30-03-2021، 9:44
یکی از پرآوازه ترین نویسندگان داستانهای پلیسی جنایی در جهان آگاتا کریستی است. او با داستانهای خود توانست افراد زیادی را به قصههای معمایی و کارآگاهی در ادبیات و سینما علاقه کند. به طوری که بارها از داستانهای او فیلم ساخته شد. درون قصههای آگاتا کریستی خاصیتی منحصر به فرد وجود دارد که خواننده را در عین قصهای پر کشش در فضایی روانشناسی نیز قرار میدهد. فضاسازیهایی که با شخصیتها به خوبی در هم تنیده شدهاند تا در نهایت قصهای غافلگیرکننده رقم بزنند. قتل آسان است عنوان یکی از داستانهای او با پایانی هیجانانگیز است که نفس خواننده را تا انتها برای دانستن راز قتل به شماره میاندازد.
خلاصه داستان قتل آسان است
درر خلاصه داستان آمده است: ««لوک فیتز»، پلیس بازنشسته، در قطاری به سوی لندن، با پیرزنی آشنا میشود که عنوان میکند برای گزارش چند قتل پی در پی به اسکاتلند می رود. قتلهایی در دهکدۀ آنها اتفاق افتاده و این بار نوبت قتل دکتر هامبلی بود که تهدید به مرگ شده بود. لوک حرفهای پیرزن را ناشی از خیالبافی میداند، اما وقتی به لندن میرسد بعد از مدتی آگهی ترحیم دکتر هامبلی را در روزنامه میبیند و به درستی حرفهای پیرزن پی میبرد. او با لباس مبدل به آن دهکده میرود و با خانمی به نام بریجیت آشنا میشود. آنها به کمک هم به هویت مقتول پی میبرند و راز قتلها را کشف میکنند.»
درباره کتاب قتل آسان است
قتل آسان است عنوان رمانی جنایی-معمایی به قلم آگاتا کریسیتی نویسندهی مشهور این ژانر است. دو کاراکتر مشهور خانم مارپل و هرکول پوآرو از معروفترین شخصیتهای دنیای ادبیات هستند که در بیشتر داستانهای آگاتا کریستی حضور داشتهاند. در واقع درونمایهی اصلی داستانهای کریستی حول یک قتل و کشف عوامل درونی و بیرونی آن است. در داستانهای او معمولا قتل درر خانهای متروک و دور افتاده اتفاق میافتد و کارآگاه داستان در انتها پرده از این راز بر میدارد؛ اما در کتاب قتل آسان است ماجرا کمی تفاوت دارد. کارآگاه این داستان دو شخصیت معروف گفتهشده نیست بلکه لوک فیتز پلیسی است که این بار پرونده را به عهده گرفته و همراه خواننده در پی کشف قتلهایی زنجیرهای است.
آگاتا کریستی به مفهوم قتل انگلیسی علاقه داشت. ساز و کار او در ساخت قصه، خلق فضاهای خشونتآمیز نبود بلکه او بیشتر علاقه به حل معمای ذهن فرد قاتل داشت و انگیزهای که او دست به جنایت میزد را به نوعی تحلیل میکرد. شاید بتوان گفت همین موضوع هم باعث تداوم نشر داستانهای او در طی این سالها شده است.
کتاب قتل آسان است از داستانهای جذاب آگاتا کریستی است که با ترجمهی مجتبی عبدالله نژاد در 23 فصل از سوی انتشارات هرمس منتشر شده است. داستان این کتاب هم مثل داستانهای قبلی نویسنده جذاب و غافلگیرکننده است.
چرا باید کتاب قتل آسان است را خواند
کتاب قتل آسان است کتابی معمایی-جنایی، با ترجمهی روان به فارسی است که میتواند شما را در یک قصه پلیسی و هیجانانگیز غرق کند. اگر قصد داشته باشید غروب روز تعطیل خود را با تجربه ای معمایی و هیجانی آغشته کنید این کتاب انتخابی مناسب و ایدئال برای شما خواهد بود.
آگاتا مری کلاریسا که به آگاتا کریستی مشهور است نویسندهی انگلیسی ژانر داستانهای جنایی و کارآگاهی بود. او در سال 1890 در شهر دون شایر انگلستان متولد شد. پدرش مردی آمریکایی و مادرش یک انگلیسی اشرافی بود. آگاتا زندگی عجیب و پر قصهای داشت. او در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستانهای جنگی و در داروخانهها کار میکرد و به همین دلیل دانش بالایی در علم دارو و سمشناسی پیدا کرده بود. علمی که بعدها در داستانهایش نیز خود را نشان داد. اتفاق مرموز و عجیبی که در زندگی کریستی در سال 1926 افتاد ناپدید شدن او به مدت 10 روز بود. در نهایت پیگیری مطبوعات و روزنامهها باعث شد تا او در هتلی پیدا شود. خود کریستی دربارهی این اتفاق میگوید برای مدتی و تحتفشارهای روحی ناشی از مرگ مادرش و خیانت شوهرش حافظهاش را از دست داده بود. جزئیات و اطلاعات دقیق از این ماجرا همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد.
آگاتا کریستی بیش از 60 عنوان داستان جنایی نوشته است و یکی از پرکارترین نویسندگان این ژانر در جهان شناخته میشود. بعد از ژول ورن و ویلیام شکسپیر، آثار آگاتا کریستی رکورددار ترجمه به زبانهای مختلف در جهان هستند. اگرچه شاید بتوان گفت سبک داستانهای او به یکدیگر شبیه است اما خواندن هر کدام از کتابهای این نویسنده جذابیت خاص خود را دارد.
آگاتا کریستی 12 ژانویهی سال 1976 در خانهی خود در انگلستان بر اثر مرگ طبیعی از دنیا رفت؛ اما سالهاست که آثار او میان علاقهمندان به داستانهای جنایی کارآگاهی تحسین میشود.
در بخشی از کتاب قتل آسان است میخوانیم
از بانک که بیرون آمد، سیگاری روشن کرد. به خودش گفت دلیلی ندارد آقای جونز را در لیست مظنونین نگه دارد، مگر اینکه نظریه «قاتل کسی است که اصلا انتظارش را نداری» در مورد او صدق کند. به سؤالاتی که برای امتحانش پرسید، توجه خاصی نشان نداد. تصور اینکه چنین آدمی قاتل است، غیرممکن بود. به علاوه روز مسابقه اسبدوانی، او در ویچ وود بود. البته آمدنش به بانک بیفایده نبود. دو نکته مهم را کشف کرد: اول اینکه هم آقای ابوت و هم میجر هورتون روز مسابقه در ویچ وود نبودهاند؛ بنابراین ممکن است روزی که خانم پینکرتون تصادف کرده و زیر ماشین رفته، در لندن بودهاند. با اینکه حالا دیگر شکی به دکتر تامس نداشت، اگر میدانست که دکتر روز مسابقه در ویچ وود بوده و کار میکرده، شکش کاملا برطرف میشد. به خودش گفت باید این موضوع را بررسی کند. بعد نوبت الزورتی بود. آیا الزورتی روز مسابقه در ویچ وود بوده؟ اگر در ویچ وود بوده، احتمال اینکه قتلها کار او باشد خیلی ضعیف میشود. میدانست امکان اینکه مرگ خانم پینکرتون حادثه باشد وجود دارد، ولی با این نظریه موافق نبود. مرگش زیادی بموقع بود. ماشینش را که کنار خیابان پارک بود سوار شد و راه افتاد به طرف تعمیرگاه پاییوال که در انتهای خیابان اصلی بود. ماشینش چند تا مشکل کوچک داشت که میخواست با تعمیرکار در میان بگذارد. تعمیرکار که جوان خوشتیپی بود با صورت کک مکی با دقت گوش کرد. کاپوت را بالا زدند و مشغول گفتگوهای تخصصی در مورد اتومبیل شدند. یک نفر صدا زد: «جیم. یک دقیقه بیا اینجا». تعمیرکار کک مکی اطاعت کرد. بله خودش بود. جيم هاروی. دوست پسر امی گیبز. جيم خیلی زود برگشت و معذرت خواهی کرد و دو نفری دوباره مشغول گفتگو درباره اتومبیل شدند. لوک قبول کرد که ماشینش را بگذارد.
داشت میرفت که خیلی اتفاقی پرسید: - مسابقه اسبدوانی امسال چطور بود؟ برنده شدی یا نه؟ نه آقا. طرفدار کلاری گولد بودم. - ظاهرا طرفداران جوجوب دوم خیلی کم بوده اند. - بله آقا. همین طور است. ندیدم که روزنامهها حتی به عنوان اسبی که شانس پیروزی ندارد هم ازش اسمی ببرند.
خلاصه داستان قتل آسان است
درر خلاصه داستان آمده است: ««لوک فیتز»، پلیس بازنشسته، در قطاری به سوی لندن، با پیرزنی آشنا میشود که عنوان میکند برای گزارش چند قتل پی در پی به اسکاتلند می رود. قتلهایی در دهکدۀ آنها اتفاق افتاده و این بار نوبت قتل دکتر هامبلی بود که تهدید به مرگ شده بود. لوک حرفهای پیرزن را ناشی از خیالبافی میداند، اما وقتی به لندن میرسد بعد از مدتی آگهی ترحیم دکتر هامبلی را در روزنامه میبیند و به درستی حرفهای پیرزن پی میبرد. او با لباس مبدل به آن دهکده میرود و با خانمی به نام بریجیت آشنا میشود. آنها به کمک هم به هویت مقتول پی میبرند و راز قتلها را کشف میکنند.»
درباره کتاب قتل آسان است
قتل آسان است عنوان رمانی جنایی-معمایی به قلم آگاتا کریسیتی نویسندهی مشهور این ژانر است. دو کاراکتر مشهور خانم مارپل و هرکول پوآرو از معروفترین شخصیتهای دنیای ادبیات هستند که در بیشتر داستانهای آگاتا کریستی حضور داشتهاند. در واقع درونمایهی اصلی داستانهای کریستی حول یک قتل و کشف عوامل درونی و بیرونی آن است. در داستانهای او معمولا قتل درر خانهای متروک و دور افتاده اتفاق میافتد و کارآگاه داستان در انتها پرده از این راز بر میدارد؛ اما در کتاب قتل آسان است ماجرا کمی تفاوت دارد. کارآگاه این داستان دو شخصیت معروف گفتهشده نیست بلکه لوک فیتز پلیسی است که این بار پرونده را به عهده گرفته و همراه خواننده در پی کشف قتلهایی زنجیرهای است.
آگاتا کریستی به مفهوم قتل انگلیسی علاقه داشت. ساز و کار او در ساخت قصه، خلق فضاهای خشونتآمیز نبود بلکه او بیشتر علاقه به حل معمای ذهن فرد قاتل داشت و انگیزهای که او دست به جنایت میزد را به نوعی تحلیل میکرد. شاید بتوان گفت همین موضوع هم باعث تداوم نشر داستانهای او در طی این سالها شده است.
کتاب قتل آسان است از داستانهای جذاب آگاتا کریستی است که با ترجمهی مجتبی عبدالله نژاد در 23 فصل از سوی انتشارات هرمس منتشر شده است. داستان این کتاب هم مثل داستانهای قبلی نویسنده جذاب و غافلگیرکننده است.
چرا باید کتاب قتل آسان است را خواند
کتاب قتل آسان است کتابی معمایی-جنایی، با ترجمهی روان به فارسی است که میتواند شما را در یک قصه پلیسی و هیجانانگیز غرق کند. اگر قصد داشته باشید غروب روز تعطیل خود را با تجربه ای معمایی و هیجانی آغشته کنید این کتاب انتخابی مناسب و ایدئال برای شما خواهد بود.
- کتاب قتل آسان است مناسب برای گروه سنی بزرگسال و نوجوان است.
- تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 262 صفحه است که با مطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 14 روز بخوانید.
- کتاب قتل آسان است جزو کتابهای حجیم و بلند با موضوع کارآگاهی است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و میخواهند در زمینهی داستانهای پلیسی و جنایی زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص دهند انتخاب مناسبی است.
آگاتا مری کلاریسا که به آگاتا کریستی مشهور است نویسندهی انگلیسی ژانر داستانهای جنایی و کارآگاهی بود. او در سال 1890 در شهر دون شایر انگلستان متولد شد. پدرش مردی آمریکایی و مادرش یک انگلیسی اشرافی بود. آگاتا زندگی عجیب و پر قصهای داشت. او در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستانهای جنگی و در داروخانهها کار میکرد و به همین دلیل دانش بالایی در علم دارو و سمشناسی پیدا کرده بود. علمی که بعدها در داستانهایش نیز خود را نشان داد. اتفاق مرموز و عجیبی که در زندگی کریستی در سال 1926 افتاد ناپدید شدن او به مدت 10 روز بود. در نهایت پیگیری مطبوعات و روزنامهها باعث شد تا او در هتلی پیدا شود. خود کریستی دربارهی این اتفاق میگوید برای مدتی و تحتفشارهای روحی ناشی از مرگ مادرش و خیانت شوهرش حافظهاش را از دست داده بود. جزئیات و اطلاعات دقیق از این ماجرا همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد.
آگاتا کریستی بیش از 60 عنوان داستان جنایی نوشته است و یکی از پرکارترین نویسندگان این ژانر در جهان شناخته میشود. بعد از ژول ورن و ویلیام شکسپیر، آثار آگاتا کریستی رکورددار ترجمه به زبانهای مختلف در جهان هستند. اگرچه شاید بتوان گفت سبک داستانهای او به یکدیگر شبیه است اما خواندن هر کدام از کتابهای این نویسنده جذابیت خاص خود را دارد.
آگاتا کریستی 12 ژانویهی سال 1976 در خانهی خود در انگلستان بر اثر مرگ طبیعی از دنیا رفت؛ اما سالهاست که آثار او میان علاقهمندان به داستانهای جنایی کارآگاهی تحسین میشود.
در بخشی از کتاب قتل آسان است میخوانیم
از بانک که بیرون آمد، سیگاری روشن کرد. به خودش گفت دلیلی ندارد آقای جونز را در لیست مظنونین نگه دارد، مگر اینکه نظریه «قاتل کسی است که اصلا انتظارش را نداری» در مورد او صدق کند. به سؤالاتی که برای امتحانش پرسید، توجه خاصی نشان نداد. تصور اینکه چنین آدمی قاتل است، غیرممکن بود. به علاوه روز مسابقه اسبدوانی، او در ویچ وود بود. البته آمدنش به بانک بیفایده نبود. دو نکته مهم را کشف کرد: اول اینکه هم آقای ابوت و هم میجر هورتون روز مسابقه در ویچ وود نبودهاند؛ بنابراین ممکن است روزی که خانم پینکرتون تصادف کرده و زیر ماشین رفته، در لندن بودهاند. با اینکه حالا دیگر شکی به دکتر تامس نداشت، اگر میدانست که دکتر روز مسابقه در ویچ وود بوده و کار میکرده، شکش کاملا برطرف میشد. به خودش گفت باید این موضوع را بررسی کند. بعد نوبت الزورتی بود. آیا الزورتی روز مسابقه در ویچ وود بوده؟ اگر در ویچ وود بوده، احتمال اینکه قتلها کار او باشد خیلی ضعیف میشود. میدانست امکان اینکه مرگ خانم پینکرتون حادثه باشد وجود دارد، ولی با این نظریه موافق نبود. مرگش زیادی بموقع بود. ماشینش را که کنار خیابان پارک بود سوار شد و راه افتاد به طرف تعمیرگاه پاییوال که در انتهای خیابان اصلی بود. ماشینش چند تا مشکل کوچک داشت که میخواست با تعمیرکار در میان بگذارد. تعمیرکار که جوان خوشتیپی بود با صورت کک مکی با دقت گوش کرد. کاپوت را بالا زدند و مشغول گفتگوهای تخصصی در مورد اتومبیل شدند. یک نفر صدا زد: «جیم. یک دقیقه بیا اینجا». تعمیرکار کک مکی اطاعت کرد. بله خودش بود. جيم هاروی. دوست پسر امی گیبز. جيم خیلی زود برگشت و معذرت خواهی کرد و دو نفری دوباره مشغول گفتگو درباره اتومبیل شدند. لوک قبول کرد که ماشینش را بگذارد.
داشت میرفت که خیلی اتفاقی پرسید: - مسابقه اسبدوانی امسال چطور بود؟ برنده شدی یا نه؟ نه آقا. طرفدار کلاری گولد بودم. - ظاهرا طرفداران جوجوب دوم خیلی کم بوده اند. - بله آقا. همین طور است. ندیدم که روزنامهها حتی به عنوان اسبی که شانس پیروزی ندارد هم ازش اسمی ببرند.