران سلوكی هم مستقل بود . این ولایت در عهد اشكانیان تحت حكمرانی یك شاهزاده اشكانی اداره می شد . پادشاه این ولایت متحد و تحت الحمایه اشك بود . آذربایجان در عهد سلوكی نیز مانند عهد اشكانیان ، یك مركز دینی آریایی بود . در عین حال ، یك سنگر ایرانیگری در مقابل یونانی مآبی رایج عصر نیز محسوب می شد .
25 . امارت میسان (Mesene ) كه در ارضی بین النهرین جنوبی در اطراف مصب دجله و فرات قرار داشت و مركز آن به نام خاراكس ( Charax ) تقریبا" در محل خرمشهر كنونی واقع بود .
26 . امارت ایلام ( Elymais ) در شرق دجله كه شامل شوش و اهواز كنونی بود و تا قسمتی از دره های زاگرس ادامه داشت . با آنكه مهرداد اول آنجا را تسخیر كرد ، بعدها دوباره استقلال محلی یافت و بارها در مقابل اشكانیان قیام كرد .
27 . امارت پارس كه پادشاهان كوچك محلی آن ، از زمان سلوكیان مستقل بودند . در عهد اشكانیان، قسمتی از نواحی جنوبی كرمان هم به آنان تعلق یافت . قلمرو آنان ، كانون آیین زرتشت و آتش مقدس قوم بود و با آنكه اشكانیان آنجا را به انقیاد در آوردند ، دعوی استقلال آنان باقی ماند . سرزمینهای باختر وسغد ، هرگز جزو قلمرو اشكانیان در نیامد . چنانكه اراضی واقع در شمال دره اترك هم كه جزئی از سرزمین عشایر داهه و سكایی بود ، از شمول در داخل قلمرو ارشكها خارج ماند . حتی ، طوایف ساكن در نواحی بارها در مرزهای شرقی اشكانیان ، مزاحم و معازض دولت آنان نیز می شدند .
به دنبال طرد نهایی سلوكیان از خاك ایران ، دولت اشكانی كه در توسعه به جانب غرب ظاهرا" ناظربه تسخیر تمام میراث هخامنشیها بود، با دولت روم كه او نیز در توسعه به جانب شرق طالب دستیابی به میراث فتوحات اسكندر به نظر می رسید، در نواحی ارمنستان و سوریه با یكدیگر تصادم پیدا كردند .
اولین تصادم ، بین یازدهمین اشك ( فرهاد سوم ) با پمپه ، سردار معروف روم روی داد . این برخورد به جنگ منجر نگردید ودر واقع فقط یك تصادم سیاسی بود ( حدود 63ق.م. ) . تصادم واقعی ، اول بار در عهد ارد اول اشك سیزدهم واقع شد كه محرك آن تجاوز كراسوس ( سردار روم ) به مرزهای ایران بود . این برخورد در حران (كاره ) به شكست و قتل كراسوس و اسارت عده زیادی از سربازان او منجر گشت ( 53 ق.م. ) . از آن پس ، روم بارها با پارت كه خود را حریف و هماورد واقعی او نشان داد، به زور آزمایی پرداخت .بهانه ، مرزهای سوریه و مسائل ارمنستان بود، اما تعرض همواره جز در مواردی كه پارت خود را ناچار به تلافی یا استرداد می یافت ، از جانب روم می شد . بالاخره ، از عهد ارد اول ( اشك سیزدهم ) تا عهد اردوان پنجم ( اشك بیست و هشتم ) كه آخرین پادشاه این سلسله نیز بود ، لااقل هفت جنگ عمده ایران و روم را در روی یكدیگر قرار داد . چند بار هم تیسفون ، تختگاه اشكانیان ، به دست روم افتاد .
اما ، در تمام موارد سودای جهانگیری روم از طرف اشكانیان با مانع مواجه شد و روم هرگز موفق نشد كه قسمتی از خاك ایران را به قلمرو خود ملحق كند . حتی ، آخرین اشك این خاندان كه بعدها مغلوب اردشیر بابكان موسس دولت ساسانی گشت ، حمله خائنانه و نفرت انگیز كاراكالا امپراتور دیوانه روم را به شدت در هم شكست ( 215ق.م. ) . در این راستا ، خاندان اشكانیان كه در معرض سقوط و انقراض بود ، قلمرو خود را نه به یك فاتح اجنبی ، بلكه به یك مدعی ایرانی باخت .
سلطنت اشكانیان ، چهار صد هفتاد سال طول كشید و در این مدت ، بیست و نه اشك از این سلسله در ایران فرمانروایی كردند . پایتخت آنان در دوران اعتلای سلطنت ایشان ، تیسفون و سلوكیه در نزدیك دجله بود . در اوایل تاسیس دولت ، شهر نسا در نزدیك عشق آباد كنونی و شهر دارا در ناحیه ابیورد و در هنگام تابستان كه پادشاه از بابل به ماد و پارت و گرگان می رفت ، گاه اكباتانا و گاه شهر هكاتوم پلیس ( صد دروازه در قومس ) مقر موقت دربار شد. بی شك نظام ملوك الطوایفی كه از اسباب فقدان تمركز در قدرت بود ، اختلافات خانوادگی كه همین عدم تمركز آن را مخاطره آمیزتر می كرد و شاید نفرت و مخالفت موبدان زرتشتی كه سیاست تسامح و اغماض اشكانیان را به نظر مخالفت می دیدند ، از عوامل انحطاط دولت آنان شد . جنگهای فرساینده ای كه در مدت پنج قرن آنان را در شرق و غرب مشغول داشت نیز ، خود عامل عمده ای در ایجاد ناخر سندیهایی شد كه از زیاده رویهای دایم طبقات جنگجو و قدرتمند در بین طبقات فرودین جامعه حاصل می شد .
حاصل عمده فرمانروایی آنان ، حفظ تمدن ایران از تهاجمات ویرانگر طوایف مرزهای شرقی و نیز ، حفظ تمامیت ایران در مقابل تجاوز خزنده روم به جانب شرق بود . در هر دومورد ، مساعی آنان اهمیت قابل ملاحظه ای برای تاریخ ایران داشت .
ارشك اول موسس این دولت كه بر وفق روایات ، سركرده طایفه آریایی پرنی ( اپرنی ) از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سكایی حدود باختر بود – بنابر مشهور – حدود دو سال بعد از اعلام استقلال كشته شد. برادر وی تیردات ، كه جانشین او گردید خود را ظاهرا" به احترام نام او ارشك خواند ( ارشك دوم ) . پادشاهان بعد از وی هم از همین بابت ، نام ارشك را به عنوان نوعی لقب بر نام خود افزودند . بدین گونه ، سلسله جانشینان ارشك به نام " ارشكان " خوانده شدند ( اشكانیان ) .
هر چند دولت اشكانی به وسیله ارشك اول و برادرش تیردات ( كه امروز دیگر تردیدی در تاریخی بودن آنان نیست ) پایه گذاری شد ، اما تاسیس واقعی آن به وسیله میتره دات ( مهرداد ) اول ، ( ششمین اشك) و تحكیم نهایی آن به وسیله مهرداد دوم ، ( نهمین اشك ) انجام شد. ظاهرا" ، مقارن این احوال كه چندی بعد منجر به طرد قطعی سلوكیان از ایران شد ، پادشاهان این سلسه خود را وارث ملك پادشاهان قدیم پارس ( هخامنشیها ) خواندند. چنانكه از یك مورخ یونانی ( آریان ) نقل شده است . نسبت خود را هم به هخامنشیها رساندند ، البته با انتساب به اردشیر دوم . اما ، شاهنشاهی پارت با شاهنشاهی هخامنشی به كلی تفاوت داشت . نه تنها نظام حكومت آن هرگز استواری و انسجام آن دولت را دارا نبود، بلكه وسعت آن هم حتی بدون مصر كه از زمان اسكندر به كلی از ایران جدا شد، به پای وسعت شاهنشاهی هخامنشی نرسید . قلمرو آنان كه شامل تعدادی دولتهای مستقل دست نشانده هم می شد ، در آنچه به وسیله حكام ( ساتراپهای ) اشكانی اداره می شد ، شامل هجده استان ( ساتراپی ) بود كه یازده استان را از استانهای علیا و هفت استان را ، استانهای سفلی می خواندند . استانهای علیا ، شامل ولایات شرقی این قلمرو و استانهای سفلی خوانده می شد، عبارت بودند از:
1. بین النهرین ( Mesopotimia ) با اراضی شمال بابل .
2. آپولونیاتیس ( Apolloniatis ) : جلگه واقع در شرق دجله .
3. خالونی تیس ( Chalonitis ) : بلندیهای اطراف زاگرس .
4. ماد غربی : حدود نهاوند .
5. كامبادین ( Cambaden ) : حدود بیستون و بخش كوهستانی ماد .
6. ماد علیا : اكباتانا ( همدان )
7. رگیان ( Rhagiane ) : نواحی شرقی ماد .ولایت شرقی كه استانهای علیا خوانده می شد ، از این قرار بودند :
8. خوارنه ( Choarene ) : سردره خوار .
9. كومیسنه ( Comisene ) : كومس ( قومس ) ناحیه كناره كویر .
10 . هوركانیا ( Hyrcania ) : گرگان .
11. استابنه ( Astabene ) : ناحیه استوا ( قوچان )
12. پارتیا ( Parthyene ) : خراسان .
13. اپه وركتی كنه ( Apavarcticene ) : ابیورد ، حدود كلات .
14. مرگیانه ( Margiane ) : ولایت مرو .
15. آریا ( Aria ) : هریو، ولایت هرات .
16. انائون ( Anauen ) : بخش جنوبی هرات .
17. زرنگیان ( Zarangiane ) : زرنج ، كنارهامون .
18. آراخوزیا ( Arachosia ) : رخج در ساحل علیای هیرمند در ناحیه قندهار .
ولایت سكستان در قسمت سفلای هیرمند ، دولت محلی مستقل داشت و بر خلاف آنچه در بعضی ماخذ آمده است ، استان نوزدهم قلمرو اشكانیان محسوب نمی شد. علاوه بر این استانهای هجده گانه كه فقط قسمتی از قلمرو داخلی هخامنشیها بود ، تعدادی از استانهای سابق هخامنشی هم در این دوره به صورت امارتهای مستقل در اطراف این ولایت وجود داشت . فرمانروایان این مناطق خود را متحد و تحت الحمایه اشكانیان می شمردند . اما ، در عین آنكه به پادشاه متبوع خود باج می دادند و در هنگام ضرورت ، سپاه مجهز در تحت فرمان او قرار می دادند ، در سایر امور استقلال داشتند . معهذا ، در بعضی موارد هم از تبعیت دولت پارت خارج می شدند و به تبعیت دولت مهاجم یا مخاصم در می آمدند . بدین گونه ، قلمرو اشكانیان شامل یك مجموعه ملوك الطوایفی بود كه خاندان ارشك ، در راس آنها قرار داشت . اتحاد آنها ، به خصوص در مواقع جنگ ، وحدت و تمامیت قلمرو ارشكها را تامین می كرد . تعدادی از این دولتهای تابع كه در نهایت جزو قلمرو رسمی پادشاه اشكانی محسوب می شد ، از این قرار بود :
19 . ارمنستان كه پادشاه مستقل آن ، غالبا" متحد و دست نشانده پارت بود . اما ، با توجه به اینكه وی از خاندان اشكانیان بود ، ولی بارها به روم می تاخت ، و بهانه جنگ ایران و روم می شد.
20 . امارت اسروئن ( Osroene ) در شمال شرقی بین النهرین كه تحت حكم سلاله عرب ابجر ( Abgar ) اداره می شد . مركز آن ادسا ( Edessa ) نام داشت كه بعد اورفه و الرها خوانده شد .
21 . امارت كردئن (Cordoen ) ( بیت كردو ) در جنوب دریاچه وان و مشرق دجله كه سرزمینی كوهستانی بود .
22 . امارت آدیابن ( Adiabene ) ( حدیب ، حاجی آباد ) در كنار رود زاب كه شامل سرزمین آشور میشد و مركز آن ، اربل ( Arbela ) خوانده می شد.
23 . امارت هترا ( Hatra ) ، الحضر در واحه ، واقع در مغرب دجله كه قلعه أی استوار داشت .
24 . امارت آتروپاتن (Atropaten ) سرزمین آذربایجان كه ماد كوچك نیز خوانده می شد و در دوران سلوكی هم مستقل بود . این ولایت در عهد اشكانیان تحت حكمرانی یك شاهزاده اشكانی اداره می شد . پادشاه این ولایت متحد و تحت الحمایه اشك بود . آذربایجان در عهد سلوكی نیز مانند عهد اشكانیان ، یك مركز دینی آریایی بود . در عین حال ، یك سنگر ایرانیگری در مقابل یونانی مآبی رایج عصر نیز محسوب می شد .
25 . امارت میسان (Mesene ) كه در ارضی بین النهرین جنوبی در اطراف مصب دجله و فرات قرار داشت و مركز آن به نام خاراكس ( Charax ) تقریبا" در محل خرمشهر كنونی واقع بود .
26 . امارت ایلام ( Elymais ) در شرق دجله كه شامل شوش و اهواز كنونی بود و تا قسمتی از دره های زاگرس ادامه داشت . با آنكه مهرداد اول آنجا را تسخیر كرد ، بعدها دوباره استقلال محلی یافت و بارها در مقابل اشكانیان قیام كرد .
27 . امارت پارس كه پادشاهان كوچك محلی آن ، از زمان سلوكیان مستقل بودند . در عهد اشكانیان، قسمتی از نواحی جنوبی كرمان هم به آنان تعلق یافت . قلمرو آنان ، كانون آیین زرتشت و آتش مقدس قوم بود و با آنكه اشكانیان آنجا را به انقیاد در آوردند ، دعوی استقلال آنان باقی ماند . سرزمینهای باختر وسغد ، هرگز جزو قلمرو اشكانیان در نیامد . چنانكه اراضی واقع در شمال دره اترك هم كه جزئی از سرزمین عشایر داهه و سكایی بود ، از شمول در داخل قلمرو ارشكها خارج ماند . حتی ، طوایف ساكن در نواحی بارها در مرزهای شرقی اشكانیان ، مزاحم و معازض دولت آنان نیز می شدند .
به دنبال طرد نهایی سلوكیان از خاك ایران ، دولت اشكانی كه در توسعه به جانب غرب ظاهرا" ناظربه تسخیر تمام میراث هخامنشیها بود، با دولت روم كه او نیز در توسعه به جانب شرق طالب دستیابی به میراث فتوحات اسكندر به نظر می رسید، در نواحی ارمنستان و سوریه با یكدیگر تصادم پیدا كردند .
اولین تصادم ، بین یازدهمین اشك ( فرهاد سوم ) با پمپه ، سردار معروف روم روی داد . این برخورد به جنگ منجر نگردید ودر واقع فقط یك تصادم سیاسی بود ( حدود 63ق.م. ) . تصادم واقعی ، اول بار در عهد ارد اول اشك سیزدهم واقع شد كه محرك آن تجاوز كراسوس ( سردار روم ) به مرزهای ایران بود . این برخورد در حران (كاره ) به شكست و قتل كراسوس و اسارت عده زیادی از سربازان او منجر گشت ( 53 ق.م. ) . از آن پس ، روم بارها با پارت كه خود را حریف و هماورد واقعی او نشان داد، به زور آزمایی پرداخت .بهانه ، مرزهای سوریه و مسائل ارمنستان بود، اما تعرض همواره جز در مواردی كه پارت خود را ناچار به تلافی یا استرداد می یافت ، از جانب روم می شد . بالاخره ، از عهد ارد اول ( اشك سیزدهم ) تا عهد اردوان پنجم ( اشك بیست و هشتم ) كه آخرین پادشاه این سلسله نیز بود ، لااقل هفت جنگ عمده ایران و روم را در روی یكدیگر قرار داد . چند بار هم تیسفون ، تختگاه اشكانیان ، به دست روم افتاد .
اما ، در تمام موارد سودای جهانگیری روم از طرف اشكانیان با مانع مواجه شد و روم هرگز موفق نشد كه قسمتی از خاك ایران را به قلمرو خود ملحق كند . حتی ، آخرین اشك این خاندان كه بعدها مغلوب اردشیر بابكان موسس دولت ساسانی گشت ، حمله خائنانه و نفرت انگیز كاراكالا امپراتور دیوانه روم را به شدت در هم شكست ( 215ق.م. ) . در این راستا ، خاندان اشكانیان كه در معرض سقوط و انقراض بود ، قلمرو خود را نه به یك فاتح اجنبی ، بلكه به یك مدعی ایرانی باخت .
سلطنت اشكانیان ، چهار صد هفتاد سال طول كشید و در این مدت ، بیست و نه اشك از این سلسله در ایران فرمانروایی كردند . پایتخت آنان در دوران اعتلای سلطنت ایشان ، تیسفون و سلوكیه در نزدیك دجله بود . در اوایل تاسیس دولت ، شهر نسا در نزدیك عشق آباد كنونی و شهر دارا در ناحیه ابیورد و در هنگام تابستان كه پادشاه از بابل به ماد و پارت و گرگان می رفت ، گاه اكباتانا و گاه شهر هكاتوم پلیس ( صد دروازه در قومس ) مقر موقت دربار شد. بی شك نظام ملوك الطوایفی كه از اسباب فقدان تمركز در قدرت بود ، اختلافات خانوادگی كه همین عدم تمركز آن را مخاطره آمیزتر می كرد و شاید نفرت و مخالفت موبدان زرتشتی كه سیاست تسامح و اغماض اشكانیان را به نظر مخالفت می دیدند ، از عوامل انحطاط دولت آنان شد . جنگهای فرساینده ای كه در مدت پنج قرن آنان را در شرق و غرب مشغول داشت نیز ، خود عامل عمده ای در ایجاد ناخر سندیهایی شد كه از زیاده رویهای دایم طبقات جنگجو و قدرتمند در بین طبقات فرودین جامعه حاصل می شد .
حاصل عمده فرمانروایی آنان ، حفظ تمدن ایران از تهاجمات ویرانگر طوایف مرزهای شرقی و نیز ، حفظ تمامیت ایران در مقابل تجاوز خزنده روم به جانب شرق بود . در هر دومورد ، مساعی آنان اهمیت قابل ملاحظه ای برای تاریخ ایران داشت .