23-04-2014، 21:57
گفت وگوی داماد با پدر زن در روز خواستگاری
پدر زن: خب آقا داماد پدرتون کجا هستند؟ نیامدند!
داماد: وا... ایشون نیستند.
پدرزن: کجا هستند؟
داماد: در آمده اند با اجازه شما.
پدرزن: ای بابا. چرا؟
داماد: برای این که من 10 سال است دارم کار می کنم که پولی دربیارم و بتوانم زن بگیرم.
پدرزن: خب چه ربطی به پدرتان دارد؟
داماد: آدم که10 سال جان بکند و در سرما و گرما عرق بریزد پدرش در می آید. کاملن طبیعی است.
پدر عروس پیراهنش را می زند بالا و جای بخیه روی شکمش را نشان می دهد:
- اینجا رو اینجا رو!
- آخی! بمیرم. اوف شده؟
- آره!
- چرا؟
- حدس بزن.
- در نبرد با بوفالو آسیب دیدین؟
- برو بالاتر.
- تانک از شکم مبارک رد شده؟
- برو بالاتر.
- کاراکتر گرگ در قصه بز زنگوله پا هستید که توله بزها را خورده بود و عاقبت مامان بزی زد شکمش را سرویس کرد؟
- برو بالاتر.
- عقاب که نیستم پدرجان، تا همین جایش هم با نردبان رفتم.
- خب خودم می گویم! بخیههای سزارین است!
- عجب! حاج خانوم سرشون شلوغ بود که شما وضع حمل کردید؟
- نه. ناخواسته بود.
- الهی! افسردگی هم داشتید بعد زایمان؟
- خیلی زیاد. هنوز هم افسرده ام.
- خب پدر بچه کیه؟
- جهیزیه!
- جهیزیه که مونث است پدرجان.
- من هم مذکرم، دلیل نمی شود. مهم تفاهم است.
- چطور اتفاق افتاد؟ شما... جهیزیه...
- باباجان اینها همه استعاری است! می خواستم بگویم که من زیر بار جهیزیه زاییدم، تو هم باید جبران کنی.
- یعنی من هم بزایم؟
- نخیر، نیازی نیست. فقط ما رسم داریم که مهریه دختر به تعداد موهای سر پدرش باشد.
داماد یک نگاهی به سر خالی پدرزن می کند: خب خدا را شکر که خطر رفع شد.
- دلت را خوش نکن! ماینوکسیدیل زده ام به سر مبارک و قرار است انشاءا... به زودی موهایم بشود قد باتیستوتا! تازه اگر دارو جواب نداد مو می کارم.
- به ما که رسید تکنولوژی پیشرفت کرد؟
- همینی که هست. عروسی هم باید در حد المپیک باشد.
- یعنی چه؟
- یعنی همین!
- یعنی در عروسی مشعل حمل کنیم و مهمانان هم در قالب کاروانهای جداگانه رژه بروند؟
- مزه نریز! از لحاظ مسکن هم باید تامین باشی.
- آقا کمی رعایت کنید. به این امر توجه کنید که پدر بنده در آمده.
- من هم موقع زایمان پدرم درآمد! این به آن در.
- خب ما باید کمی فکر کنیم! اجازه بدهید برویم جاهای دیگر هم سر بزنیم باز هم مزاحم می شویم.
- اختیار دارید. بهرحال این دختر متعلق به شماست. اصلن قابل شما را ندارد.
- حراج تابستانی هم دارید؟
- بله.
- شرایطش چیست؟
- در مهریه 20 درصد تخفیف قائل می شویم.
- یک جوری حساب کنید مشتری شویم.
- حالا ببینم تا آن موقع شرایط به چه ترتیب است، این 1+5 به کجا می رسد.
- خیلی ممنون. پس ما بعدن خدمت می رسیم.
- خواهش می کنم. اختیار دارید. بفرمایید بیرون.
پدر زن: خب آقا داماد پدرتون کجا هستند؟ نیامدند!
داماد: وا... ایشون نیستند.
پدرزن: کجا هستند؟
داماد: در آمده اند با اجازه شما.
پدرزن: ای بابا. چرا؟
داماد: برای این که من 10 سال است دارم کار می کنم که پولی دربیارم و بتوانم زن بگیرم.
پدرزن: خب چه ربطی به پدرتان دارد؟
داماد: آدم که10 سال جان بکند و در سرما و گرما عرق بریزد پدرش در می آید. کاملن طبیعی است.
پدر عروس پیراهنش را می زند بالا و جای بخیه روی شکمش را نشان می دهد:
- اینجا رو اینجا رو!
- آخی! بمیرم. اوف شده؟
- آره!
- چرا؟
- حدس بزن.
- در نبرد با بوفالو آسیب دیدین؟
- برو بالاتر.
- تانک از شکم مبارک رد شده؟
- برو بالاتر.
- کاراکتر گرگ در قصه بز زنگوله پا هستید که توله بزها را خورده بود و عاقبت مامان بزی زد شکمش را سرویس کرد؟
- برو بالاتر.
- عقاب که نیستم پدرجان، تا همین جایش هم با نردبان رفتم.
- خب خودم می گویم! بخیههای سزارین است!
- عجب! حاج خانوم سرشون شلوغ بود که شما وضع حمل کردید؟
- نه. ناخواسته بود.
- الهی! افسردگی هم داشتید بعد زایمان؟
- خیلی زیاد. هنوز هم افسرده ام.
- خب پدر بچه کیه؟
- جهیزیه!
- جهیزیه که مونث است پدرجان.
- من هم مذکرم، دلیل نمی شود. مهم تفاهم است.
- چطور اتفاق افتاد؟ شما... جهیزیه...
- باباجان اینها همه استعاری است! می خواستم بگویم که من زیر بار جهیزیه زاییدم، تو هم باید جبران کنی.
- یعنی من هم بزایم؟
- نخیر، نیازی نیست. فقط ما رسم داریم که مهریه دختر به تعداد موهای سر پدرش باشد.
داماد یک نگاهی به سر خالی پدرزن می کند: خب خدا را شکر که خطر رفع شد.
- دلت را خوش نکن! ماینوکسیدیل زده ام به سر مبارک و قرار است انشاءا... به زودی موهایم بشود قد باتیستوتا! تازه اگر دارو جواب نداد مو می کارم.
- به ما که رسید تکنولوژی پیشرفت کرد؟
- همینی که هست. عروسی هم باید در حد المپیک باشد.
- یعنی چه؟
- یعنی همین!
- یعنی در عروسی مشعل حمل کنیم و مهمانان هم در قالب کاروانهای جداگانه رژه بروند؟
- مزه نریز! از لحاظ مسکن هم باید تامین باشی.
- آقا کمی رعایت کنید. به این امر توجه کنید که پدر بنده در آمده.
- من هم موقع زایمان پدرم درآمد! این به آن در.
- خب ما باید کمی فکر کنیم! اجازه بدهید برویم جاهای دیگر هم سر بزنیم باز هم مزاحم می شویم.
- اختیار دارید. بهرحال این دختر متعلق به شماست. اصلن قابل شما را ندارد.
- حراج تابستانی هم دارید؟
- بله.
- شرایطش چیست؟
- در مهریه 20 درصد تخفیف قائل می شویم.
- یک جوری حساب کنید مشتری شویم.
- حالا ببینم تا آن موقع شرایط به چه ترتیب است، این 1+5 به کجا می رسد.
- خیلی ممنون. پس ما بعدن خدمت می رسیم.
- خواهش می کنم. اختیار دارید. بفرمایید بیرون.