30-05-2020، 18:06
دوره حماسی کیانی ادبیات برجستهترین دوران پهلوانی را در روایتهای ایرانی در بر میگیرد. این ادبیات احتمالاً ریشه در شعرهایی داشته که در ستایش دلاوریها و ماجراهای پادشاههای کیانی بوده و خنیاگرانی که به دربارهای ایشان آمد و شد میکردند، آنها را می خواندن. گرچه سندی تاریخی یا مدرکی تأییدکننده برای رویدادهای این دوره و تاریخ، یا میهن دقیق کیانیان در دست نداریم، اما دلیلی برای تردید در درستی اساس کردههای ایشان آنگونه که در اوستا، یا بعدها در شاهنامه، روایت شدهاست، در دست نیست. با مطالعه تطبیقی ادب پهلوانی به درک و دریافتی از محیط و ماهیت انتقال افسانههای کیانی میتوان دست یافت.
از خلاصهای که دینکرد از اوستا به دست میدهد، آشکار است که داستانهای کیانی کم و بیش به صورتی که بعدها در خدای نامه آمده، در اوستا وجود داشتهاست.
گسترش آیین زرتشتی از عوامل مهم توسعه و تعمیم این داستانها در ایران بوده و به ویژه داستانهای نقاط دیگر، پس از پذیرش این کیش، به صورت داستانهای دیویَسنان و فرهنگ مطرود درآمده و به سرعت نابود شدهاست. چنانکه هنگام به شاهی رسیدن ساسانیان، ایرانیها از تاریخ خود، کم و بیش همان مطالبی را میدانستند که بعدها در خدای نامه ثبت شد و بازنمون آن در شاهنامه دیده میشود.
تاریخ حماسی روزگار پیش از زرتشت، در این مجموعه به دو بخش تقسیم شدهاست: در بخش نخست با اساطیری روبرو میشویم که صبغه تاریخ به خود گرفتهاست و در بخش دوم با داستانهای مرتبط با کیانیان پرداخته شدهاست. کریستینسن داستان کیانیان را در اوستا، تاریخ ایران شرقی میداند که با تصوری افسانهای پرداخته شدهاست.
این سلسله شاهی که نام آنها همواره با لقب کی (=کوی، یعنی شاه در ایران شرقی) همراه میآید شخصیتهایی اند که نخستین بار رنگ تاریخی به افسانههای حماسی میدهند. در داستانهای پراکندهای که در یشتها نقل شدهاست، طرحی از نوعی ترتیب تاریخی مشاهده میشود. پس از داستانهای مربوط به هشتکوی نام برده، خلأئی دیده میشود تا هنگام ظهور زرتشت که در آن هنگام زمام امور در دست چند کوی به صورت ملوکالطوایفی است و گشتاسب حامی زرتشت یکی از آن چند شاه است.
روحانیهایی که به آئین زرتشت گرویدند به هنگام استنتاخ یشتها، سرودههایی به شیوه شعرهای حماسی باستان سرودند و ضمن آن چگونگی گسترش آئین زرتشت و کارکیاییهای گشتاسب را شرح دادند و سرودههای حماسی پیش از زرتشت را نیز بر آنها افزودند و به تلفیق عقاید پیش-زرتشتی و زرتشتی پرداختند. پس از ظهور زرتشت آخرین دوره حماسی با دلاوریهای گشتاسب و پسرش اسفندیارو برادرش زریر،و پسر زریر - بستور در نبرد علیه دشمنان آیین نو آغاز میشود (یشت ۱۷). عصر گشتاسب پایان دوره از تاریخ جهان و آعاز دورهای دیگر است. پیش از او، هشتکوی یاد شده، پیوسته با ترتیبی معین آمدهاند. تسلسل و جانشینی فرمانرواهای دورههای نخستین و پهلوانها بنابر ترتیبی که در کتاب اوستا به هنگام اجرای مراسم یزش و قربانی کردن برای ایزدان از آنان نام برده میشود تا حدودی تثبیت شدهاست. به نظر کریستین سن، نوعی برداشت کیهانی، در ورای این نظم و توالی تاریخی که طی آن نخستین تاریخ جهان و سپس تاریخ ایران، از آغاز تا ظهور زرتشت، مطرح شدهاست، دیده میشود.
تاریخ شش هزار ساله این جهان با آمدن زرتشت به دو دوره سه هزار ساله بخش میشود. ناگفته نماند که پیش از پیدایش این جهان سه هزار سال از عمر عالم گذشته بود و هزاره آخر آن با آفرینش و مرگ کیومرث،نمونه نخستین انسان مشخص شدهاست.
هزاره نخست تاریخ جهان با شهریاری جم آغاز میشد اما بعدها هوشنگ و تهمورث مقدم شمرده شدند و هزاره نخست به دوران پادشاهی این سه تن بخش شد. هزاره بعدی، هزاره شوم ضحاک است و هزاره سوم با شهریاری فریدون آغاز میشود. در یشتها پس از فریدون، از گرشاسب نام برده میشود که به نظر میرسد در شمار شاهان به حساب نمیآید. پس از او شاهی هشتکوی یاد شده به نظر میرسد در شمار شاهان به حساب نمیاید. پس از او شاهی هشتکوی یاد شدهاست تا پادشاهی گشتاسب و ظهور زرتشت و هزار سوم به پایان میرسد. در پایان هر هزاره از دوران سه هزار ساله فرجامین یکی از سوشیانت که از تبار زرتشت اند، ظهور میکند تا ستیزه نهایی میان نیک و بد را به فرجام رسانند.
در یشت سیزدهم (فروردین یشت) از فروهرهای همه پاکان از کیومرث تا زمان سوشیانت یاد شده و بدین طریق تصویری از این برداشت تاریخ جهان ارائه شدهاست و در یشت نوزدهم (زامیاد یشت) تاریخ اجمالی پادشاهی ایران آمدهاست که دارمستتر آن را با تلخیص شاهنامه برابر میداند. در یشت نه، پانزده و هفده و نیز در متن متاخز اوستایی ائوگمدثهچه(به معنی «بر زبان میآوریم، بیان میداریم») اشارت پراکندهای به شخصیتهای تاریخ ملی ایران شدهاست.
در اوستای مکتوب دوره ساسانی که به صورت سه کتاب بزرگ تدوین شده و هر یک شامل هفت نَسک (بخش) بود، آگاهی بیشتری دربارهٔ این مطالب وجود داشت. خلاصهای از این بیست و یک نَسک در کتاب هشتم و نهم دینکرد و خلاصهای از تاریخ اساطیری ایران در کتاب هفتم دینکرد به زبان فارسی میانه آمدهاست. از مطالب دینکرد چنین برمی آید که دامدادنسکو چهردادنسک و سودگر نسک از اوستای کهن اختصاص به مسایل آفرینش، رستاخیز و کارنامه پهلوانهای ملی داشتهاست. فهرستی از نامهای همه پادشاهان پیشدادی و کیانی به همان ترتیبی که بعدها در منابع اسلامی ظاهر میشوند در چهردادنسک وجود داشته که خلاصه آن در دینکرد (کتاب هشتم) آمدهاست.
در یشتهای آغازین که دیرتر از گاهان تصنیف شدهاند اما پایه و اساس آنها کهن تر از سرودهای گاهانی است، این شاهان و پهلوانان غالباً اساطیری ضمن عبارتهای کلیشهای معرفی شدهاند که به ایزدان گوناگون یزش میبرد و برای آنها قربانی میکنند و یاری آنها را برای رسیدن به هدفی خاص یا فایق آمدن بر مشکلی، که به اختصار بیان شدهاست، طلب میکنند. این عبارات در چند یشت متفاوت یا چندین بار در یک یشت آمدهاست. داستانهایی که در یشتها آمده، معمولاً بسیار کوتاه است و تا پایان بیان نگردیده بلکه فقط اشاراتی ضمنی به آنها شده و بیشتر به صورتی چنان مبهم است که برای ما نامفهوم باقی میماند مگر آنکه با ظهور دوباره در شاهنامه یا ادبیات پهلوی روشن شود.
مشخص است که به هنگام نوشتن یشتها این داستانها آنچنان شناخته بودند که اشارهای برای به خاطر آوردن آنها بسنده بودهاست. برای نمونه:
داستان خلاصهای مثل پااوروه که روشن نیست چرا فریدون او را به شکل کرکس درآورد یا داستان آرش کمانگیر که در تیشتر یشت (بند ۶) تنها در تشبیهی بدان اشاره شدهاست. اما روایت کامل تر آن را در مآخذ پهلوی و فارسی در دست داریم.فقدان جزئیات در داستانهای یشتها به توضیح متفاوت بازمیگردد:
نظر کریستنسن مبنی بر آنکه جزئیات گمشده در دیگر بخشهای اوستا، که امروز در دست نیست، وجود داشته و از طریق متنهای زرتشتی که به سه بخش اوستا تعلق داشته و ما اکنون در دسترس ندارم، به ایرانی میانه رسیدهاست
نظر بویس دربارهٔ حلقه پهلوانی کیانیان و وجود ادبیات روایی غیر دینی سرگرمکنندهای که از طریق آن، حلقههای داستانی و پهلوانی با تداوم پیوستهای از زمان گشتاسب تا دوران ساسانیان منتقل شده و نیاز به تکرار مشروح داستانها در یشتها نبودهاست.
گرشویچ نظر کریستنسن را تا آنجا میپذیرد که بخشی از فرهنگ اوستایی فقط در نوشتههای زرتشتی به زبان فارسی میانه باقی ماندهاست و نویسندههای آنها بیشتر مطالبی را که در اوستا میخوانیم، تکمیل میکنند. اما آگاهیهای بیشتری که گزارشگرهای پهلی زبان دربارهٔ دوره کیانیان نقل کردهاند الزاماً به بخشهای گمشده اوستا بر نمیگردد: بخشی از این آگاهیها ممکن است از آن حلقه داستانی اخذ شده باشد که خنیاگران ساسانی سینه به سینه نقل میکردهاند و تا اندازهای در شاهنامه نیز بر جای ماندهاست. حتی در دورههای کهن احتمال دارد که نویسندگان روحانی زرتشتی گه گاه از شاعرهای درباری الهام گرفته باشند و شاید هم شعرای درباری از آنچه روحانیها قرائت میکردهاند تأثیر پذیرفته باشند؛ بنابراین میتوان حدس زد که در تدوین یشتها سنتهای گوناگون دینی و ادبی در کار بودهاست. اصولاً نقل روایتها و اساطیر کهن به اختصار و به صورت پند و اندرز و تمثیل در کتابهای مقدس مانند ودا و آثار پیامبرهای بنی اسرائیل نیز رایج بودهاست.
در فصلهای نه تا یازده یسنا و در فرگرد دوم وندیداد بخشهای بسیار کهن دیگری در ارتباط با افسانهها و اسطورههای روزگار بیش از زرتشت مشاهده میشود. سه فصل نام برده یسنا، یشتی دربارهٔ هوم.تجسم ایزدینه افشره هستی بخش گیاه هوم، را در بر میگیرد. افسانه ضحاک و فریدون (یسن ۹، بند ۷) و افسانه ثریته از خاندان سام و دو پسر او اورواخشیه(هیربد و قانونگذار) و گرشاسب (پهلوان نیرمند و دارند گرز با گیسوان مجعد و نمونه آریایی هرکول؛ یسن ۱۹، بندهای ۹–۱۰) نمونههایی از افسانههای اوستایی اند که به عصر هندوایرانی میرسند.
در اوستا از هوشنگ، کشنده دیوها و براندازنده دشمنهای دین و آئین در سرزمین مازندران، نام برده شدهاست که پیشداد به معنای «نخستین آفریده» لقب دارد یا از تهمورث که اهریمن را به هیئت اسبی درآورده بود و سی سال بر پشت او گرد جهن میگشت (یشت ۱۹، بند ۲۶–۲۹).
در یشتها از افراسیاب پادشاه تورانی و کشته شدن سیاوش به دست او یاد شدهاست (یشت ۱۹ُ، بند ۷۷؛ یشت ۱۷، بند ۴۲). افراسیاب سرانجام به دست ایزدهوم گرفتار میشود (یشت ۱۷، بندهای ۳۷–۳۹). حماسه کیانیان (کیان جمع کی و معاد با واژه کویان است) که بخشهایی از آن، به صورتی پراکنده، در یشتها بازماندهاست، با پیروزی کیخسرو و درگرفتن انتقام خون پدر از جد مادریش، افراسیاب، پایان میپذیرد (یشت ۱۹، بندهای ۷۳–۷۷).
میتوان گفت که در مجموع شخصیتهای اساطیری و داستانی اوستایی و بهطور کلی داستانهای نقل شده در کتاب اوستا از ریشه هندوایرانی اند و به دوران بسیار کهن نیاکن مشترک هندیها و ایرانیها بازمیگردند و پس از جدایی این دو قوم از یکدیگر داستانها و شخصیتهای داستانی بومی نیز به این مجموعه افزوده شدهاست.
داستان جمتانهای بس دراز دارند، آغاز شدهاست.
از خلاصهای که دینکرد از اوستا به دست میدهد، آشکار است که داستانهای کیانی کم و بیش به صورتی که بعدها در خدای نامه آمده، در اوستا وجود داشتهاست.
گسترش آیین زرتشتی از عوامل مهم توسعه و تعمیم این داستانها در ایران بوده و به ویژه داستانهای نقاط دیگر، پس از پذیرش این کیش، به صورت داستانهای دیویَسنان و فرهنگ مطرود درآمده و به سرعت نابود شدهاست. چنانکه هنگام به شاهی رسیدن ساسانیان، ایرانیها از تاریخ خود، کم و بیش همان مطالبی را میدانستند که بعدها در خدای نامه ثبت شد و بازنمون آن در شاهنامه دیده میشود.
تاریخ حماسی روزگار پیش از زرتشت، در این مجموعه به دو بخش تقسیم شدهاست: در بخش نخست با اساطیری روبرو میشویم که صبغه تاریخ به خود گرفتهاست و در بخش دوم با داستانهای مرتبط با کیانیان پرداخته شدهاست. کریستینسن داستان کیانیان را در اوستا، تاریخ ایران شرقی میداند که با تصوری افسانهای پرداخته شدهاست.
این سلسله شاهی که نام آنها همواره با لقب کی (=کوی، یعنی شاه در ایران شرقی) همراه میآید شخصیتهایی اند که نخستین بار رنگ تاریخی به افسانههای حماسی میدهند. در داستانهای پراکندهای که در یشتها نقل شدهاست، طرحی از نوعی ترتیب تاریخی مشاهده میشود. پس از داستانهای مربوط به هشتکوی نام برده، خلأئی دیده میشود تا هنگام ظهور زرتشت که در آن هنگام زمام امور در دست چند کوی به صورت ملوکالطوایفی است و گشتاسب حامی زرتشت یکی از آن چند شاه است.
روحانیهایی که به آئین زرتشت گرویدند به هنگام استنتاخ یشتها، سرودههایی به شیوه شعرهای حماسی باستان سرودند و ضمن آن چگونگی گسترش آئین زرتشت و کارکیاییهای گشتاسب را شرح دادند و سرودههای حماسی پیش از زرتشت را نیز بر آنها افزودند و به تلفیق عقاید پیش-زرتشتی و زرتشتی پرداختند. پس از ظهور زرتشت آخرین دوره حماسی با دلاوریهای گشتاسب و پسرش اسفندیارو برادرش زریر،و پسر زریر - بستور در نبرد علیه دشمنان آیین نو آغاز میشود (یشت ۱۷). عصر گشتاسب پایان دوره از تاریخ جهان و آعاز دورهای دیگر است. پیش از او، هشتکوی یاد شده، پیوسته با ترتیبی معین آمدهاند. تسلسل و جانشینی فرمانرواهای دورههای نخستین و پهلوانها بنابر ترتیبی که در کتاب اوستا به هنگام اجرای مراسم یزش و قربانی کردن برای ایزدان از آنان نام برده میشود تا حدودی تثبیت شدهاست. به نظر کریستین سن، نوعی برداشت کیهانی، در ورای این نظم و توالی تاریخی که طی آن نخستین تاریخ جهان و سپس تاریخ ایران، از آغاز تا ظهور زرتشت، مطرح شدهاست، دیده میشود.
تاریخ شش هزار ساله این جهان با آمدن زرتشت به دو دوره سه هزار ساله بخش میشود. ناگفته نماند که پیش از پیدایش این جهان سه هزار سال از عمر عالم گذشته بود و هزاره آخر آن با آفرینش و مرگ کیومرث،نمونه نخستین انسان مشخص شدهاست.
هزاره نخست تاریخ جهان با شهریاری جم آغاز میشد اما بعدها هوشنگ و تهمورث مقدم شمرده شدند و هزاره نخست به دوران پادشاهی این سه تن بخش شد. هزاره بعدی، هزاره شوم ضحاک است و هزاره سوم با شهریاری فریدون آغاز میشود. در یشتها پس از فریدون، از گرشاسب نام برده میشود که به نظر میرسد در شمار شاهان به حساب نمیآید. پس از او شاهی هشتکوی یاد شده به نظر میرسد در شمار شاهان به حساب نمیاید. پس از او شاهی هشتکوی یاد شدهاست تا پادشاهی گشتاسب و ظهور زرتشت و هزار سوم به پایان میرسد. در پایان هر هزاره از دوران سه هزار ساله فرجامین یکی از سوشیانت که از تبار زرتشت اند، ظهور میکند تا ستیزه نهایی میان نیک و بد را به فرجام رسانند.
در یشت سیزدهم (فروردین یشت) از فروهرهای همه پاکان از کیومرث تا زمان سوشیانت یاد شده و بدین طریق تصویری از این برداشت تاریخ جهان ارائه شدهاست و در یشت نوزدهم (زامیاد یشت) تاریخ اجمالی پادشاهی ایران آمدهاست که دارمستتر آن را با تلخیص شاهنامه برابر میداند. در یشت نه، پانزده و هفده و نیز در متن متاخز اوستایی ائوگمدثهچه(به معنی «بر زبان میآوریم، بیان میداریم») اشارت پراکندهای به شخصیتهای تاریخ ملی ایران شدهاست.
در اوستای مکتوب دوره ساسانی که به صورت سه کتاب بزرگ تدوین شده و هر یک شامل هفت نَسک (بخش) بود، آگاهی بیشتری دربارهٔ این مطالب وجود داشت. خلاصهای از این بیست و یک نَسک در کتاب هشتم و نهم دینکرد و خلاصهای از تاریخ اساطیری ایران در کتاب هفتم دینکرد به زبان فارسی میانه آمدهاست. از مطالب دینکرد چنین برمی آید که دامدادنسکو چهردادنسک و سودگر نسک از اوستای کهن اختصاص به مسایل آفرینش، رستاخیز و کارنامه پهلوانهای ملی داشتهاست. فهرستی از نامهای همه پادشاهان پیشدادی و کیانی به همان ترتیبی که بعدها در منابع اسلامی ظاهر میشوند در چهردادنسک وجود داشته که خلاصه آن در دینکرد (کتاب هشتم) آمدهاست.
در یشتهای آغازین که دیرتر از گاهان تصنیف شدهاند اما پایه و اساس آنها کهن تر از سرودهای گاهانی است، این شاهان و پهلوانان غالباً اساطیری ضمن عبارتهای کلیشهای معرفی شدهاند که به ایزدان گوناگون یزش میبرد و برای آنها قربانی میکنند و یاری آنها را برای رسیدن به هدفی خاص یا فایق آمدن بر مشکلی، که به اختصار بیان شدهاست، طلب میکنند. این عبارات در چند یشت متفاوت یا چندین بار در یک یشت آمدهاست. داستانهایی که در یشتها آمده، معمولاً بسیار کوتاه است و تا پایان بیان نگردیده بلکه فقط اشاراتی ضمنی به آنها شده و بیشتر به صورتی چنان مبهم است که برای ما نامفهوم باقی میماند مگر آنکه با ظهور دوباره در شاهنامه یا ادبیات پهلوی روشن شود.
مشخص است که به هنگام نوشتن یشتها این داستانها آنچنان شناخته بودند که اشارهای برای به خاطر آوردن آنها بسنده بودهاست. برای نمونه:
داستان خلاصهای مثل پااوروه که روشن نیست چرا فریدون او را به شکل کرکس درآورد یا داستان آرش کمانگیر که در تیشتر یشت (بند ۶) تنها در تشبیهی بدان اشاره شدهاست. اما روایت کامل تر آن را در مآخذ پهلوی و فارسی در دست داریم.فقدان جزئیات در داستانهای یشتها به توضیح متفاوت بازمیگردد:
نظر کریستنسن مبنی بر آنکه جزئیات گمشده در دیگر بخشهای اوستا، که امروز در دست نیست، وجود داشته و از طریق متنهای زرتشتی که به سه بخش اوستا تعلق داشته و ما اکنون در دسترس ندارم، به ایرانی میانه رسیدهاست
نظر بویس دربارهٔ حلقه پهلوانی کیانیان و وجود ادبیات روایی غیر دینی سرگرمکنندهای که از طریق آن، حلقههای داستانی و پهلوانی با تداوم پیوستهای از زمان گشتاسب تا دوران ساسانیان منتقل شده و نیاز به تکرار مشروح داستانها در یشتها نبودهاست.
گرشویچ نظر کریستنسن را تا آنجا میپذیرد که بخشی از فرهنگ اوستایی فقط در نوشتههای زرتشتی به زبان فارسی میانه باقی ماندهاست و نویسندههای آنها بیشتر مطالبی را که در اوستا میخوانیم، تکمیل میکنند. اما آگاهیهای بیشتری که گزارشگرهای پهلی زبان دربارهٔ دوره کیانیان نقل کردهاند الزاماً به بخشهای گمشده اوستا بر نمیگردد: بخشی از این آگاهیها ممکن است از آن حلقه داستانی اخذ شده باشد که خنیاگران ساسانی سینه به سینه نقل میکردهاند و تا اندازهای در شاهنامه نیز بر جای ماندهاست. حتی در دورههای کهن احتمال دارد که نویسندگان روحانی زرتشتی گه گاه از شاعرهای درباری الهام گرفته باشند و شاید هم شعرای درباری از آنچه روحانیها قرائت میکردهاند تأثیر پذیرفته باشند؛ بنابراین میتوان حدس زد که در تدوین یشتها سنتهای گوناگون دینی و ادبی در کار بودهاست. اصولاً نقل روایتها و اساطیر کهن به اختصار و به صورت پند و اندرز و تمثیل در کتابهای مقدس مانند ودا و آثار پیامبرهای بنی اسرائیل نیز رایج بودهاست.
در فصلهای نه تا یازده یسنا و در فرگرد دوم وندیداد بخشهای بسیار کهن دیگری در ارتباط با افسانهها و اسطورههای روزگار بیش از زرتشت مشاهده میشود. سه فصل نام برده یسنا، یشتی دربارهٔ هوم.تجسم ایزدینه افشره هستی بخش گیاه هوم، را در بر میگیرد. افسانه ضحاک و فریدون (یسن ۹، بند ۷) و افسانه ثریته از خاندان سام و دو پسر او اورواخشیه(هیربد و قانونگذار) و گرشاسب (پهلوان نیرمند و دارند گرز با گیسوان مجعد و نمونه آریایی هرکول؛ یسن ۱۹، بندهای ۹–۱۰) نمونههایی از افسانههای اوستایی اند که به عصر هندوایرانی میرسند.
در اوستا از هوشنگ، کشنده دیوها و براندازنده دشمنهای دین و آئین در سرزمین مازندران، نام برده شدهاست که پیشداد به معنای «نخستین آفریده» لقب دارد یا از تهمورث که اهریمن را به هیئت اسبی درآورده بود و سی سال بر پشت او گرد جهن میگشت (یشت ۱۹، بند ۲۶–۲۹).
در یشتها از افراسیاب پادشاه تورانی و کشته شدن سیاوش به دست او یاد شدهاست (یشت ۱۹ُ، بند ۷۷؛ یشت ۱۷، بند ۴۲). افراسیاب سرانجام به دست ایزدهوم گرفتار میشود (یشت ۱۷، بندهای ۳۷–۳۹). حماسه کیانیان (کیان جمع کی و معاد با واژه کویان است) که بخشهایی از آن، به صورتی پراکنده، در یشتها بازماندهاست، با پیروزی کیخسرو و درگرفتن انتقام خون پدر از جد مادریش، افراسیاب، پایان میپذیرد (یشت ۱۹، بندهای ۷۳–۷۷).
میتوان گفت که در مجموع شخصیتهای اساطیری و داستانی اوستایی و بهطور کلی داستانهای نقل شده در کتاب اوستا از ریشه هندوایرانی اند و به دوران بسیار کهن نیاکن مشترک هندیها و ایرانیها بازمیگردند و پس از جدایی این دو قوم از یکدیگر داستانها و شخصیتهای داستانی بومی نیز به این مجموعه افزوده شدهاست.
داستان جمتانهای بس دراز دارند، آغاز شدهاست.