11-11-2017، 11:26
نازنینم !
عادت نیست از این فاصله برای تو نوشتن
اجبار است
اینجا هیچ چیز محدودم نمیکند
نه زمان
که خودت میدانی
تنهایی ثانیهها را ثابت تر از هر گونه مروری میکند
و نظمِ تکرارِ لحظهها
درد ناکترین اتفاقی ست
که برای روحِ همیشه منتظرت میافتاد
نه مکان .....
راستی میدانستی سیاهچال ، پنجره ندارد ؟
اعترافش هم وحشتناک است
ولی همین تاریکی
همین سکوت محض
این درد
تو را به من نزدیکتر میکند
و نه آدم ها
با حضورهای کم رنگشان
با بودنهایی که به بدترین وجه ممکن واقعه ی نبودن تو را یادآوری میکنند
با منطقی که من نمیفهمم
با احساسی که آنها نمیفهمند
بعد از تو
هیچ چیزِ آدمها
جز لحظه ی وداعشان
برای من شور آفرین نیست
نیکی فیروزکوهی
بخشی از یک شعرِ بلند
عادت نیست از این فاصله برای تو نوشتن
اجبار است
اینجا هیچ چیز محدودم نمیکند
نه زمان
که خودت میدانی
تنهایی ثانیهها را ثابت تر از هر گونه مروری میکند
و نظمِ تکرارِ لحظهها
درد ناکترین اتفاقی ست
که برای روحِ همیشه منتظرت میافتاد
نه مکان .....
راستی میدانستی سیاهچال ، پنجره ندارد ؟
اعترافش هم وحشتناک است
ولی همین تاریکی
همین سکوت محض
این درد
تو را به من نزدیکتر میکند
و نه آدم ها
با حضورهای کم رنگشان
با بودنهایی که به بدترین وجه ممکن واقعه ی نبودن تو را یادآوری میکنند
با منطقی که من نمیفهمم
با احساسی که آنها نمیفهمند
بعد از تو
هیچ چیزِ آدمها
جز لحظه ی وداعشان
برای من شور آفرین نیست
نیکی فیروزکوهی
بخشی از یک شعرِ بلند