02-03-2020، 18:42
زبان ترکی آذربایجانی مانند سایر زبانهای ترکی از نظرِ ساختاری زبانی التصاقی است. منظور از زبان التصاقی یا پسوندی این است که بن فعل در ابتدای واژه قرار میگیرد و با افزودن پسوندها حالتهای فعل تغییر میکند. مثال: گل (بیا) گلدی (آمد)، گلدیلر (آمدند).
در زبان ترکی آذربایجانی امکان ساختن فعل و مصدر از اسم و صفت وجود دارد. مثال: قولاخ (گوش)، قولاخلاماخ (گرفتن از گوشِ کسی برای تنبیه)؛ ال (دست)، اللهمک (ورز دادن)؛ سو (آب)، سولاماق (آب پاشیدن)؛ گؤزل (زیبا [صفت])، گؤزللمهک (بهزیبایی ستودن)، یئیین (تند [صفت]) یئیینلمک (شتاب گرفتن)؛ گؤز (چشم)، گؤزلوک (عینک)، گؤزلوکچو (عینکساز یا عینکفروش)، گؤزلوکچولوک (عینکسازی یا عینکفروشی). این ویژگی زبانشناختی، امکان گستردهای برای افادهٔ رویدادها و افعال پدید میآورد تاآنجا که برخی از محققین شمار فعل را در زبانهای ترکی و ازجمله آذربایجانی غیرقابل شمارش دانستهاند.
افعال در زبان ترکی تکجزئی و یکتکه هستند. ساختن فعل با استفاده از افعال معین یا افعال کمکی عمدتاً به افعالی منحصر است که از زبان عربی یا فارسی به ترکی آذربایجانی وارد شدهاند. این ویژگی انعطافپذیری قابل توجهی در زبان ترکی آذربایجانی برای ساختن واژههای جدید حتی با استفاده از وامواژهها ایجاد میکند. مثال: تلفن، تلفنلاشماق (ارتباط تلفنی برقرار کردن).
زبان ترکی از طرف زبانشناسان به عنوان سومین زبان قانونمند وتوانمند دنیا شناخته شده است و حتی یکی از زبان شناسان بنام زبان ترکی را اعجاز غیر بشری معرفی کرده است. ● زبان ترکی حدود 24000 فعل دارد که در فارسی بیش از 5000 نمی باشد ● حدود 1650 لغت ترکی آذربایجانی شناخته شده است که برای آنها لغات مستقلی در فارسی نیست. مانند یایخالاماق، یوبانماق، یودورتماق و…. ● چند هزار لغت با ریشه ترکی در زبان فارسی موجود است که از این لغات بیش از 600 لغت جزء کلمات مصطلح و روزمره است. مانند آقا ، خانم ، سراغ، بشقاب، قابلمه، دولمه، سنجاق، اتاق، من، تخم، دوقلو، باتلاق، اجاق، آچار، اردک، آرزو، سنجاق، دگمه، تشک، سرمه، فشنگ ، توپ ، تپانچه، قاچاق، گمرک، اتو، آذوقه، اردو، سوغات، اوستا، الک، النگو، آماج، ایل، بیزار، تپه، چکش، چماق، چوپان، چنگال، چپاول، چادر، باجه، بشگه، بقچه، چروک،…. اینک از انسان شروع می کنیم:
دده: پدر بزرگ
ننه: مادر بزرگ
آتا و بابا: پدر (فادر انگلیسی)آنا: مادر (مادر انگلیسی)قایین: ( برادر زن و یا برادر شوهر)بالدیز: ( خواهر زن)باجاناق: ( این کلمه در فارسی معادل ندارد و به همین شکل استفاده می شود.)گؤرومجه: ( خواهر شوهر)قارداش: برادر (بطور مطلق)آغا بَی: برادر بزرگ
اینی: برادر کوچک آبلا: خواهر بزرگ
باجی: خواهر (بطور مطلق)مانی: عمو (عمّ در عربی)تی زه: خاله (خالة در عربی)دایی: دایی ( این کلمه ترکی در فارسی معادل ندارد و به همین شکل استفاده می شود.)
و اما در حیوانات
اینک: گاو ماده
سیغیر: گاو (مطلق)اؤکوز: گاو نر (که به گاو آهن بسته می شود)بوغا: گاو نری که آماده مبارزه و یا جفت گیری است.گؤنگه: گاو نر گوشتی
دؤیه: گاو ماده جوان
توسون: گاو نر جوان
دانا: گوساله یک ساله
بوزاو: گوساله شیر خوار
دامیزلیق: گاو نر یا ماده ای که برای ازدیاد نسل نگهداری می شود.قوُیون: گوسفند
قُوچ: قوچ ( که کلمه ترکی است)بورولموش ارکک: (قوچی که آخته شده است)توخلو: گوسفند نر یکساله
شیشک: گوسفند ماده یکساله
قویروق لو: گوسفندی که از جنس آسیایی است.قیسا قویروق: گوسفندی که از جنس استرالیایی و یا مرینوس می باشد.تاولی: برّه جوان گوشتی
قوزو: برّه
----------
اؤردک: مرغابی
سونا: مرغابی نر
یاشیل باش: مرغابی ماده
چؤرکه: مرغابی جوللوخ: مرغابی نیزار
قارا باتاخ: مرغابی سیاه
قاش قالداخ: مرغابی سرخ
آلما باش: مرغابی که سر بزرگ دارد.قاشیق قاقا: مرغابی که منقارش مثل قاشق* است.گؤی قاناد: مرغابی آبی رنگ
دمیر قاناد: مرغابی که در هنگام پرواز دیر اوج می گیرد.آلا تینجا: مرغابی که رنگ سیاه و سفید دارد.باخچان: مرغابی که چشمان قشنگی دارد.آنقوت: مرغابی قهوه ای رنگ که از هوش کمی برخوردار است و زود به دام می افتد.
" افعالی که در فارسی معادل ندارد:
سیپقارماق: نوشیدنی را بصورت مکیدن نوشیدن
تامسیماق: نوشیدنی را یک دفعه سر نکشیدن، بلکه جرعه جرعه و با لذت خاصی نوشیدن.
آغلاماق چشیتلری: انواع گریه کردن:
آغلامسینماق: بغض کردن و چشم ها را تر ساختن.
اینلمک: یواش و بی صدا گریه کردن
سیزلاماق: گریه و زاری کردن
سیتقاماق: با حالت التماس گریه کردن
هیچقیرماق: با صدای گرفته که حاکی از زیاد گریه کردن است،
گریه کردن
هؤنگورلمک: زار زار گریه کردن
زیریلداماق: گریه ای که دیگران خوششان نیاید و یا گریه بچه گانه و غیر منطقی
اینقالاماق: گریه بچه شیرخوار
فعل واجب الاداء در فارسی و عربی وجود ندارد و باید حتما از کلماتی همچون " باید " و " المفروض " و مانند آن استفاده کرد. به این فعل در ترکی " گرکلیلیک کیپی " گفته می شود:یتیشملیییک: باید خودمان را برسانیم.
یمه لیسن: باید بخوری
فعل شرط در فارسی و حتی در عربی وجود ندارد. برعکس فعلهای شرط ترکی که از کاربردی ترین افعال است و ترک زبان را از استخدام حروف شرط بی نیاز می کند:گلسه: اگر بیاید
ده سه: اگر بگوید
ایچسه: اگر بنوشد
فعل تمنی ( ای کاش ...) در فارسی و حتی در عربی وجود ندارد. به این فعل در ترکی " دیلک" ویا "ایستک کیپی " گفته می شود:
اولایدی: ای کاش می بود
قیزیل گول اولمایایدی: ای کاش گل سرخ نبود
سولمایایدی: ای کاش زرد نمی شد
قدرت مشتق سازی از خود کلمه در عربی و ترکی بی نظیر است درحالیکه در زبان فارسی بسیار کم و ضعیف دیده می شود:
ایتی: تیز
ایتیلتمک: تیز کردن
ایتیله شمک: تیز شدن
-----------
دؤز: درست
دؤزه لمک: درست شدن دؤزه لتمک: درست کردن
دؤزمک: به نظم درآوردن
دؤزولمک: به نظم کشیده شدن
-----------
ساری: زرد
سارالماق: به رنگ زرد درآمدن
سارالتماق: به رنگ زرد درآوردن
-----------
به زک: زینت
به زه مک: زینت کردن
به زنمک: مزین شدن
نکته مهم: در ترکی فعلی وجود دارد بنام فعل دو طرفه، یعنی
گوینده و فاعل فعل در آنِ واحد، مفعول آن فعل هم محسوب می شود. به این فعل در ترکی " دؤنوشلو " فعل می گویند. مثل مزیَّن شدن در فارسی که اصل آن از کلمه زُیّن در عربی گرفته شده است که معنای آن زینت شدن یک وسیله دیگری است. در حالیکه معنای کلمه " به زنمک" در ترکی زینت شدن به وسیله خود شخص است.
الآن بعضی نمونه ها از این فعل بی معادل در فارسی:
اؤرتونمک: خود را پوشانیدن
یووونماق: خود را شستشو دادن
قوُ جونماق: از درد به خود پیچپدن
متعدی کردن فعل در بسیاری از افعال فارسی غیر ممکن است
و باید از راههای دیگری استفاده کرد. ولی در ترکی همه افعال لازم را می توان از همان ریشه متعدی کرد:
کسمک ---» کستیرمک: بُریدن ---» بُراندن ( یعنی کس دیگری
را به بریدن وادار کردن)
آلماق---» آلدیرماق: خریدن---» خَراندن! ( یعنی کس دیگری را
به خریدن وادار کردن)
ساتماق---» ساتتیرماق: فروختن---» فروختاندن! ( یعنی کس دیگری را به فروختن وادار کردن)
یریمک---» یریتمک: راهاندن رفتن---» رفتاندن! ( یعنی کس دیگری را به راه رفتن وادار کردن)
فعل امر در فارسی تابع قاعده خاصی نیست و از ریشه فعل درست نمی شود. به نظر زبان شناسان بی قاعده بودن هر زبان نشانه ضعف و سستی آن زبان است.
پختن---» پز! (خ---» ز تبدیل شده است)
رفتن---» رو! (ر---» و تبدیل شده است)
کردن---» کن! (د---» ن تبدیل شده است)دیدن---» ببین! ( که اصلا از مصدر دیدن فعل امر
ندارد.)