07-04-2021، 10:43
آل حمید یا الحمید تیرهای از قبیلهٔ غزیه از قبیلهٔ هوازن که خود شاخهای از قبیله مشهور مضر است میباشد. نسبنامه آنها همانطور که ذکر شده به جدشان حمید بن حارث بن سلمه بن درید بن الصمه بن حارث بن بکر بن علقمه بن جداعه بن غزیه بن جُشَم بن معاویه بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس عیلان بن الناس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان میرسد این قبیله قرابت نسبی نزدیکی با بنی لام عبدالخان دارد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
محمد بن عبدالوهاب، از اولین ایام شروع به فعالیّت خود در دعوت مردم به مذهب وهابیت با مخالفت شدید حاکمان آل حمید مواجه شد. بطوریکه ابن بشر در کتاب خود «عنوان المجد فی تاریخ نجد» ذکر میکند: در سال ۱۱۵۷ هجری هنگامی که محمّد بن عبدالوهاب در دعوت به مذهب خود شهره گشت مورد غضب امیر احساء و شیخ قبیلهٔ بنی خالد، سلیمان بن محمّد آل حمید قرار گرفت و از این رو سلیمان نامهای تهدید آمیز به حاکم منطقهٔ «عینیه»، عثمان بن معمّر نوشت که در صورتی که محمد بن عبدالوهاب را به قتل نرساند یا او را از «عینیه» اخراج نکند اموال و دارایی او را در احساء مصادره خواهد کرد. از این رو عثمان بن معمّر، محمّد بن عبدالوهاب را از عینیه طرد کرد و او بسوی منطقهٔ درعیه (حوالی شهر ریاض امروزی) که در تحت نفوذ محمد بن سعود آل سعود بود راهی گشت. محمد بن سعود پس از سکونت محمد بن عبدالوهاب در درعیه با او بیعت کرد که او را در نشر و گسترش افکارش یاری دهد و پس از تشکیل نیروی نظامی مخصوص، درعیه به نخستین پایگاه حکومتی دولت آل سعود تبدیل گشت. از این رو همواره آل سعود و محمد بن عبدالوهّاب مورد دشمنی حکام آل حمید و شیوخ بنی خالد که بر سرزمین احساء و شرق عربستان امروزی سیطره داشتند واقع بودند. تا اینکه در سال ۱۱۷۸ هجری شیخ عریعر بن دجین آل حمید مصمّم گشت با بستن پیمانی نظامی بین خود و دهّام بن دوّاس امیر منطقهٔ ریاض و حسن بن هبة الله مکرمی حاکم سرزمین نجران و شیخ قبائل یام، به منطقهٔ درعیه هجوم برده مانع از گسترش نفوذ آل سعود و ابن عبدالوهّاب بشود. از این رو با لشکری از قبائل بنی خالد و عجمان به سوی درعیه رهسپار شد. اما نیروهای حسن بن هبة الله قبل از رسیدن نیروهای عریعر بن دجین و دهّام بن دوّاس به درعیه رسیدند و با نیروهای آل سعود درگیر شدند که توانستند شکست سختی به نیروهای محمد بن سعود وارد کنند. پس به پیشنهاد محمّد بن عبدالوهاب، محمّد بن سعود از حسن بن هبة الله با دفع مقداری از اموال تقاضای صلح کرد و این پیشنهاد مورد توافق حسن بن هبة الله قرار گرفت و از تسخیر درعیه دست برداشت و به سوی نجران عقبنشینی کرد. هنگامی نیروهای کمکی شیخ عریعر بن دجین آل حمید و دهّام بن دوّاس به درعیه رسیدند که پیمان صلح منعقد شده بود و حسن بن هبة الله یکی از بزرگترین همپیمانان آنان عقبنشینی کرده بود. از این رو پس از محاصرهٔ چند روزهٔ شهر و به توپ بستن آن عقبنشینی کردند و بدین ترتیب نخستین تصمیم نظامی بزرگ برای شکست دولت آل سعود یکم و مذهب وهابیت با شکست مواجه شد.آل حمید در عراق در شهرهای مختلفی چون بصره، ناصریه، العماره و بغداد سکونت دارند و شامل تیرهها و فروعی چون المرادسه و العوامر و المواجد و البوعلوان و غیره هستند. از دیگر عشایر آل حمید که در منطقهٔ شامیّه در عراق سکونت داشته عشیرهٔ الحمیدات است که در تاریخ سیاسی عراق و انقلاب دههٔ بیست (موسوم به ثورة العشرین) به رهبری شیخ رایح العطیّه نقش فعّالی در مبارزات مردم عراق علیه نیروهای انگلیسی ایفا کرد. هرچند عشیرهٔ الحمیدات در مجاورت قبیلهٔ بنی مالک سکونت کرد و همپیمان آن گشت اما در کتاب عشائر العراق به نقل از شیخ ودّای العطیه آنان در نسب خود از آل حمید هستند و نام آنان الحمیدات نیز از نام این قبیله مشتق گشتهاست. همچنین از دیگر خاندانهای معروف آل حمید در عراق، آل الشبیبی از تیرهٔ المواجد میباشند که به دلیل مجاورت قدیم خود با قبیلهٔ بنی اسد در کربلا و همپیمان گشتن با آن امروزه آنان را از بنی اسد ذکر میکنند اما نسبنامهٔ آنان با نسبنامهٔ تیرهٔ المواجد آل حمید مطابقت دارد. از چهرههای معروف آل شبیبی، شیخ جواد شبیبی و شیخ محمد رضا شبیبی و برادرش محمد باقر شبیبی میباشند که در پیروزی مبارزات ثورة العشرین در عراق نقش بسیار فعالی داشتند.شعار این قبیله که در عرف عشایری عرب به آن (نَخوَه) میگویند اخوان شمّه است که اشاره به داستانی موروث در بین آل حمید دارد. شمّه یا در تلفظ عربی بدوی شمّا در واقع نام یک زن فقیر عرب میباشد که از آل حمید نبودهاست و طبق روایات مذکور حکایت او از این قرار است که او یک زن فقیر از اهالی منطقهٔ کاظمه در کویت امروزی بوده که به دلیل نداشتن هیچ برادر و فامیلی توسط شوهر و خانوادهٔ او مورد ظلم و تعّدی قرار میگرفته و همواره به چشم حقارت به او مینگریستند. در یکی از روزها که سوارانی از بزرگان آل حمید در عبور از آن منطقه بودند در نزدیکی روستایی زنی را میبینند که برکناری نشسته و گریه میکرد. گریههای آن زن موجب رقّت قلب آن سواران و بزرگ آنان شد پس آنگاه به سوی او رفته و از علّت گریه اش از او پرسیدند. بزرگ سواران پس از شنیدن ماجرای زندگی مشقّت بار آن زن از او پرسید که نامش چیست؟ و زن در جواب داد که نامم شمّه است. بزرگ سواران به او گفت از این پس ما را به عنوان برادران خودت بدان. آنگاه از او خواست که اشکهای خود را پاک کرده به سوی منزل شوهر خود برگردد و در مورد ملاقات او با آن سواران هیچ چیز نگوید و تا فردا منتظربماند.شمّه که بسیار خوشحال شده بود به منزل برگشت و پس از رسیدن باز هم با کنایه برادران شوهر خود مواجه گشت که او را به دلیل تنبلی در امور منزل سرزنش میکردند اما هیچ به روی نیاورد و با آنان حرفی نزد. فردای آن روز شمّه تمامی وقت به فکر رسیدن آن مردان سوارکار که خود را برادران او دانستند بود اما تا نزدیکی غروب آفتاب هنوز هیچ خبری از آنان نیامده بود تا اینکه ناگهان یکی از روستائیان خبر داد که از دور اسب سوارانی را میبیند که با سرعت به سمت روستا نزدیک میشوند. این امر باعث تعجب اهالی گردید و همه جمع گشتند که از احوال آن سواران غریب جویا شوند. پس از نزدیک شدن سواران، لباسهای زیبا و گرانقیمت آنان مردم را مبهوت خود کرده بود چرا که معلوم بود این مردان حتماً باید از حاکمان و بزرگان عرب باشند. آنگاه آن سواران از احوال شمّه پرسیدند و خواستار دیدن او شدند. این امر بیش از پیش بر تعجّب مردم افزود و همسر شمّه که در بین مردم بود پرسید که شما شمّه را از کجا میشناسید و از او چه میخواهید؟ بزرگ سواران جواب داد که ما از خاندان آل حمید و حاکمان احساء و برادران شمّه هستیم و شمّه پیامی به نزد ما فرستاده بود که در آن از ظلم و ستمی که نسبت به او میشد شکایت بسیار کرده بود و حالا ما آمدهایم که او را نزد خود ببریم. همسر شمّه که از شنیدن این سخن سخت متعجّب شده بود از آنان خواست که شام امشب را مهمان او گردند اما سواران پیشنهاد او نپذیرفتند و در جواب گفتند چگونه نزد کسی که به خواهرمان ستم میکرد مهمان باشیم؛ و بار دیگر در بردن شمّه به نزد خود تأکید کردند.آنگاه همسر شمّه از آنان خواهش نمود که اینکار را نکنند زیرا شمّه مادر فرزندان اوست و تمامی امور خانه او را انجام میدهد. بزرگ سواران که با اصرار آن مرد مواجه شد به او گفت به شرطی شمّه را نزد تو باقی میگذاریم که دیگر بر او هیچ ظلم و ستمی نکنی و هرگز کارهای بیش از توان او را به او نسپاری و گر نه بار دیگر اگر کوچکترین خبر ستمی نسبت به خواهر خود بشنویم جزای سنگینی چون مرگ را متحمّل خواهی گشت.آن مرد تمامی آن شرایط را پذیرفت و آنگاه سواران مهمانی او را پذیرفته و شام را به منزل او رفتند. شمّه که از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شده بود شروع به سراییدن اشعاری در مدح آل حمید و برادران خود نمود و مردم تا هنگام مرگش همواره او را از خاندان آل حمید و شیوخ احساء میدانستند و به او لقب شیخه دادند. آل حمید موجود در ایران تأکید میکنند که این داستان در منطقهٔ کاظمه ی کویت رخ داده که موافق با روایت خاندان الخطیمی از آل عریعر میباشد. در روایت آل حمید در ایران اشارهٔ خاصی به نام قهرمان این داستان نمیگردد اما در روایات خاندان آل عریعر و آل حمید احساء، بزرگ سواران، شیخ عبدالمحسن السرداح، پدر برّاک بن عبدالمحسن السرداح، آخرین حاکم آل حمید بر شرق عربستان امروزی بودهاست.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
محمد بن عبدالوهاب، از اولین ایام شروع به فعالیّت خود در دعوت مردم به مذهب وهابیت با مخالفت شدید حاکمان آل حمید مواجه شد. بطوریکه ابن بشر در کتاب خود «عنوان المجد فی تاریخ نجد» ذکر میکند: در سال ۱۱۵۷ هجری هنگامی که محمّد بن عبدالوهاب در دعوت به مذهب خود شهره گشت مورد غضب امیر احساء و شیخ قبیلهٔ بنی خالد، سلیمان بن محمّد آل حمید قرار گرفت و از این رو سلیمان نامهای تهدید آمیز به حاکم منطقهٔ «عینیه»، عثمان بن معمّر نوشت که در صورتی که محمد بن عبدالوهاب را به قتل نرساند یا او را از «عینیه» اخراج نکند اموال و دارایی او را در احساء مصادره خواهد کرد. از این رو عثمان بن معمّر، محمّد بن عبدالوهاب را از عینیه طرد کرد و او بسوی منطقهٔ درعیه (حوالی شهر ریاض امروزی) که در تحت نفوذ محمد بن سعود آل سعود بود راهی گشت. محمد بن سعود پس از سکونت محمد بن عبدالوهاب در درعیه با او بیعت کرد که او را در نشر و گسترش افکارش یاری دهد و پس از تشکیل نیروی نظامی مخصوص، درعیه به نخستین پایگاه حکومتی دولت آل سعود تبدیل گشت. از این رو همواره آل سعود و محمد بن عبدالوهّاب مورد دشمنی حکام آل حمید و شیوخ بنی خالد که بر سرزمین احساء و شرق عربستان امروزی سیطره داشتند واقع بودند. تا اینکه در سال ۱۱۷۸ هجری شیخ عریعر بن دجین آل حمید مصمّم گشت با بستن پیمانی نظامی بین خود و دهّام بن دوّاس امیر منطقهٔ ریاض و حسن بن هبة الله مکرمی حاکم سرزمین نجران و شیخ قبائل یام، به منطقهٔ درعیه هجوم برده مانع از گسترش نفوذ آل سعود و ابن عبدالوهّاب بشود. از این رو با لشکری از قبائل بنی خالد و عجمان به سوی درعیه رهسپار شد. اما نیروهای حسن بن هبة الله قبل از رسیدن نیروهای عریعر بن دجین و دهّام بن دوّاس به درعیه رسیدند و با نیروهای آل سعود درگیر شدند که توانستند شکست سختی به نیروهای محمد بن سعود وارد کنند. پس به پیشنهاد محمّد بن عبدالوهاب، محمّد بن سعود از حسن بن هبة الله با دفع مقداری از اموال تقاضای صلح کرد و این پیشنهاد مورد توافق حسن بن هبة الله قرار گرفت و از تسخیر درعیه دست برداشت و به سوی نجران عقبنشینی کرد. هنگامی نیروهای کمکی شیخ عریعر بن دجین آل حمید و دهّام بن دوّاس به درعیه رسیدند که پیمان صلح منعقد شده بود و حسن بن هبة الله یکی از بزرگترین همپیمانان آنان عقبنشینی کرده بود. از این رو پس از محاصرهٔ چند روزهٔ شهر و به توپ بستن آن عقبنشینی کردند و بدین ترتیب نخستین تصمیم نظامی بزرگ برای شکست دولت آل سعود یکم و مذهب وهابیت با شکست مواجه شد.آل حمید در عراق در شهرهای مختلفی چون بصره، ناصریه، العماره و بغداد سکونت دارند و شامل تیرهها و فروعی چون المرادسه و العوامر و المواجد و البوعلوان و غیره هستند. از دیگر عشایر آل حمید که در منطقهٔ شامیّه در عراق سکونت داشته عشیرهٔ الحمیدات است که در تاریخ سیاسی عراق و انقلاب دههٔ بیست (موسوم به ثورة العشرین) به رهبری شیخ رایح العطیّه نقش فعّالی در مبارزات مردم عراق علیه نیروهای انگلیسی ایفا کرد. هرچند عشیرهٔ الحمیدات در مجاورت قبیلهٔ بنی مالک سکونت کرد و همپیمان آن گشت اما در کتاب عشائر العراق به نقل از شیخ ودّای العطیه آنان در نسب خود از آل حمید هستند و نام آنان الحمیدات نیز از نام این قبیله مشتق گشتهاست. همچنین از دیگر خاندانهای معروف آل حمید در عراق، آل الشبیبی از تیرهٔ المواجد میباشند که به دلیل مجاورت قدیم خود با قبیلهٔ بنی اسد در کربلا و همپیمان گشتن با آن امروزه آنان را از بنی اسد ذکر میکنند اما نسبنامهٔ آنان با نسبنامهٔ تیرهٔ المواجد آل حمید مطابقت دارد. از چهرههای معروف آل شبیبی، شیخ جواد شبیبی و شیخ محمد رضا شبیبی و برادرش محمد باقر شبیبی میباشند که در پیروزی مبارزات ثورة العشرین در عراق نقش بسیار فعالی داشتند.شعار این قبیله که در عرف عشایری عرب به آن (نَخوَه) میگویند اخوان شمّه است که اشاره به داستانی موروث در بین آل حمید دارد. شمّه یا در تلفظ عربی بدوی شمّا در واقع نام یک زن فقیر عرب میباشد که از آل حمید نبودهاست و طبق روایات مذکور حکایت او از این قرار است که او یک زن فقیر از اهالی منطقهٔ کاظمه در کویت امروزی بوده که به دلیل نداشتن هیچ برادر و فامیلی توسط شوهر و خانوادهٔ او مورد ظلم و تعّدی قرار میگرفته و همواره به چشم حقارت به او مینگریستند. در یکی از روزها که سوارانی از بزرگان آل حمید در عبور از آن منطقه بودند در نزدیکی روستایی زنی را میبینند که برکناری نشسته و گریه میکرد. گریههای آن زن موجب رقّت قلب آن سواران و بزرگ آنان شد پس آنگاه به سوی او رفته و از علّت گریه اش از او پرسیدند. بزرگ سواران پس از شنیدن ماجرای زندگی مشقّت بار آن زن از او پرسید که نامش چیست؟ و زن در جواب داد که نامم شمّه است. بزرگ سواران به او گفت از این پس ما را به عنوان برادران خودت بدان. آنگاه از او خواست که اشکهای خود را پاک کرده به سوی منزل شوهر خود برگردد و در مورد ملاقات او با آن سواران هیچ چیز نگوید و تا فردا منتظربماند.شمّه که بسیار خوشحال شده بود به منزل برگشت و پس از رسیدن باز هم با کنایه برادران شوهر خود مواجه گشت که او را به دلیل تنبلی در امور منزل سرزنش میکردند اما هیچ به روی نیاورد و با آنان حرفی نزد. فردای آن روز شمّه تمامی وقت به فکر رسیدن آن مردان سوارکار که خود را برادران او دانستند بود اما تا نزدیکی غروب آفتاب هنوز هیچ خبری از آنان نیامده بود تا اینکه ناگهان یکی از روستائیان خبر داد که از دور اسب سوارانی را میبیند که با سرعت به سمت روستا نزدیک میشوند. این امر باعث تعجب اهالی گردید و همه جمع گشتند که از احوال آن سواران غریب جویا شوند. پس از نزدیک شدن سواران، لباسهای زیبا و گرانقیمت آنان مردم را مبهوت خود کرده بود چرا که معلوم بود این مردان حتماً باید از حاکمان و بزرگان عرب باشند. آنگاه آن سواران از احوال شمّه پرسیدند و خواستار دیدن او شدند. این امر بیش از پیش بر تعجّب مردم افزود و همسر شمّه که در بین مردم بود پرسید که شما شمّه را از کجا میشناسید و از او چه میخواهید؟ بزرگ سواران جواب داد که ما از خاندان آل حمید و حاکمان احساء و برادران شمّه هستیم و شمّه پیامی به نزد ما فرستاده بود که در آن از ظلم و ستمی که نسبت به او میشد شکایت بسیار کرده بود و حالا ما آمدهایم که او را نزد خود ببریم. همسر شمّه که از شنیدن این سخن سخت متعجّب شده بود از آنان خواست که شام امشب را مهمان او گردند اما سواران پیشنهاد او نپذیرفتند و در جواب گفتند چگونه نزد کسی که به خواهرمان ستم میکرد مهمان باشیم؛ و بار دیگر در بردن شمّه به نزد خود تأکید کردند.آنگاه همسر شمّه از آنان خواهش نمود که اینکار را نکنند زیرا شمّه مادر فرزندان اوست و تمامی امور خانه او را انجام میدهد. بزرگ سواران که با اصرار آن مرد مواجه شد به او گفت به شرطی شمّه را نزد تو باقی میگذاریم که دیگر بر او هیچ ظلم و ستمی نکنی و هرگز کارهای بیش از توان او را به او نسپاری و گر نه بار دیگر اگر کوچکترین خبر ستمی نسبت به خواهر خود بشنویم جزای سنگینی چون مرگ را متحمّل خواهی گشت.آن مرد تمامی آن شرایط را پذیرفت و آنگاه سواران مهمانی او را پذیرفته و شام را به منزل او رفتند. شمّه که از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شده بود شروع به سراییدن اشعاری در مدح آل حمید و برادران خود نمود و مردم تا هنگام مرگش همواره او را از خاندان آل حمید و شیوخ احساء میدانستند و به او لقب شیخه دادند. آل حمید موجود در ایران تأکید میکنند که این داستان در منطقهٔ کاظمه ی کویت رخ داده که موافق با روایت خاندان الخطیمی از آل عریعر میباشد. در روایت آل حمید در ایران اشارهٔ خاصی به نام قهرمان این داستان نمیگردد اما در روایات خاندان آل عریعر و آل حمید احساء، بزرگ سواران، شیخ عبدالمحسن السرداح، پدر برّاک بن عبدالمحسن السرداح، آخرین حاکم آل حمید بر شرق عربستان امروزی بودهاست.