28-06-2017، 21:32
من یک موش کورم. یک موش کور که لانههای زیادی برای قایم شدن دارد. اما هر کدام از لانهها یک سوراخ به بیرون دارند. بیرون جایی است با نور زرد خورشید، علفهای سبز باغچه و ابرهای سفید آسمان.بیرون جایی است پر از آدم. بیرون جایی است که اگر یک روزنه ببیند، راه ورود پیدا کرده است. بیرون جایی است که دنبال نفوذ کردن است؛ اما خیلی فراموش کار است.
مثلا زن همسایه میتواند با شنیدن زنگ تلفن شلنگ آبش را کنار سوراخ لانهی من بگذارد و با حرفهای تمام نشدنیاش غرق آبم کند. یا مثلا مردی که گلف بازی میکند توپش میافتد توی سوراخ و بچهای که به جای سرگرم بودن با لگوهایش خاک توی سوراخ میریزد. درست است! من یک موش کورم که هر لحظه امکان سم پاشی شدن دارم و نور چشمم را میزند.
شاید ایراد موش کور بودن داشتن لانههای متعدد باشد. شاید هم نبودن توی روز. توی روز نبودن به تنهایی مشکلی ایجاد نمیکند اما وقتی میدانند که هستی اما با شک قایم میشوی دیگر کسی به بودنت اعتماد نمیکند.
شک با دوره تناوب نامشخص، پنهان و پیدا شدنهای گاه و بیگاه فقط از یک موش کور بر میآید که یک روز آفتابی چشمهایش را ببندد و زیر برگهای درشت گل ناشناسی در باغچه به زن و شلنگ آب پاشش، به مرد و توپهای گلفش، به بچه و لگوهای خاکی اش نگاه کند. فقط نگاه کند. مگر دیدن با چشمهای بسته از یک موش کور بر نمیآید؟ ها؟!
+ نوشته فَرنوش
مثلا زن همسایه میتواند با شنیدن زنگ تلفن شلنگ آبش را کنار سوراخ لانهی من بگذارد و با حرفهای تمام نشدنیاش غرق آبم کند. یا مثلا مردی که گلف بازی میکند توپش میافتد توی سوراخ و بچهای که به جای سرگرم بودن با لگوهایش خاک توی سوراخ میریزد. درست است! من یک موش کورم که هر لحظه امکان سم پاشی شدن دارم و نور چشمم را میزند.
شاید ایراد موش کور بودن داشتن لانههای متعدد باشد. شاید هم نبودن توی روز. توی روز نبودن به تنهایی مشکلی ایجاد نمیکند اما وقتی میدانند که هستی اما با شک قایم میشوی دیگر کسی به بودنت اعتماد نمیکند.
شک با دوره تناوب نامشخص، پنهان و پیدا شدنهای گاه و بیگاه فقط از یک موش کور بر میآید که یک روز آفتابی چشمهایش را ببندد و زیر برگهای درشت گل ناشناسی در باغچه به زن و شلنگ آب پاشش، به مرد و توپهای گلفش، به بچه و لگوهای خاکی اش نگاه کند. فقط نگاه کند. مگر دیدن با چشمهای بسته از یک موش کور بر نمیآید؟ ها؟!
+ نوشته فَرنوش