29-08-2017، 5:01
پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: «مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟» دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسررفت و در کنار میزش به او گفت: … «من روانشناسی پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند،گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟» پسر با صدای خیلی بلند گفت: «۲۰۰ دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!» وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد: « من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدهم.»
___________
«شبی رئیس جمهوری یک کشور به همراه همسرش تصمیم گرفتند که کاری غیرعادی انجام دهند و برای شام به رستورانی که زیاد هم گران قیمت نبود، بروند.
وقتی آنها به رستوران رفتند صاحب رستوران از محافظان رئیس جمهور پرسید که آیا می تواند خصوصی با همسر رئیس جمهور صحبت کند ، آنها اجازه دادند.
همسر رئیس جمهور به طور خصوصی با آن مرد صحبت کرد.
بعد از آن رئیس جمهور از همسرش پرسید که چرا او این همه مشتاق خصوصی صحبت کردن با تو بود؟
همسرش گفت که صاحب رستوران گفته در ایام جوانیش دیوانه وار عاشق او بوده است … سپس رئیس جمهور گفت و اگر تو با او ازدواج می کردی اکنون صاحب این رستوران بودی.
همسر رئیس جمهور در پاسخ گفت: اگر من با او ازدواج میکردم او الان رئیس جمهور بود…»
____________
یک روز از یک زوج موفق سوال کردم: دلیل موفقیت شما در چیست؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی کنید؟ مرد پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم و قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم! گفتم: آفرین! زنده باد! تو آبروی همه مردها را خریده ای! من بهت افتخار می کنم. حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اون ها حق اظهارنظر داره، چی هست؟
آقا گفت: از روز اول قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی نظر بده و تصمیم بگیره، مسائل بی اهمیتی مثل این که ما چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و با کی رفت و آمد کنیم و … گفتم: پس اون مسائل کلی که تو در موردش نظر می دی، چیه؟ گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و… نظر می دهم.
___________
«شبی رئیس جمهوری یک کشور به همراه همسرش تصمیم گرفتند که کاری غیرعادی انجام دهند و برای شام به رستورانی که زیاد هم گران قیمت نبود، بروند.
وقتی آنها به رستوران رفتند صاحب رستوران از محافظان رئیس جمهور پرسید که آیا می تواند خصوصی با همسر رئیس جمهور صحبت کند ، آنها اجازه دادند.
همسر رئیس جمهور به طور خصوصی با آن مرد صحبت کرد.
بعد از آن رئیس جمهور از همسرش پرسید که چرا او این همه مشتاق خصوصی صحبت کردن با تو بود؟
همسرش گفت که صاحب رستوران گفته در ایام جوانیش دیوانه وار عاشق او بوده است … سپس رئیس جمهور گفت و اگر تو با او ازدواج می کردی اکنون صاحب این رستوران بودی.
همسر رئیس جمهور در پاسخ گفت: اگر من با او ازدواج میکردم او الان رئیس جمهور بود…»
____________
یک روز از یک زوج موفق سوال کردم: دلیل موفقیت شما در چیست؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی کنید؟ مرد پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم و قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم! گفتم: آفرین! زنده باد! تو آبروی همه مردها را خریده ای! من بهت افتخار می کنم. حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اون ها حق اظهارنظر داره، چی هست؟
آقا گفت: از روز اول قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی نظر بده و تصمیم بگیره، مسائل بی اهمیتی مثل این که ما چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و با کی رفت و آمد کنیم و … گفتم: پس اون مسائل کلی که تو در موردش نظر می دی، چیه؟ گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و… نظر می دهم.