06-04-2021، 11:35
احتمال میرود که آققویونلو تیرهای از ایل بایندر بوده باشد. بایندر در فهرست اصلی قبایل بیست و چهارگانهٔ تُرکان اُغوز مندرج در تاریخ رشیدالدین آورده شدهاست. حال آنکه در کتاب ده ده قورقود نام یکی از حکام اغوز است. طهرانی، تاریخدان مشهور این دودمان، در کتاب دیار بکریه شجرهنامهٔ طور علی بیک را با ۵۱ نسل به اُغوزخان شخصیت افسانهای ایل اُغوز میرساند که البته چندان قابل اعتماد نیست. به هر حال نام ایل بایندر در سدهٔ چهاردهم میلادی در آسیای صغیر سر زبانها افتادهاست. این فرضیه وجود دارد که بایندریها در گشایش آسیای صغیر به دست سلجوقیان شرکت داشتهاند. ایل بایندر پس از سرنگونی آققویونلوها در طرابلس، حلب و نیز در جنوب سیواس اسکان گزیدند.فرمانروایان آققویونلو برای خود از عنوان شاه ایران استفاده میکردند و خود را وارث شاهان شکوهمند اسطورهای ایران باستان (فریدون، جمشید و کیکاووس) میدانستند. سلاطین عثمانی هم برای ایشان همچون صفویه از عنوانهایی چون شاه ایرانزمین یا سلطان سرزمینهای ایران یا شاهنشاه ایران یا خداوندگار عجم یا صاحب شکوه جمشید، بصیرت فریدون و حکمت دارا استفاده میکردند.در اواخر دورهٔ ایلخانی در میانههای سدهٔ چهاردهم میلادی، ایلات آققویونلو میان چراگاههای قشلاقی ارمنستان در شرق بایبورت و مراتع ییلاقی در اطراف آمِد (دیاربکر) آمد و شد میکردند. دربارهٔ آغاز سیاسی آققویونلوها اطلاعاتی در دست است. این امر بدون شک بر اثر تهاجمات مکرر آنان بر حاکمان امپراتوری ترابوزان (کامننونیها) پس از ۱۳۴۰ بود که تاریخدانان بیزانسی را واداشت تا دربارهٔ آنان بیشتر بنویسند. در این منابع از طور علی بیک (پهلوان) حاکم ترکان آمِد صبحت شده که پیشتر در زمرهٔ امیران غازان خان بود. هنگامی که ترکان تحت فرماندهی وی در سال ۱۳۴۹ در مقابل شهر ترابوزان ظاهر شدند، نتوانستند شهر را متصرف شوند. اما هنگامی که جان کامننوس جوان که هیچ نوع تجربهٔ نظامی نداشت با عنوان آلکسیوس سوم بر تخت امپراتوری تکیه زد، متوجه خطری شد که او را تهدید میکند و لذا خواهر خود ماریا دسپینا را به عقد ازدواج فخرالدین قتلغ بیک فرزند علی بیک درآورد و خطر را از امپراتوری خود مرتفع ساخت. قره عثمان، بنیانگذار دودمان آققویونلو، که در سال ۱۳۸۹ به دنبال برادرش احمدبیک به سرکردگی آققویونلوها رسید، فرزند همین قتلغ بیک بود. دودمان آققویونلوها در دیاربکر با مرکزیت آمِد در سرزمینهای میان دجله و فرات همراه با اورفا و ماردین در جنوب و بایبورت در شمال امتداد داشت. آققویونلوها اغلب درگیر منازعات و کشمکشهای خصومتآمیز با حاکمان همسایه و محلی بودند که هدف آن نیز توسعهٔ منطقهای و قلمرو نفوذی ترکان بود. خطرناکترین دشمن آققویونلوها در این راه اتحادیهٔ ترکان قراقویونلو بود؛ بنابراین وقتی تیمور وارد صحنه شد و قرهیوسف و دیگر رؤسای قراقویونلو با وی از در خصومت درآمدند، رهبر آققویونلوها به تیمور ملحق شد و به خدمت او درآمد (۱۳۹۹ میلادی). قرهعثمان در نخستین لشکرکشی تیمور به آناتولی طلایهدار سپاه تیمور بود و در لشکرکشی بعدی تیمور به سوریه هم نام او در میان بود. قرهعثمان بعدها در نبرد انگوریه شرکت کرد. تیمور به پاس خدمات رهبر آققویونلوها لقب امیر بدو بخشید و سرتاسر اراضی دیاربکر را تیول وی ساخت و به این ترتیب دیاربکر تا هفتاد سال پس از آن مرکز سیاسی آققویونلوها بود. پس از مرگ تیمور منازعات در سرزمینهای مصیبت زدهٔ خاور نزدیک ادامه یافت. قرهعثمان به خاندان تیمور وفادار باقیماند، گو اینکه حمایت شاهرخ سود چندانی برای او نداشت و تا حدودی موجبات فرارسیدن مرگ او را فراهم ساخت. قرهعثمان در زمان لشکرکشیهای سهگانهٔ شاهرخ به آذربایجان علیه قرایوسف قراقویونلو همیشه در کنار تیموریان جنگید. اگرچه قرهیوسف در آغاز نخستین لشکرکشی مرد اما اسکندربیک دومین فرزند و جانشین وی شد و سرانجام این قرهعثمان بود که پس از سومین لشکرکشی شاهرخ در ارزروم بهشدت زخمی شد و بر اثر آن در اوت ۱۴۳۵ درگذشت.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پس از مرگ قرهعثمان، خاندان حاکمهٔ آققویونلوها به مدت یک دهه گرفتار آشفتگی و نابسامانی ناشی از منازعات و دسیسههای بیپایان شدند. در این مدت دو تن از فرزندان عثمان بیک، نخست علیبیک (متوفی به سال ۱۴۴۰) و سپس حمزه بیک (متوفی به سال ۱۴۴۴) تلاش کردند میراث پدرشان را حفظ و حراست کنند، لیکن در جلوگیری از تهاجمات جهانشاه ناکام ماندند و سرانجام متصرفاتشان به ناحیهٔ میان دیاربکر و ارزنجان محدود شد. پس از آن بر سر جانشینی میان شیخ حسن، فرزند دیگر قرهعثمان، و برادرزادهاش جهانگیر، پسر علی بیک، اختلاف افتاد. اوضاع پس از مرگ شاهرخ بدتر شد و جهانگیر در جنگ با جهانشاه قراقویونلو شکست خورد اما اوزون حسن پسر کوچکتر علی بیک صلحنامه را نپذیرفت و جنگ با جهانشاه را ادامه داد. سرانجام این حسن بود که در تابستان ۱۴۵۳ آمد را متصرف شد و در رأس آققویونلوها قرار گرفت. اوزون حسن توانست قدرت و اعتبار آققویونلوها را بدیشان بازگرداند. وی موفق شد قلمرو حصن کیفا در ساحل دجله و قویولو حصار در ساحل رود کلکیت را تسخیر کند. در نخستین لشکرکشی به گرجستان قلعه شابین قراحصار را تسخیر کرد و ذوالقدرها را از خالپوت اخراج کرد. اوزون حسن در نوامبر ۱۴۶۷ موفق شد در یک شبیخون جهانشاه قراقویونلو را به همراه فرزندانش محمدی و ابویوسف غافلگیر کرده و اضمحلال امپراتوری آنانرا موجب شود. پس از آن نوبت ابوسعید تیموری بود که به بهانهٔ نجات حسنعلی فرزند جهانشاه که در جنگ با آققویونلوها از او کمک خواسته بود، لشکر خود را به سمت غرب حرکت داده بود. سپاه تیموری به رغم افزونی و توان آن در یک موقعیت بحرانی قرار گرفت. چون از یک سو سرمای سخت زمستان آذربایجان غیرقابل تحمل بود و از سوی دیگر راههای تدارکاتی از خراسان توسط اوزون حسن بسته شده بود. ابوسعید در دشت مغان محاصره شده و پس از تحمل صدمات سنگین و شدید به اسارت درآمد. پس از این پیروزی اوزون حسن پایتختش را از دیاربکر به تبریز منتقل کرد. این حرکت به یک مقطع نو و سرازیر شدن موج بزرگ دوم عناصر جمعیتی ترکان از آناتولی به کوهپایههای ایران انجامید، که به مدت یک سده پس از آن نقش قابل اعتنایی در تحول و توسعهٔ ایران ایفا کردند.از زمان گشایش قسطنطنیه به دست سلطان محمد، خطر فزایندهٔ توسعهٔ قدرت عثمانی برای غرب روشن شد. از آن سو، اوزون حسن بالاجبار در سال ۱۴۶۱ ناظر گشایش ترابوزان به دست عثمانیان بود. در این زمان کوریا، ونیز، ناپل و سایر قدرتهای اروپایی همجهت با ترابوزان، گرجستان و سلاطین ترکان بودند. اما هنگامی که ونیز سخنگوی اصلی کشورهای غرب شد، اوزون حسن هم سرانجام موقعیت مشابهی در شرق به دست آورد. لاجرم وقتی اوزون حسن در سال ۱۴۷۱ میلادی به قرامان لشکر کشید، واضح بود که مسئله، مسئلهٔ برتری و سیادت در آناتولی است. لاجرم برخورد میان سپاهیان سلطان محمد دوم و اوزون حسن در ۱۴۷۳ در نزدیکی روستای باشکنت در اوتلوق بلی رخ داد و عثمانیان پیروز شدند. گفتنی است که اوزون حسن پیش از آن از ونیزیها خواسته بود که ارتش وی را با توپخانه و سلاح گرم تقویت کنند، اما این تسلیحات خیلی دیر به دستش رسید. به موجب پیمان صلحی که پس از آن منعقد شد، رود فرات مرز غربی امپراتوری ترکمانان شد.هنگامی که اوزون حسن در اول شوال ۸۸۲ق/۵ ژانویهٔ ۱۴۷۸م. در سن ۵۳ سالگی درگذشت، امپراتوری آققویونلو از شعب علیایی فرات تا کویر نمک بزرگ و از کرمان تا ماورای قفقاز و میانرودان و خلیج فارس کشیده شده بود. با اینکه پسرش خلیل سلطان که به جای وی به سلطنت رسید، فقط چند ماه بر سر قدرت بود، ولی برادر جوانش یعقوب توانست پس از براندازی وی، امپراتوری را به مدت دوازده سال در آرامش نسبی نگهدارد. پس از مرگ یعقوب امپراتوری درگیر یک سلسله نزاعهای بیوقفه قدرت شد. در ۸۹۶ه.ق/۱۴۹۱م. بایسنقر، فرزند هشت سالهٔ یعقوب، تاجگذاری کرد و یک سال بعد در ۸۹۷ه.ق/۱۴۹۲م. توسط رستم خلع شد. رستم توسط قبایل پرناک و قجر تحت رهبری ابراهیم بیک دانا خلیل بایندر حمایت میشد. در ۱۴۹۴ ابراهیم بیک بایندر دستور داد که فرزندان شیخ حیدر صفوی که پیشتر پدرشان توسط یعقوب کشته شده بود، به دلیل فعالیتهای تهدیدکننده در اردبیل بازداشت شوند. اما در این میان کوچکترین پسر به نام اسماعیل فرصت یافت بگریزد و به لاهیجان پناه برد. در ۹۰۲ق/۱۴۹۷م رستم توسط پسرعمش احمد گوده برکنار شد. احمد به زودی با طغیان امرا به رهبری ابراهیم بیک بایندر روبروی شد و در ۹۰۳ ه.ق/۱۴۹۸م. در اصفهان شکست خورده و به قتل رسید. پس از آن بهطور همزمان سه سلطان در نقاط مختلف امپراتوری حکومت میکردند: الوند در غرب، قاسم در دیاربکر و محمدی در فارس و عراق عجم. سرانجام در پائیز ۹۰۷ق/۱۵۰۱م اسماعیل صفوی که دو سال پیش از لاهیجان بازگشته بود و با استفاده از نفوذ مذهبی خود توانسته بود عدهٔ بسیاری از جنگجویان ترکمان را به دور خود جمع کند و تبریز پایتخت آققویونلوها را به اشغال خود درآورد. شاه اسماعیل در تابستان سال بعد کرمان، فارس و عراق عجم و در فاصلهٔ سالهای ۱۴–۹۱۳ه.ق/۰۸–۱۵۰۷م. دیاربکر و در پائیز ۹۱۴ه.ق/۱۵۰۸م. میانرودان را تسخیر کرد. سرانجام با مرگ مراد، آخرین سلطان آققویونلو که سعی داشت با کمک عثمانیها تاج و تخت را بازپس گیرد، این دودمان منقرض شد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پس از مرگ قرهعثمان، خاندان حاکمهٔ آققویونلوها به مدت یک دهه گرفتار آشفتگی و نابسامانی ناشی از منازعات و دسیسههای بیپایان شدند. در این مدت دو تن از فرزندان عثمان بیک، نخست علیبیک (متوفی به سال ۱۴۴۰) و سپس حمزه بیک (متوفی به سال ۱۴۴۴) تلاش کردند میراث پدرشان را حفظ و حراست کنند، لیکن در جلوگیری از تهاجمات جهانشاه ناکام ماندند و سرانجام متصرفاتشان به ناحیهٔ میان دیاربکر و ارزنجان محدود شد. پس از آن بر سر جانشینی میان شیخ حسن، فرزند دیگر قرهعثمان، و برادرزادهاش جهانگیر، پسر علی بیک، اختلاف افتاد. اوضاع پس از مرگ شاهرخ بدتر شد و جهانگیر در جنگ با جهانشاه قراقویونلو شکست خورد اما اوزون حسن پسر کوچکتر علی بیک صلحنامه را نپذیرفت و جنگ با جهانشاه را ادامه داد. سرانجام این حسن بود که در تابستان ۱۴۵۳ آمد را متصرف شد و در رأس آققویونلوها قرار گرفت. اوزون حسن توانست قدرت و اعتبار آققویونلوها را بدیشان بازگرداند. وی موفق شد قلمرو حصن کیفا در ساحل دجله و قویولو حصار در ساحل رود کلکیت را تسخیر کند. در نخستین لشکرکشی به گرجستان قلعه شابین قراحصار را تسخیر کرد و ذوالقدرها را از خالپوت اخراج کرد. اوزون حسن در نوامبر ۱۴۶۷ موفق شد در یک شبیخون جهانشاه قراقویونلو را به همراه فرزندانش محمدی و ابویوسف غافلگیر کرده و اضمحلال امپراتوری آنانرا موجب شود. پس از آن نوبت ابوسعید تیموری بود که به بهانهٔ نجات حسنعلی فرزند جهانشاه که در جنگ با آققویونلوها از او کمک خواسته بود، لشکر خود را به سمت غرب حرکت داده بود. سپاه تیموری به رغم افزونی و توان آن در یک موقعیت بحرانی قرار گرفت. چون از یک سو سرمای سخت زمستان آذربایجان غیرقابل تحمل بود و از سوی دیگر راههای تدارکاتی از خراسان توسط اوزون حسن بسته شده بود. ابوسعید در دشت مغان محاصره شده و پس از تحمل صدمات سنگین و شدید به اسارت درآمد. پس از این پیروزی اوزون حسن پایتختش را از دیاربکر به تبریز منتقل کرد. این حرکت به یک مقطع نو و سرازیر شدن موج بزرگ دوم عناصر جمعیتی ترکان از آناتولی به کوهپایههای ایران انجامید، که به مدت یک سده پس از آن نقش قابل اعتنایی در تحول و توسعهٔ ایران ایفا کردند.از زمان گشایش قسطنطنیه به دست سلطان محمد، خطر فزایندهٔ توسعهٔ قدرت عثمانی برای غرب روشن شد. از آن سو، اوزون حسن بالاجبار در سال ۱۴۶۱ ناظر گشایش ترابوزان به دست عثمانیان بود. در این زمان کوریا، ونیز، ناپل و سایر قدرتهای اروپایی همجهت با ترابوزان، گرجستان و سلاطین ترکان بودند. اما هنگامی که ونیز سخنگوی اصلی کشورهای غرب شد، اوزون حسن هم سرانجام موقعیت مشابهی در شرق به دست آورد. لاجرم وقتی اوزون حسن در سال ۱۴۷۱ میلادی به قرامان لشکر کشید، واضح بود که مسئله، مسئلهٔ برتری و سیادت در آناتولی است. لاجرم برخورد میان سپاهیان سلطان محمد دوم و اوزون حسن در ۱۴۷۳ در نزدیکی روستای باشکنت در اوتلوق بلی رخ داد و عثمانیان پیروز شدند. گفتنی است که اوزون حسن پیش از آن از ونیزیها خواسته بود که ارتش وی را با توپخانه و سلاح گرم تقویت کنند، اما این تسلیحات خیلی دیر به دستش رسید. به موجب پیمان صلحی که پس از آن منعقد شد، رود فرات مرز غربی امپراتوری ترکمانان شد.هنگامی که اوزون حسن در اول شوال ۸۸۲ق/۵ ژانویهٔ ۱۴۷۸م. در سن ۵۳ سالگی درگذشت، امپراتوری آققویونلو از شعب علیایی فرات تا کویر نمک بزرگ و از کرمان تا ماورای قفقاز و میانرودان و خلیج فارس کشیده شده بود. با اینکه پسرش خلیل سلطان که به جای وی به سلطنت رسید، فقط چند ماه بر سر قدرت بود، ولی برادر جوانش یعقوب توانست پس از براندازی وی، امپراتوری را به مدت دوازده سال در آرامش نسبی نگهدارد. پس از مرگ یعقوب امپراتوری درگیر یک سلسله نزاعهای بیوقفه قدرت شد. در ۸۹۶ه.ق/۱۴۹۱م. بایسنقر، فرزند هشت سالهٔ یعقوب، تاجگذاری کرد و یک سال بعد در ۸۹۷ه.ق/۱۴۹۲م. توسط رستم خلع شد. رستم توسط قبایل پرناک و قجر تحت رهبری ابراهیم بیک دانا خلیل بایندر حمایت میشد. در ۱۴۹۴ ابراهیم بیک بایندر دستور داد که فرزندان شیخ حیدر صفوی که پیشتر پدرشان توسط یعقوب کشته شده بود، به دلیل فعالیتهای تهدیدکننده در اردبیل بازداشت شوند. اما در این میان کوچکترین پسر به نام اسماعیل فرصت یافت بگریزد و به لاهیجان پناه برد. در ۹۰۲ق/۱۴۹۷م رستم توسط پسرعمش احمد گوده برکنار شد. احمد به زودی با طغیان امرا به رهبری ابراهیم بیک بایندر روبروی شد و در ۹۰۳ ه.ق/۱۴۹۸م. در اصفهان شکست خورده و به قتل رسید. پس از آن بهطور همزمان سه سلطان در نقاط مختلف امپراتوری حکومت میکردند: الوند در غرب، قاسم در دیاربکر و محمدی در فارس و عراق عجم. سرانجام در پائیز ۹۰۷ق/۱۵۰۱م اسماعیل صفوی که دو سال پیش از لاهیجان بازگشته بود و با استفاده از نفوذ مذهبی خود توانسته بود عدهٔ بسیاری از جنگجویان ترکمان را به دور خود جمع کند و تبریز پایتخت آققویونلوها را به اشغال خود درآورد. شاه اسماعیل در تابستان سال بعد کرمان، فارس و عراق عجم و در فاصلهٔ سالهای ۱۴–۹۱۳ه.ق/۰۸–۱۵۰۷م. دیاربکر و در پائیز ۹۱۴ه.ق/۱۵۰۸م. میانرودان را تسخیر کرد. سرانجام با مرگ مراد، آخرین سلطان آققویونلو که سعی داشت با کمک عثمانیها تاج و تخت را بازپس گیرد، این دودمان منقرض شد.