03-01-2019، 20:27
کدهای ژنتیکی که در ایجاد جمجمه نئاندرتالهای انقراض یافته نقش داشتند، شاید بتوانند در انسانهای امروزی هم به نحوی کارکرد داشته باشند؛ بدین ترتیب، انتظار می رود توسعه عصبشناختی انسان تحت تاثیر قرار گرفته و مغز، شکل نسبتا متفاوتی بخود بگیرد.
به گزارش بیگ بنگ، نئاندرتالها جمجمههایی با مقدار فراوان ماده خاکستری داشتند. البته این امر لزوما باعث تبدیل شدن ِ آنها به نابغه نشد. اما سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا و چگونه مغز ما انسانها در طی فرگشت به شکل کروی در آمده است. «آماندا تیلوت» متخصص ژنتیک و علوم عصبی از موسسه زبانشناسی روان-محورِ موسسه ماکس پلانک اخیرا در تحقیقاتی به بررسی مغز انسانها پرداخته است. او آن دسته از ژنهای نئاندرتالها را جستجو کرده که هنوز در انسانها ایفای نقش می کنند.
تیلوت بیان کرد: «هدفِ ما شناسایی ژنهای نامزد بالقوه و مسیرهای بیولوژیکی است که در شکل کروی مغز نقش دارند.» با توجه به اینکه بخشهای درونی چسبنده مغز ِ نئاندرتالها مدتها پیش از بین رفته، فقط میتوان حدس زد که مغزشان چه شکلی بوده است. این کار با ایجاد قالبهایی از ناحیه خالی درون جمجمههای فسیل شدۀ آنان میسر می شود. ما می توانیم با مقایسۀ آن قالبها با قالبهای برگرفته از جمجمه انسانهای مدرن، به اطلاعات بیشتری در خصوص حجم و نسبتهای متوسط دست پیدا کنیم. برای مثال، تحقیقات گذشته موفق به یافتن تفاوتهای قابل توجه و معناداری در اندازه مخچه ما شده است. حالا دادههای مربوط به تحقیقات گذشته به منظور نشان دادنِ اینکه شاید تفاوتهای قابل توجهی در کورتکسهای پیش سری و لوبهای گیجگاهی وجود داشته باشد، مورد استفاده قرار گرفته است.
«فیلیپ گونز» دیرینهشناس مرکز انسان شناسی فرگشتی در موسسه ماکس پلانک و همچنین همکار آماندا تیلوت گفت: «ما موفق به یافتن تفاوتهای مشهودی در شکل سطح درونی جمجمه شدیم که احتمالا نشان دهنده تغییراتی در حجم و پیوستگی بخشهای مشخصی از مغز می باشد.» ما انسانها خردمند هستیم؛ پس باید چگونگی پیدایش انسانهای باهوش را در وهله اول مورد بررسی قرار دهیم. فرگشت انسان به حدود ۳۰۰۰۰۰ سال پیش و قاره آفریقا باز میگردد؛ یعنی جایی که جمعیتهای انسانی مختلفی در زمین گسترش و مهاجرت پیدا کردند. آنها مشخصاتی را با یکدیگر مبادله کردند که آثارش هنوز نیز پا بر جاست. اجداد مستقیم جمعیتهای نئاندرتالی قدری زود اقدام به پرسه زنی در نواحی مجاور کرده و از درخت خانواده مشترک ما جدا شدند. این موضوع در حدود ۴۰۰۰۰۰ اِلی ۸۰۰۰۰۰ سال پیش به وقوع پیوست.
یعنی به لحاظ نظری، بدن آنها مجموعهای از تغییرات منحصربفردی در مدل قدیمی جمجمه را به نمایش می گذارد. مقایسه جمجمه ما انسانها با جمجمههای آنان می تواند نشانههای فرگشتی مبنی بر عوامل تاثیرگذار در شکل مغزمان فراهم بیاورد. البته، طبیعت هرگز رویکردهای سادهای در پیش نمی گیرد. نئاندرتالها و اجداد مستقیم ما همواره در درخت خانواده خودشان باقی نمی ماندند و ژنهایشان را با یکدیگر به اشتراک می گذاشتند. اکنون نیز میراثی از این ترکیب ژنتیکی بر جای مانده است؛ بطوری که تقریبا یک درصد از ژنهای ما ریشه در نئاندرتالها دارد. اندازهگیری توزیع و اثرات این ژنها می تواند به ما بگوید که آنها چرا و چگونه مراحل فرگشت را طی کردند. برای مثال، برخی از ژنها به قوت خود باقی ماندند زیرا به ما در مقابله با بیماریها کمک شایانی کردند.
محققان اطلاعات ژنتیکی و دادههای «MRI» را از ۴۵۰۰ فرد با اجداد اروپایی گرداوری کردند؛ بدین ترتیب، آنها به پایگاه دادهای از ژنومها و اندازهگیریهای جمجمه دست یافتند. مقایسه دو لیست از آمارها و ارقام مختلف به محققان این فرصت را داد تا قطعات کد شناخته شده نئاندرتالها را با همدیگر جفت کنند؛ گویا اینها در تعیین درجه کروی بودن جمجمه نقش دارند. یافتهها حاکی از آن است که یکی از قطعات کد بر ژن «UBR4» تاثیر می گذارد. این ژن در تولید سلولهای مغزی جدید دخالت دارد. قطعه دوم روی عملکرد ژن «PHLPP1» تاثیر می گذارد؛ ژنی که در عایقسازی سلولهای عصبی در پوشش میِلین موثر واقع شده است.
«سایمون فیشر» ژنتیکدان اظهار کرد: «ما با بررسی مطالعات دیگر دریافتیم که ایجاد اختلال بطور کامل در ژنهای UBR4 و PHLPP1 میتواند تبعات قابل توجهی برای رشد و توسعه مغز به همراه داشته باشد. ما در اینجا فهمیدیم که در حاملهای بخشهای مرتبط نئاندرتالی، UBR4 قدری کمتر تنظیم شده است. در خصوص PHLPP1 قضیه متفاوت است؛ بطوری که بیان این ژن در مخچه قدری بالاست؛ پیشبینی می شود این عامل تاثیر میرایی بر پوشش میِلینی مخچه داشته باشد.» هر دو ناحیه مذکور نقشی کلیدی در یادگیری و هماهنگسازی حرکت دارند. پوسته مغز در شبکهای قرار دارد که بر حافظه، گفتار و توجه یا حواس تاثیر می گذارد. حمل این ژنها بدین معنا نیست که انسانها مثل نئاندرتالها فکر می کنند. این عوامل به بررسی بیشتری نیاز دارند. این مقاله پژوهشی در مجله «Current Biology» منتشر شده است.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
به گزارش بیگ بنگ، نئاندرتالها جمجمههایی با مقدار فراوان ماده خاکستری داشتند. البته این امر لزوما باعث تبدیل شدن ِ آنها به نابغه نشد. اما سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا و چگونه مغز ما انسانها در طی فرگشت به شکل کروی در آمده است. «آماندا تیلوت» متخصص ژنتیک و علوم عصبی از موسسه زبانشناسی روان-محورِ موسسه ماکس پلانک اخیرا در تحقیقاتی به بررسی مغز انسانها پرداخته است. او آن دسته از ژنهای نئاندرتالها را جستجو کرده که هنوز در انسانها ایفای نقش می کنند.
تیلوت بیان کرد: «هدفِ ما شناسایی ژنهای نامزد بالقوه و مسیرهای بیولوژیکی است که در شکل کروی مغز نقش دارند.» با توجه به اینکه بخشهای درونی چسبنده مغز ِ نئاندرتالها مدتها پیش از بین رفته، فقط میتوان حدس زد که مغزشان چه شکلی بوده است. این کار با ایجاد قالبهایی از ناحیه خالی درون جمجمههای فسیل شدۀ آنان میسر می شود. ما می توانیم با مقایسۀ آن قالبها با قالبهای برگرفته از جمجمه انسانهای مدرن، به اطلاعات بیشتری در خصوص حجم و نسبتهای متوسط دست پیدا کنیم. برای مثال، تحقیقات گذشته موفق به یافتن تفاوتهای قابل توجه و معناداری در اندازه مخچه ما شده است. حالا دادههای مربوط به تحقیقات گذشته به منظور نشان دادنِ اینکه شاید تفاوتهای قابل توجهی در کورتکسهای پیش سری و لوبهای گیجگاهی وجود داشته باشد، مورد استفاده قرار گرفته است.
«فیلیپ گونز» دیرینهشناس مرکز انسان شناسی فرگشتی در موسسه ماکس پلانک و همچنین همکار آماندا تیلوت گفت: «ما موفق به یافتن تفاوتهای مشهودی در شکل سطح درونی جمجمه شدیم که احتمالا نشان دهنده تغییراتی در حجم و پیوستگی بخشهای مشخصی از مغز می باشد.» ما انسانها خردمند هستیم؛ پس باید چگونگی پیدایش انسانهای باهوش را در وهله اول مورد بررسی قرار دهیم. فرگشت انسان به حدود ۳۰۰۰۰۰ سال پیش و قاره آفریقا باز میگردد؛ یعنی جایی که جمعیتهای انسانی مختلفی در زمین گسترش و مهاجرت پیدا کردند. آنها مشخصاتی را با یکدیگر مبادله کردند که آثارش هنوز نیز پا بر جاست. اجداد مستقیم جمعیتهای نئاندرتالی قدری زود اقدام به پرسه زنی در نواحی مجاور کرده و از درخت خانواده مشترک ما جدا شدند. این موضوع در حدود ۴۰۰۰۰۰ اِلی ۸۰۰۰۰۰ سال پیش به وقوع پیوست.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
یعنی به لحاظ نظری، بدن آنها مجموعهای از تغییرات منحصربفردی در مدل قدیمی جمجمه را به نمایش می گذارد. مقایسه جمجمه ما انسانها با جمجمههای آنان می تواند نشانههای فرگشتی مبنی بر عوامل تاثیرگذار در شکل مغزمان فراهم بیاورد. البته، طبیعت هرگز رویکردهای سادهای در پیش نمی گیرد. نئاندرتالها و اجداد مستقیم ما همواره در درخت خانواده خودشان باقی نمی ماندند و ژنهایشان را با یکدیگر به اشتراک می گذاشتند. اکنون نیز میراثی از این ترکیب ژنتیکی بر جای مانده است؛ بطوری که تقریبا یک درصد از ژنهای ما ریشه در نئاندرتالها دارد. اندازهگیری توزیع و اثرات این ژنها می تواند به ما بگوید که آنها چرا و چگونه مراحل فرگشت را طی کردند. برای مثال، برخی از ژنها به قوت خود باقی ماندند زیرا به ما در مقابله با بیماریها کمک شایانی کردند.
محققان اطلاعات ژنتیکی و دادههای «MRI» را از ۴۵۰۰ فرد با اجداد اروپایی گرداوری کردند؛ بدین ترتیب، آنها به پایگاه دادهای از ژنومها و اندازهگیریهای جمجمه دست یافتند. مقایسه دو لیست از آمارها و ارقام مختلف به محققان این فرصت را داد تا قطعات کد شناخته شده نئاندرتالها را با همدیگر جفت کنند؛ گویا اینها در تعیین درجه کروی بودن جمجمه نقش دارند. یافتهها حاکی از آن است که یکی از قطعات کد بر ژن «UBR4» تاثیر می گذارد. این ژن در تولید سلولهای مغزی جدید دخالت دارد. قطعه دوم روی عملکرد ژن «PHLPP1» تاثیر می گذارد؛ ژنی که در عایقسازی سلولهای عصبی در پوشش میِلین موثر واقع شده است.
«سایمون فیشر» ژنتیکدان اظهار کرد: «ما با بررسی مطالعات دیگر دریافتیم که ایجاد اختلال بطور کامل در ژنهای UBR4 و PHLPP1 میتواند تبعات قابل توجهی برای رشد و توسعه مغز به همراه داشته باشد. ما در اینجا فهمیدیم که در حاملهای بخشهای مرتبط نئاندرتالی، UBR4 قدری کمتر تنظیم شده است. در خصوص PHLPP1 قضیه متفاوت است؛ بطوری که بیان این ژن در مخچه قدری بالاست؛ پیشبینی می شود این عامل تاثیر میرایی بر پوشش میِلینی مخچه داشته باشد.» هر دو ناحیه مذکور نقشی کلیدی در یادگیری و هماهنگسازی حرکت دارند. پوسته مغز در شبکهای قرار دارد که بر حافظه، گفتار و توجه یا حواس تاثیر می گذارد. حمل این ژنها بدین معنا نیست که انسانها مثل نئاندرتالها فکر می کنند. این عوامل به بررسی بیشتری نیاز دارند. این مقاله پژوهشی در مجله «Current Biology» منتشر شده است.