امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان ترسناک بیا تو......

#1
به نام خالق این جهان


۷?- ساعت 9 شب وقتی از سرکار برگشتم به خونه ، در خونه رو که باز کردم دیدم همسرم پشت میز شام نشسته و داره غذاشو میخوره ، تا منو دید چشاش گرد شد ، بزرگ شد و با تعجب فراوون نگاهم کرد . بهش گفتم : عزیزم حالت چطوره ، شام چیه ؟ من خیلی گرسنمه .
این جمله رو که بهش گفتم یه لبخند خیلی سرد و پلاستیکی و مصنوعی روی لبش نشست . سرفه کرد و گفت ، بشین عزیزم غذا امادس . وقتی نشستم پشت میز دیدم هیچ بشقابی برای من نزاشته ، کمی ناراحت شدم . بهش گفتم پس غذای من چی ؟ تعجب کرد و با من من کردن گفت : ببخشید عزیزم اصلا حواسم نبود . بشین اینجا من برم از اشپزخونه برات بشقاب و وسیله بیارم . گفتم باشه عزیزم و رفت .

?- وقتی رفت کمی خستگی در کردم اما برگشتن همسرم یکم از حالت معمولی بیشتر طول میکشید . تعجب کردم و نگرانش شدم . مگه میشه اوردن یه بشقاب و قاشق و لیوان انقدر طول بکشه ؟ اروم بلند شدم و رفتم سمت اشپزخونه که شنیدم همسرم داره پشت تلفن با کسی حرف میزنه : سلام ، پلیس ؟ یه اقایی وارد خونه شده نمیدونم چطوری اما وارد شده و فکر میکنه من زنشم . نمیشناسمش . اگر میشه خودتونو زود برسونید . اینو که شنیدم رفتم سمتش گفتم : عزیزم داری چیکار میکنی ؟ به پلیس برای چی زنگ زدی ؟ داد زد و گفت : احمق کثافت برو بیرون تو کی هستی ؟ برو ببیرون تا پلیس نیومده ! اینو که شنیدم چاقوی روی میز رو برداشتم و محکم فرو کردم توی قلبش .

?- کیفمو که باهاش از سر کار امده بودنمو برداشتم و از خونه امدم بیرون .
ساعت 9 و نیم بود . خسته از سرکار درحال برگشتن به خونه بودم .خونم اونطرف خیابونه . اروم در خونرو باز کردم و وارد خونه شدم که دیدم همسرم داره تلوزیون نگاه میکنه . داد زدم ، عزیزم من خونم ! همسرم با تعجب برگشت و با دیدن من چشاش گرد شد و با تعجب نگاهم میکرد فقط!
خلاف قوانین؟! تکراری؟! بی کیفیت؟! اسپمزا؟! اسپم؟!کم محتوا؟!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ویلای دو خوابه و ارزان قیمت در نزدیکی دریا در شهر رامسر (:
پاسخ
 سپاس شده توسط Âɴɢ℮ℓ Evιℓ ، iim_miia ، βάરãɲ ، Mutemit
آگهی
#2
واي يا خدا پسره برا چي چاقو كرد تو قلب زنش
پاسخ
#3
میگم رمان ( پس از آیینه ) رو که گذاشته بودی ، بعد از اینکه الیس میاد تو اتاق ماریس میگه باید چیزی بگم ... بعد از اون رو میشه بزاری ؟ همه جا هم گشتم نبود خواهش میکنم Heart
ببخشید اینجا نوشتم ?
پاسخ
#4
عرررر بیشتر برام جالب و خنده دار و خفن بود (:
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان