06-05-2020، 20:52
(آخرین ویرایش در این ارسال: 06-05-2020، 21:04، توسط The moon.
دلیل ویرایش: افزودن تصاویر/
)
فیلمسازان مستقل همیشه یک مشکل دوست داشتنی در فیلم ساختن داشتند اند، آن ها خارج از فرم فیلم می سازند و همیشه ژانر را به بازی می گیرند، یکی از آن ها که مشهور همگان است جیم جارموش دوست داشتنی است، وینسنت گالو در این فیلم به خوبی با ژانر بازی می کند از همان شروع بیننده را کنجکاو می کند، بیلی با آن تیپ خنده دارش با آن کفش های قرمز نیاز به دستشویی دارد و عجیب همه جا بسته است و یا خراب، او با لیلا آشنا می شود، گذشته بیلی و پیشینه خانوادگی او که همانند تکه هایی پازل در اول فیلم نشان داده می شود به بیلی اجازه نمی دهد دنبال مفر عاطفی باشد، او در مخیله اش یک کلمه می گنجد : انتقام ! از فردی که پنالتی یک بازی فوتبال آمریکایی را خراب کرده است و باعث شده بیلی نه تنها بزرگترین شرط زندگی اش را ببازد بلکه به زندان بیافتد ! شاید بیلی برای پناه بردن به مادری که حتی آرزو داشته او در آن فینال لعنتی به دنیا نمی آمد، حاضر به انجام چنین شرطی شده است، حالا شاید این قتل رهایی او از نوعی عذاب درونی و انتقام از مادرش باشد….
ما در فیلم با دوربین گالو با بیلی و لیلا همراه می شویم، لیلا دختری منفعل و درون گیر نشان میدهد، خیلی عجیب هیچگونه تلاشی برای رهایی از بیلی نمی کند انگار او درون لایه های شخصیتی بیلی را دیده است و ترجیح می دهد آن سیاهی ها را کنار بزند، عشق در فیلم Buffalo ’66 نظیر همان پاک کن برای تیرگی های روح بیلی عمل میکند، حالا او می تواند جدا از دوستی که لقب ” احمق ” به خود می کشد، همدم دیگری داشته باشد، کسی که دیگر نظیر پدر حیوان خانگی او را نمی کشد، نظیر مادر او را به بازی فوتبال ترجیح نمی دهد.
هم فرم، هم نحوه بیان و روایت فیلم وینسنت گالو در این فیلم عجیب است، بیننده با داستانی عجیب و شخصیت های غریب مواجه می شود ولی گالو سعی میکند با دوربین خود بیننده را تا می تواند مسخ و همراه کند، سکانس هایی که در خانه فیلم برداری شده اند و نماهای دوربین به صورت مدیوم شات از خوبی های فیلم هستند و بهترین سکانس فیلم سکانس Tap Dance لیلا است که انگار او یک نوع تحول درونی را دارد در دل خودش جشن می گیرد.
فیلم بوفالو 66 قطعا و یقینا ارزش دیدن را دارد اما همه پسند نیست، یا او را دوست داشته اند یا نداشته اند…. من جزو دست اول بودم گرچه در پایان اون گرمای درونی دو شخصیت و روح بوجود آمده در دل سرد فضای فیلم دوست داشتنی ترین اتفاق ممکن بود، به دوست داشتنی همان شکلات داغ !
داستان از آزادی یک مرد جوان از زندان آغاز میشود و تا پایان نیمه های همان شب ادامه پیدا می کند. کمتر از بیست و چهار ساعت از زندگی جوانی ضربه خورده از جامعه و خانواده// پدری که زمان غذا خوردنش به امور دیگر زندگیش اولویت دارد و مادری که مسابقات راگبی را ضبط کرده و حتی سر میز نهار تماشا می کند. پدر و مادری که به مانند رباط برای فقط یک منظور ساخته شده اند. پدر برای خوردن مادر تماشای راگبی.
فیلم حتی سیستم قضایی را هم به زیر سوال می برد چون او از زندانی آزاد می شود که او را بی گناه به زندان انداخته اند. او از طرف مردی که یک باشگاه فحشا را اداره می کند نیز ضربه خورده و تنها هدف زندگی و باقی عمرش کشتن او و سپس خودست.
در طول فیلم به دفعات زیاد پیش می آید که بیلی به دنبال دستشویی است. در ابتدای خارج شدن از درب خروج زندان حتی آن قدر مستعصل می شود که بر می گردد و می خواهد که از دستشویی زندان استفاده کند که نگهبان به او می گوید که این کار امکان پذیر نیست. و او چند رستوران و حتی ترمینال را برای یافتن دستشویی جستجو می کند و مکان آخر یک باشگاه رقص است که موفق به یافتن دستشویی می شود اما با شخص دیگری که در دستشویی است دعوایش می شود و در نهایت دیگر دستشویی اش نمی آید و موقع خروج با دختری آشنا می شود.//
در این میان او به شکلی تصادفی با دختری همراه می شود که پا به پای او همراهش می شود در حالی که در ابتدا او را گروگان می گیرد دختر اصلا دوست دارد که به گروگان گرفته می شد انگار که منتظر بود تا گروگان گرفته شود. نه به کسی تماس می گیرد نه کسی با تماس می گیرد از هیچ چیز و هیچ کسی هم حرفی به میان نمی آورد. گویی که دختر نماینده نسلی باشد که از زیر بته بیرون آمده باشد بدون هیچگونه ریشه و اصالتی.
دو نفر در ابتدا کمی از هم می ترسند ولی در پایان جز همدیگر کسی را ندارند و در آغوش یکدیگر به آرامش می رسند.
بیلی که از همان ابتدا برای کشتن مدیر باشگاه برنامه ریزی می کند و تا انتهای فیلم هم از هدفش برنمی گردد در لحظه کشیدن ماشه تصویری از پدر ومادرش بر سر قبر خود تصور می کند که گل بر سر قبر پسرشان ریخته اند و در همان حال مادر با رادیو به مسابقات راگبی گوش می دهد و پدر زمان غذا خوردنش را یاآوری می کند. پسر با دیدن این تصاویر از تصمیم خود برای کشتن مدیر باشگاه منصرف می شود و حاضر نیست زندگی اش را حرام کند و به قول خود به دختر وفادار می ماند و برمی گردد.
حواشی فیلم Buffalo ’66 :
خانه ای که والدین بیلی در آن زندگی میکنند همان خانه ای است که وینسنت گالو با پدر و مادر خود زندگی و در آن بزرگ شده است.
از بودجه 1.5 میلیون دلاری فیلم 20 هزار دلار فقط صرف کلاه گیس آنجلیکا هیستون شده بود، فروش این فیلم هم در عوض نزدیک به 2.4 میلیون دلار آمریکا بود.
مجله Empire این فیلم را 36 مین فیلم مستقل برتر تاریخ نامیده است.
گالو در حین ساخت فیلم مشکلاتی با بازیگران و دست اندرکاران ساخت فیلم داشت، او و کریستینا ریچی به خوبی با هم کنار نمی آمدند و گالو اسم او را ” عروسک خیمه شب بازی ” گذاشته بود که کاری می کرد که بهش میگفتند. ریچی قسم خورد دیگر با گالو کار نمی کند و 3-4 سال بعد از نظراتی که گالو در رابطه با او وزن او داشت به شدت اظهار خشم کرد. آنجلیکا هیستون هم با گالو خوب کنار نمی آمد و گالو دلیل رد شدن فیلم توسط جشنواره فیلم کن را بازی او می دانست !
آهنگی که پدر بیلی برای لیلا می خواند در واقع توسط پدر خود گالو گفته شده است.
Kevin Corrigan از بازی در نقش Goon ناراحت بود و این نقش را رد کرد، ولی بعدا پشیمان شد و باعث شد بازیگر دیگری که گالو در نظر داشت اخراج شود و او دوباره نقش را بگیرد، ولی در پایان فیلم دوباره اظهار ناراحتی کرد و خواست اسم او در بین بازیگران فیلم قرار نگیرد !
ما در فیلم با دوربین گالو با بیلی و لیلا همراه می شویم، لیلا دختری منفعل و درون گیر نشان میدهد، خیلی عجیب هیچگونه تلاشی برای رهایی از بیلی نمی کند انگار او درون لایه های شخصیتی بیلی را دیده است و ترجیح می دهد آن سیاهی ها را کنار بزند، عشق در فیلم Buffalo ’66 نظیر همان پاک کن برای تیرگی های روح بیلی عمل میکند، حالا او می تواند جدا از دوستی که لقب ” احمق ” به خود می کشد، همدم دیگری داشته باشد، کسی که دیگر نظیر پدر حیوان خانگی او را نمی کشد، نظیر مادر او را به بازی فوتبال ترجیح نمی دهد.
هم فرم، هم نحوه بیان و روایت فیلم وینسنت گالو در این فیلم عجیب است، بیننده با داستانی عجیب و شخصیت های غریب مواجه می شود ولی گالو سعی میکند با دوربین خود بیننده را تا می تواند مسخ و همراه کند، سکانس هایی که در خانه فیلم برداری شده اند و نماهای دوربین به صورت مدیوم شات از خوبی های فیلم هستند و بهترین سکانس فیلم سکانس Tap Dance لیلا است که انگار او یک نوع تحول درونی را دارد در دل خودش جشن می گیرد.
فیلم بوفالو 66 قطعا و یقینا ارزش دیدن را دارد اما همه پسند نیست، یا او را دوست داشته اند یا نداشته اند…. من جزو دست اول بودم گرچه در پایان اون گرمای درونی دو شخصیت و روح بوجود آمده در دل سرد فضای فیلم دوست داشتنی ترین اتفاق ممکن بود، به دوست داشتنی همان شکلات داغ !
داستان از آزادی یک مرد جوان از زندان آغاز میشود و تا پایان نیمه های همان شب ادامه پیدا می کند. کمتر از بیست و چهار ساعت از زندگی جوانی ضربه خورده از جامعه و خانواده// پدری که زمان غذا خوردنش به امور دیگر زندگیش اولویت دارد و مادری که مسابقات راگبی را ضبط کرده و حتی سر میز نهار تماشا می کند. پدر و مادری که به مانند رباط برای فقط یک منظور ساخته شده اند. پدر برای خوردن مادر تماشای راگبی.
فیلم حتی سیستم قضایی را هم به زیر سوال می برد چون او از زندانی آزاد می شود که او را بی گناه به زندان انداخته اند. او از طرف مردی که یک باشگاه فحشا را اداره می کند نیز ضربه خورده و تنها هدف زندگی و باقی عمرش کشتن او و سپس خودست.
در طول فیلم به دفعات زیاد پیش می آید که بیلی به دنبال دستشویی است. در ابتدای خارج شدن از درب خروج زندان حتی آن قدر مستعصل می شود که بر می گردد و می خواهد که از دستشویی زندان استفاده کند که نگهبان به او می گوید که این کار امکان پذیر نیست. و او چند رستوران و حتی ترمینال را برای یافتن دستشویی جستجو می کند و مکان آخر یک باشگاه رقص است که موفق به یافتن دستشویی می شود اما با شخص دیگری که در دستشویی است دعوایش می شود و در نهایت دیگر دستشویی اش نمی آید و موقع خروج با دختری آشنا می شود.//
در این میان او به شکلی تصادفی با دختری همراه می شود که پا به پای او همراهش می شود در حالی که در ابتدا او را گروگان می گیرد دختر اصلا دوست دارد که به گروگان گرفته می شد انگار که منتظر بود تا گروگان گرفته شود. نه به کسی تماس می گیرد نه کسی با تماس می گیرد از هیچ چیز و هیچ کسی هم حرفی به میان نمی آورد. گویی که دختر نماینده نسلی باشد که از زیر بته بیرون آمده باشد بدون هیچگونه ریشه و اصالتی.
دو نفر در ابتدا کمی از هم می ترسند ولی در پایان جز همدیگر کسی را ندارند و در آغوش یکدیگر به آرامش می رسند.
بیلی که از همان ابتدا برای کشتن مدیر باشگاه برنامه ریزی می کند و تا انتهای فیلم هم از هدفش برنمی گردد در لحظه کشیدن ماشه تصویری از پدر ومادرش بر سر قبر خود تصور می کند که گل بر سر قبر پسرشان ریخته اند و در همان حال مادر با رادیو به مسابقات راگبی گوش می دهد و پدر زمان غذا خوردنش را یاآوری می کند. پسر با دیدن این تصاویر از تصمیم خود برای کشتن مدیر باشگاه منصرف می شود و حاضر نیست زندگی اش را حرام کند و به قول خود به دختر وفادار می ماند و برمی گردد.
حواشی فیلم Buffalo ’66 :
خانه ای که والدین بیلی در آن زندگی میکنند همان خانه ای است که وینسنت گالو با پدر و مادر خود زندگی و در آن بزرگ شده است.
از بودجه 1.5 میلیون دلاری فیلم 20 هزار دلار فقط صرف کلاه گیس آنجلیکا هیستون شده بود، فروش این فیلم هم در عوض نزدیک به 2.4 میلیون دلار آمریکا بود.
مجله Empire این فیلم را 36 مین فیلم مستقل برتر تاریخ نامیده است.
گالو در حین ساخت فیلم مشکلاتی با بازیگران و دست اندرکاران ساخت فیلم داشت، او و کریستینا ریچی به خوبی با هم کنار نمی آمدند و گالو اسم او را ” عروسک خیمه شب بازی ” گذاشته بود که کاری می کرد که بهش میگفتند. ریچی قسم خورد دیگر با گالو کار نمی کند و 3-4 سال بعد از نظراتی که گالو در رابطه با او وزن او داشت به شدت اظهار خشم کرد. آنجلیکا هیستون هم با گالو خوب کنار نمی آمد و گالو دلیل رد شدن فیلم توسط جشنواره فیلم کن را بازی او می دانست !
آهنگی که پدر بیلی برای لیلا می خواند در واقع توسط پدر خود گالو گفته شده است.
Kevin Corrigan از بازی در نقش Goon ناراحت بود و این نقش را رد کرد، ولی بعدا پشیمان شد و باعث شد بازیگر دیگری که گالو در نظر داشت اخراج شود و او دوباره نقش را بگیرد، ولی در پایان فیلم دوباره اظهار ناراحتی کرد و خواست اسم او در بین بازیگران فیلم قرار نگیرد !