30-06-2020، 15:56
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-06-2020، 15:57، توسط The moon.
دلیل ویرایش: افزودن تصاویر/
)
شاید شما هم بارها بعد از تماشای فیلمهای استنلی کوبریک به این نتیجه رسیده باشید که نکات مخفی بسیار زیادی در فیلمهای او نهفته است که شاید به راحتی متوجه آن نمیتوان شد. یکی از این فیلمها قطعا A Clockwork Orange یا همان فیلم پرتقال کوکی است که به طرز عجیبی به دنیای امروز ما کاملا مشابه است. در ادامه مطلب چند نکته مخفی A Clockwork Orange را اشاره خواهیم کرد. با پی اس آرنا همراه باشید.
«جنگ، صلح است. آزادی، بردگی است. حماقت، قدرت است.» – جورج اوروِل
انسان در دریایی از ترس، خشونت، شهوت، سردرگمی و احساسات مختلف درگیر است. این احساسات به قدری پیچیده هستند که شاید سالهای سال نتوان به عمق و عظمت آن پی برد. هر انسانی شوق و اشتیاق چیزی را در سر خود میپروراند؛ حال چه این اشتیاق پسندیده باشد چه نکوهیده.
«استنلی کوبریک» کارگردان قهار و فقید سینما بارها در فیلمهای خود سعی کرده تا این احساسات را بازگو کند. شاید این احساسات بیشتر از همیشه در فیلم «پرتقال کوکی» مشاهده شود. فیلمی که انتشار آن پر از حواشی مختلف بود و شاید از دید خیلیها فیلم مناسبی برای مشاهده نیست و به گفته برخی از منتقدین، روانشناسانهترین فیلم تاریخ سینماست. در ادامه نگاهی به دنیا و فلسفه پرتقال کوکی میاندازیم.
به شخصه یک روانشناس و فیلسوف نیستم، اما اگر با دقت کافی به فیلم نگاه کنیم متوجه پیامهای مخفی موجود در این فیلم میشویم. داستان درباره جوانی به اسم «الکس دلارج» و گروهش است که در طول روز کارهای خلاف قانون و خطرناکی انجام میدهند. از تجاوز و دزدی گرفته تا ضرب و شتم افراد بیگناه. یک روز الکس به همراه دوستان خود وارد خانه زنی میشوند و او را به قتل میرسانند که ناگهان پلیس از راه میرسد و الکس را دستگیر میکند. الکس آنجا متوجه میشود که دوستانش همگی قبل از او از خانه فرار کردهاند. آنجاست که الکس به زندان میافتد و او سعی میکند خود را از آنجا نجات دهد.
اصولا کوبریک در فیلم خود یک نگاه کلی به آزادی دارد و شخصیت الکس موش آزمایشگاهی کوبریک است. در حلقه ابتدایی فیلم میبینیم که الکس آزادی کامل دارد و هر کاری که دوست دارد انجام میدهد و کاملا از نتیجه کارهای خود بیهراس است؛ اما وقتی دستگیر میشود، شخصیتی متفاوتی از خود نشان میدهد. او به کلیسا میرود و خود را یک فعال اجتماعی در زندان نشان میدهد. تمام کارهای خوب الکس در زندان شما را از هدف اصلی او گمراه نمیکند؛ او تنها آزادی را برای خود میخواهد.
الکس در طول فیلم علاقه شدید خود را نسبت به «لوودیگ فان بتهوون» نشان میدهد. او بارها در فیلم گرامافونهای بتهوون را در دستگاه خود پخش میکند و از آن لذت میبرد. شاید کمتر جوانی را بشناسید که موزیکهای بتهوون را گوش دهد. این نشان میدهد که ذهن و شخصیت الکس کاملا پیچیدهتر از آن است که فکرش را میکنیم. اصولا تغییر برای انسان سختترین کار ممکن است. ترک عادات و تفریحات مورد علاقه، برای هر کسی سخت است و الکس نیز در فیلم این موضوع را به وضوح نمایش میدهد.
او برای نجات یافتن از زندان تن به آزمایشی عجیب میدهد. دولت به دستاورد جدیدی رسیده بود که توسط آن میتوانست هر فردی را از گناه و شکستن قانون دور کند. طوری که آنها توانایی انجام گناه و کارهای خلاف قانون را از دست میدهند و حتی اگر بخواهند نیز نمیتوانند کاری از پیش ببرند. الکس قبول میکند که این آزمایش را تست کند و آزادی خود را به دست آورد. وقتی الکس پای این آزمایش مینشیند، متوجه میشود که فیلمی در مقابل او پخش شده است که مضمون این فیلم قتل و جنایات مختلف و زننده است. این تصویرها الکس را اذیت نمیکرد، اما موزیکی که در پسزمینه فیلم در حال پخش بود او را به شدت اذیت میکرد. یکی از موسیقیهای مشهور و زیبای بتهوون همراه با این ویدئو در حال پخش بود و الکس از مسئولان خواهش میکرد که او را رها کنند و کاری به او نداشته باشند، اما او در طول تمام آزمایش دست و پایش بسته بود و نمیتوانست جلوی اتفاقی که قرار است بیفتد را بگیرد.
نکته جالبی که در حلقه دوم فیلم وجود دارد، تناقضهای جالبیست که کوبریک و نویسنده راجع به آزادی بیان نشان میدهند. الکس برای آزادی تلاش میکند، اما هیچ ایدهای ندارد که برای این که از زندان رهایی پیدا کند باید چه چیزهایی را در زندگی خود از دست بدهد. او حرص و طمع گذشته خود را از دست میدهد و به عنوان یک فرد کاملا پاک وارد جامعه میشود، اما به چه قیمتی؟ به قیمت از دست دادن هرگونه لذتی در زندگی. در این تمثیل جالب، او آزادی خود را در ازای آزادی از دست میدهد! او هر وقت بخواهد کار بدی انجام دهد، دچار مشکل شده و حالش خراب میشود. او دیگر حتی نمیتواند به موسیقیهای بتهوون گوش دهد.
دنیای پرتقال کوکی شاید کاملا سورئال به نظر برسد، اما آن چنان فرقی با دنیای امروز بشریت ندارد. در دنیای فیلم خبری از هیچگونه ایدهآلگرایی نیست. نویسنده و مرد ادبیات، تمام زندگی خود به فکر انتقام از مردیست که او را فلج کرد؛ افسرهای پلیس، از قانونشکنهای دیروز و افراد فاسدی هستند؛ افراد سرمست همگی از افراد مهم دولت هستند؛ کشیش کلیسا تنها نگران این است که کسی از کلیسای او بد نگوید. قهرمانی با کلی خط قرمزهای اخلاقی که به خاطر آزادی ظاهری حاضر است تا همه آنها را دور بریزد و به حرف هر کسی که مجبور است گوش بدهد. فیلم نشان میدهد که مردم عادی خطرناک هستند و دولت از آنها خطرناکتر و از همه خطرناکتر دانشمندان. دولت و دانشمندان سعی بر عوض کردن ذات انسانها دارند، آن هم قبل از این که انسانها بتوانند با خود واقعیشان کنار بیایند. اما چه کسی میتواند جلوی پرورش و گسترش علم را بگیرد؟ حتی اگر دانشمندان هم از علم خود در راه درست استفاده کنند، این دولتمردان هستند که با دستورات غلط استفادههای نادرستی از علم و دانش میکنند. این موضوع به وضوح در بخش زندان و در حلقه نهایی فیلم قابل مشاهده است.
کوبریک در یکی از مصاحبههایش راجع به فیلم این گونه گفت: «دوگانگی، حقیقت محض است». هیچکس از ضمیر ناخودآگاهش اطلاع ندارد و همه ما پتانسیل تبدیل شدن به یک الکس را داریم. دوگانگی در خیلی از ما وجود دارد. الکس عاشق خشونت و قانونشکنی و در عین حال عاشق هنر مدرن و موزیک ارکسترال و بتهوون است. حتی در دنیای واقعی، هیتلر عاشق موسیقی بود و اکثر مردان نازی مردان پیچیده و متفکری بودند، اما خونریزیهای نازیها در طول تاریخ به عنوان یکی از وحشیانهترین اعمال انسانها یاد میشود. کوبریک در طول فیلم سعی میکند تا بارها دولت و جامعه را با انگشت نشان دهد. او در دنیای خود دولتی را نشان میدهد که دست به هر کاری که که بخواهد میزند، آن هم فقط با تکیه کردن به قدرت بیش از حدی که از آن خود کرده است. تاریخ به ما نشان داده که چه اتفاقی میافتد، اگر یک جامعه بخواهد بیش از حد متمدن باشد و یا تمدن را رها کند. کوبریک بارها نشان میدهد راهی که دولت در پیش میگیرد، یعنی انجام دادن کار غلط برای رسیدن به مقصدی درست، کاملا اشتباه است و نتیجه خوبی ندارد. البته وی اشتباههای جامعه و اجتماع را نیز در نظر میگیرد و بارها نشان میدهد که اگر جامعه و مردم، جایگاه خود را تشخیص ندهند، محکوم هستند و باید تنبیه شوند.
بدون شک استنلی کوبریک یکی از بزرگترین کارگردانهای تاریخ سینما و یکی از فیلسوفهای هنر هفتم است و این موضوع به راحتی از تماشای فیلمهای او قابل مشاهده است. هر فیلم او پر از معنا و مفهوم است. حتی اگر بخواهم هزار صفحه راجع به فیلم «پرتقال کوکی» بنویسم، باز هم صفحه کم میآورم و مطمئنا اصل مطلب به خوبی بیان نمیشود، اما سعی کردم تا جایی که میشود از دنیای این فیلم بگویم. | psarena.ir
«جنگ، صلح است. آزادی، بردگی است. حماقت، قدرت است.» – جورج اوروِل
انسان در دریایی از ترس، خشونت، شهوت، سردرگمی و احساسات مختلف درگیر است. این احساسات به قدری پیچیده هستند که شاید سالهای سال نتوان به عمق و عظمت آن پی برد. هر انسانی شوق و اشتیاق چیزی را در سر خود میپروراند؛ حال چه این اشتیاق پسندیده باشد چه نکوهیده.
«استنلی کوبریک» کارگردان قهار و فقید سینما بارها در فیلمهای خود سعی کرده تا این احساسات را بازگو کند. شاید این احساسات بیشتر از همیشه در فیلم «پرتقال کوکی» مشاهده شود. فیلمی که انتشار آن پر از حواشی مختلف بود و شاید از دید خیلیها فیلم مناسبی برای مشاهده نیست و به گفته برخی از منتقدین، روانشناسانهترین فیلم تاریخ سینماست. در ادامه نگاهی به دنیا و فلسفه پرتقال کوکی میاندازیم.
به شخصه یک روانشناس و فیلسوف نیستم، اما اگر با دقت کافی به فیلم نگاه کنیم متوجه پیامهای مخفی موجود در این فیلم میشویم. داستان درباره جوانی به اسم «الکس دلارج» و گروهش است که در طول روز کارهای خلاف قانون و خطرناکی انجام میدهند. از تجاوز و دزدی گرفته تا ضرب و شتم افراد بیگناه. یک روز الکس به همراه دوستان خود وارد خانه زنی میشوند و او را به قتل میرسانند که ناگهان پلیس از راه میرسد و الکس را دستگیر میکند. الکس آنجا متوجه میشود که دوستانش همگی قبل از او از خانه فرار کردهاند. آنجاست که الکس به زندان میافتد و او سعی میکند خود را از آنجا نجات دهد.
اصولا کوبریک در فیلم خود یک نگاه کلی به آزادی دارد و شخصیت الکس موش آزمایشگاهی کوبریک است. در حلقه ابتدایی فیلم میبینیم که الکس آزادی کامل دارد و هر کاری که دوست دارد انجام میدهد و کاملا از نتیجه کارهای خود بیهراس است؛ اما وقتی دستگیر میشود، شخصیتی متفاوتی از خود نشان میدهد. او به کلیسا میرود و خود را یک فعال اجتماعی در زندان نشان میدهد. تمام کارهای خوب الکس در زندان شما را از هدف اصلی او گمراه نمیکند؛ او تنها آزادی را برای خود میخواهد.
الکس در طول فیلم علاقه شدید خود را نسبت به «لوودیگ فان بتهوون» نشان میدهد. او بارها در فیلم گرامافونهای بتهوون را در دستگاه خود پخش میکند و از آن لذت میبرد. شاید کمتر جوانی را بشناسید که موزیکهای بتهوون را گوش دهد. این نشان میدهد که ذهن و شخصیت الکس کاملا پیچیدهتر از آن است که فکرش را میکنیم. اصولا تغییر برای انسان سختترین کار ممکن است. ترک عادات و تفریحات مورد علاقه، برای هر کسی سخت است و الکس نیز در فیلم این موضوع را به وضوح نمایش میدهد.
او برای نجات یافتن از زندان تن به آزمایشی عجیب میدهد. دولت به دستاورد جدیدی رسیده بود که توسط آن میتوانست هر فردی را از گناه و شکستن قانون دور کند. طوری که آنها توانایی انجام گناه و کارهای خلاف قانون را از دست میدهند و حتی اگر بخواهند نیز نمیتوانند کاری از پیش ببرند. الکس قبول میکند که این آزمایش را تست کند و آزادی خود را به دست آورد. وقتی الکس پای این آزمایش مینشیند، متوجه میشود که فیلمی در مقابل او پخش شده است که مضمون این فیلم قتل و جنایات مختلف و زننده است. این تصویرها الکس را اذیت نمیکرد، اما موزیکی که در پسزمینه فیلم در حال پخش بود او را به شدت اذیت میکرد. یکی از موسیقیهای مشهور و زیبای بتهوون همراه با این ویدئو در حال پخش بود و الکس از مسئولان خواهش میکرد که او را رها کنند و کاری به او نداشته باشند، اما او در طول تمام آزمایش دست و پایش بسته بود و نمیتوانست جلوی اتفاقی که قرار است بیفتد را بگیرد.
نکته جالبی که در حلقه دوم فیلم وجود دارد، تناقضهای جالبیست که کوبریک و نویسنده راجع به آزادی بیان نشان میدهند. الکس برای آزادی تلاش میکند، اما هیچ ایدهای ندارد که برای این که از زندان رهایی پیدا کند باید چه چیزهایی را در زندگی خود از دست بدهد. او حرص و طمع گذشته خود را از دست میدهد و به عنوان یک فرد کاملا پاک وارد جامعه میشود، اما به چه قیمتی؟ به قیمت از دست دادن هرگونه لذتی در زندگی. در این تمثیل جالب، او آزادی خود را در ازای آزادی از دست میدهد! او هر وقت بخواهد کار بدی انجام دهد، دچار مشکل شده و حالش خراب میشود. او دیگر حتی نمیتواند به موسیقیهای بتهوون گوش دهد.
دنیای پرتقال کوکی شاید کاملا سورئال به نظر برسد، اما آن چنان فرقی با دنیای امروز بشریت ندارد. در دنیای فیلم خبری از هیچگونه ایدهآلگرایی نیست. نویسنده و مرد ادبیات، تمام زندگی خود به فکر انتقام از مردیست که او را فلج کرد؛ افسرهای پلیس، از قانونشکنهای دیروز و افراد فاسدی هستند؛ افراد سرمست همگی از افراد مهم دولت هستند؛ کشیش کلیسا تنها نگران این است که کسی از کلیسای او بد نگوید. قهرمانی با کلی خط قرمزهای اخلاقی که به خاطر آزادی ظاهری حاضر است تا همه آنها را دور بریزد و به حرف هر کسی که مجبور است گوش بدهد. فیلم نشان میدهد که مردم عادی خطرناک هستند و دولت از آنها خطرناکتر و از همه خطرناکتر دانشمندان. دولت و دانشمندان سعی بر عوض کردن ذات انسانها دارند، آن هم قبل از این که انسانها بتوانند با خود واقعیشان کنار بیایند. اما چه کسی میتواند جلوی پرورش و گسترش علم را بگیرد؟ حتی اگر دانشمندان هم از علم خود در راه درست استفاده کنند، این دولتمردان هستند که با دستورات غلط استفادههای نادرستی از علم و دانش میکنند. این موضوع به وضوح در بخش زندان و در حلقه نهایی فیلم قابل مشاهده است.
کوبریک در یکی از مصاحبههایش راجع به فیلم این گونه گفت: «دوگانگی، حقیقت محض است». هیچکس از ضمیر ناخودآگاهش اطلاع ندارد و همه ما پتانسیل تبدیل شدن به یک الکس را داریم. دوگانگی در خیلی از ما وجود دارد. الکس عاشق خشونت و قانونشکنی و در عین حال عاشق هنر مدرن و موزیک ارکسترال و بتهوون است. حتی در دنیای واقعی، هیتلر عاشق موسیقی بود و اکثر مردان نازی مردان پیچیده و متفکری بودند، اما خونریزیهای نازیها در طول تاریخ به عنوان یکی از وحشیانهترین اعمال انسانها یاد میشود. کوبریک در طول فیلم سعی میکند تا بارها دولت و جامعه را با انگشت نشان دهد. او در دنیای خود دولتی را نشان میدهد که دست به هر کاری که که بخواهد میزند، آن هم فقط با تکیه کردن به قدرت بیش از حدی که از آن خود کرده است. تاریخ به ما نشان داده که چه اتفاقی میافتد، اگر یک جامعه بخواهد بیش از حد متمدن باشد و یا تمدن را رها کند. کوبریک بارها نشان میدهد راهی که دولت در پیش میگیرد، یعنی انجام دادن کار غلط برای رسیدن به مقصدی درست، کاملا اشتباه است و نتیجه خوبی ندارد. البته وی اشتباههای جامعه و اجتماع را نیز در نظر میگیرد و بارها نشان میدهد که اگر جامعه و مردم، جایگاه خود را تشخیص ندهند، محکوم هستند و باید تنبیه شوند.
بدون شک استنلی کوبریک یکی از بزرگترین کارگردانهای تاریخ سینما و یکی از فیلسوفهای هنر هفتم است و این موضوع به راحتی از تماشای فیلمهای او قابل مشاهده است. هر فیلم او پر از معنا و مفهوم است. حتی اگر بخواهم هزار صفحه راجع به فیلم «پرتقال کوکی» بنویسم، باز هم صفحه کم میآورم و مطمئنا اصل مطلب به خوبی بیان نمیشود، اما سعی کردم تا جایی که میشود از دنیای این فیلم بگویم. | psarena.ir