15-12-2012، 21:25
سلام بچه ها بدون هیچ مقدمه ای میگم که داستانو بخونین و لذت ببرین
آهان نظر هم یادتون نره اگه خوشتون اومد اون سپاس خوشگلرم بزنین
شبهایی که ماه کامل در آسمان میدرخشد زیباترین شبها برای گردش در طبیعت به شمار میروند. نور رقیق مهتاب از ابتدای شب تا دمدمههای بامداد، دشت و کوه را روشن میکند و منظرهای متفاوت با طبیعت آشنای اطرافمان را پیش چشمانمان میگشاید. اما این شبهای مهتاب فقط شبهای شعر و ترانه نیست؛ افسانهها میگویند یکی از مخوفترین هیولاهای جهان در این شبها همراه با ماه کامل ظهور میکند. در گذشته با توجه به خرافات با طلوع ماه کامل در بسیاری از دهکدههای دوردست دامداران درهای منازل خود را کلون میکردند. صدای زوزه هراسناکی از دور به گوش میرسید؛ صدایی که زوزه گرگهای معمولی پیش آن به لالایی ملایمی میمانست. قصههایی که حالا متا میدانیم خنده دار است.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://axgig.com/images/61223749717654311150.jpg
با وجود تمام ادعاها کمتر کسی خاطرهای از مواجهه مستقیم با این هیولاها دارد. خرافاتیها فقط رد خون قربانیان هیولا را در اطراف روستا و در میانه جنگل دیدهاند و رد پنجههایی عمیق و پرزور که در نیمه شبهای مهتابی بر درختان و درهای خانهها باقی مانده است. چند نفری که میگویند شانس آن را داشتهاند از ملاقات با اینجانور جان سالم به در ببرند، روایتهای هراسناکی از آن تعریف میکنند. برخی گرگی غولآسا را دیدهاند که سرعت حرکتش چند برابر سریعترین موجوداتی بوده که تا آن زمان دیدهاند و با چشمهای قرمز و دندانهای بزرگش به دنبال قربانیان خود میدویده است!
برخی دیگر روایت میکنند که این موجود عجیب با ظاهری گرگمانند روی دو پای خود و مانند انسان حرکت میکرده و بیشتر شبیه انسانی با چهره گرگ بوده است. برخی قسم میخورند که شاهد گاز گرفتن افراد بینوایی توسط این موجود غول پیکر بودهاند! آنهایی که از این حمله جان سالم به در بردهاند چند روزی را در تب و التهاب گذرانده و در نهایت ناپدید شدهاند. برخی دیگر شهادت میدهند که دوباره در نیمه شبهای مهتاب این قربانیان را دیدهاند که این بار در قامت شکارچی جدیدی درآمده بودند و خود به دنبال قربانیان تازهای میگشتهاند. بدین ترتیب افسانه هیولای شبهای مهتابی در سراسر جهان گسترده شده است. هنوز هم گزارشهای عجیبی از این موجودات منتشر میشود و هنوز گرگینهها یا انسانهای گرگنما از وحشتانگیزترین هیولاهای تمام تاریخ به شمار میروند. با مزه نیست؟
گرگ نماها از کجا آمدهاند؟
گرگینه، انسان گرگنما و Werewolf یا lycanthrope همگی اشاره به یکی از دهشتناکترین هیولاهایی دارند که بشر از دوران کهن تاکنون درباره آنها داستانسرایی کرده است. از رم باستان تا داستانهای هریپاتر گرگینهها حضوری پررنگ دارند. گرگینه به موجودی گفته میشود که نیمی انسان و نیمی گرگ است. بر اساس افسانهها شخصی که به گرگینه بدل شده باشد در زمان مشخصی قدرت این را دارد که بدن خود را تغییر بدهد و به گرگ تبدیل شود. در برخی از افسانهها این تغییر چهره کامل است و شخص گرگینه ظاهری کاملا مشابه گرگ پیدا میکند و حتی کنترلی بر عملکرد خود ندارد و همانند یک گرگ درنده عمل میکند. در برخی دیگر از داستانها گرگینهها پس از تبدیل به این حالت که معمولا تحت تاثیر تابش ماه شب ۱۴ است کاملا شبیه به گرگها نمیشوند بلکه نیمی از بدن انسانی خود را حفظ میکنند و تبدیل به موجودی گرگمانند میشوند که روی دو پای خود راه میروند و قدرت جسمانی فوقالعادهای دارند. در داستانها و باورهای کلاسیک، مراحل تغییر از انسان به گرگ با تابش ماه شب ۱۴ آغاز میشود و گرگینه تا سپیده دم یا تا زمانی که زیر نور ماه شب ۱۴ باشد گرگینه باقی خواهد ماند و صبح به حالت اول خود باز خواهد گشت. این موجود در افسانههای قدیمی و اسطورههای بسیاری از کشورها و به ویژه نواحی شمال اروپا وجود دارد و رد آن را میتوان تا دوره اسطورهای دنبال کرد.
چطور یک انسان تبدیل به گرگینه میشود؟
روش دردناک و نه چندان دوست داشتنی این تبدیل روشی است که عموما درباره آن صحبت میشود و داستانهای امروزی نیز بر آن تاکید میکنند. اگر در شرایط خاصی گرگی ویژه شما را گاز بگیرد و از آن بدتر اگر یک گرگینه شما را گاز بگیرد، پس از طی دورهای نه چندان راحت و پر از درد در اولین شبی که ماه کامل در آسمان میدرخشد مراحل تغییر شما آغاز میشود؛ بافت اسکلتی شما به هم میریزد، روی صورتتان به سرعت مو رشد میکند، ناخنهایتان بلند و صورتتان پوزهدار میشود و چشمانتان تغییر میکنند؛ در واقع پس از چند دقیقه به گرگی تمام عیار تبدیل خواهید شد.
البته این تنها روش تبدیل به گرگینه نیست. در برخی از افسانهها قدرت شوم و افسانهای گرگ برخی را وسوسه کرده است که خود را بدل به گرگینه کنند. یکی از راحتترین این روشها این است که لباسهای خود را در آورید و کمربندی از جنس پوست یک گرگ را به کمر ببندید. این موضوع روشی است که در شرق هم به شکل دیگری به آن اشاره شده است. محمد بن محمود بن احمد توسی در کتاب «عجایبالمخلوقات و غرایبالموجودات» به این داستان اشاره میکند و میگوید، «و اگر از پوست گرگ کمری بسازند، هرکه بر میان بندد، دلیر شود». در برخی از افسانهها این راه حل ساده دشوارتر میشود و شخص باید پوست کامل یک گرگ را به تن کند و خود را زیر آن بپوشاند تا تبدیل به گرگینه شود. در نواحیای از ایتالیا، فرانسه و آلمان نیز باور بر این است که اگر در شب چهارشنبه یا جمعه مشخصی در سال و در فصل تابستان شخص بیرون از خانه و به گونهای بخوابد که نور ماه کاملا بر صورتش بیفتد تا آخر شب به گرگینه تبدیل خواهد شد.
البته روشهای دیگری نیز وجود دارند؛ عذاب تبدیل شدن به گرگینه به گونهای است که در برخی از روشهای جادوگری آن را به عنوان یک نفرین استفاده میکنند و معتقدند در اثر جادویی نحس میتوان شخصی را تبدیل به گرگینه کرد.
چگونه باید گرگنماها را کشت؟
البته برخلاف خونآشامها – که اتفاقا براساس برخی قصههای جدیدتر از دشمنان اصلی گرگینهها به شمار میروند – که ظاهری آراسته و رفتاری متین و جذاب دارند، گرگینهها هیولاهایی وحشی و خشن هستند و تنها راهی که برخی از داستانهای جدیدتر برای کشتن آنها پیشنهاد میکنند، شلیک گلولههای نقرهای به قلب آنها یا جدا کردن سرشان از بدن است. باور به قدرت این موجودات به حدی است که در برخی از مناطق روستایی اروپا و به ویژه در آلمان هنوز هم از واژه گرگ استفاده نمیکنند. آنها معتقدند در نام این موجود نیز قدرتی هست که تا به زبان برده شود آن را احضار میکند و معمولا از واژههایی چون «حیوانی که نباید نامش را برد» برای نامیدن آن استفاده میکنند.
آما آیا علم وجود چنین موجوداتی را میپذیرد؟ متاسفانه یا خوشبختانه پاسخ اینجا هم مانند مورد خونآشامها منفی است. بزرگترین مشکلی که شما به عنوان یک انسان برای تبدیل شدن به یک گرگینه در مقابل خود خواهید دید این واقعیت است که بدن انسان تحمل تغییرات ژنتیکی و ساختاری سریع را ندارد. شما برای اینکه بدل به گرگینه شوید، باید در مدت بسیار کوتاهی مقدار زیادی استخوان در بدنتان تولید شده و شکل ظاهری بدن، بافتهای عضلانی، سیستم راه رفتن، دندانها، رژیم غذایی و سیستم جهاز هاضمه و از همه مهمتر مغز شما تغییر کند. بدن ما چنین ظرفیتی برای تحمل این تغییر را ندارد. برخی از طرفداران جدیدتر این ایده صحبت از اثر ویروسی میکنند که ممکن است ساختار دیانای ما را به هم بزند اما متاسفانه این بازآرایی سریع دیانای هم کمکی به مشکل تغییر سریع بافتها نمیکند و با فرض اینکه بتوانیم منابع نامعلومی برای تولید استخوان، تشدید فرایند استخوانسازی، فرایندی برای تغییر بافتها و... ارائه دهیم – که نمیتوانیم – باز هم بدن شما تحمل این تغییر سریع را ندارد و از هم میپاشد.
ریشههای یک افسانه
اما مگر نه اینکه به قول معروف «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»، پس این همه تصویر یکسان از موجودی خبیث و خونخوار از کجا پیدا شده و در نقاط مختلف جهان که الزاما با هم ارتباطی هم نداشتهاند به طور مشترک رشد پیدا کرده و توسعه یافته است؟ واقعیت این است که اگرچه موجودی به نام انسان گرگنما یا گرگینه نمیتواند وجود داشته باشد، برخی از خاصیتها و رفتارهای نسبت داده شده به گرگینهها ممکن است به طور مستقل در افراد بروز پیدا کنند.
نخستین موردی که باید نسبت به آن توجه کرد ترس مردم ابتدایی از گرگها بوده است. زندگی در مناطق بکر و همنشینی با طبیعت به ویژه زمانی که انسان نخستین دورههای دامپروری را پشت سر میگذاشت و دامهایش برایش حکم زندگی را داشتند، گرگ را به موجودی هراسناک تبدیل کرده است. برای اینکه بدانیم چرا انسان تا این حد از گرگها میترسید بد نیست نگاهی به زندگی گرگها بیندازیم. گرگها – تقریبا در همه مناطق ایران میتوانید گرگ خاکستری را پیدا کنید – یکی از اجتماعیترین موجودات شکارچی به شمار میروند. گرگها معمولا در گلههایی که بین ۲ تا ۲۵ قلاده گرگ را شامل میشود، زندگی میکنند و همیشه یک گرگ رهبر وجود دارد که دیگران را هدایت میکند. این گرگ رهبر که به او گرگ آلفا هم میگویند، وظیفه رهبری گروه، اعلام زمان حرکت و استراحت و آغاز و خاتمه شکار را بر عهده دارد. محققان معتقدند گرگها با کمک حرکات بدن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و با توجه به قدرت شنوایی بالایی که دارند، برای ارتباط با هم و همسایگان خود از زوزههای معروفشان استفاده میکنند؛ زوزههایی که خود گرگها میتوانند صدای آن را از ۴۰ کیلومتری هم تشخیص دهند (برای اطلاعات بیشتر درباره گرگها میتوانید به فرهنگنامه حیات وحش ایران مراجعه کنید).
بهاین ترتیب باید گرگها را در رده هوشمندترین شکارچیان طبقهبندی کرد. شکار گروهی و هماهنگ آنها به کابوس تلخی برای انسانهای ساکن در نواحی طبیعی تبدیل شده بود و وهمآلود بودن فضایی تاریک و شبی مهتابی که در آن سایه گرگی از دور دیده میشود که در حال سر دادن زوزه ترسناک خویش است، میتواند منشا بسیاری از افسانهها باشد.
اما فراتر از این موضوع، انسان قدیم بهانههای بهتری برای تکمیل کردن افسانه گرگینههای خود داشته است. به اجزای این افسانه نگاه کنید: انسان در اثر گاز گرفته شدن از سوی گرگی به گرگینه تبدیل میشود و در مدت تغییر، بیماری سختی را پشت سر میگذارد. گرگینهها ظاهری شبیه به گرگ پیدا میکنند و معمولا هنگام ماه کامل تغییر قیافه میدهند. هر سه این موارد شواهدی در واقعیت دارند!
مراقب گرگها باشید
گاز گرفته شدن توسط گرگها اتفاق نادری نیست. گرگهای گرسنه که برای پیدا کردن غذا خطر نزدیک شدن به محیط زیست انسان را به جان میخرند اگر در مقابل مدافعی قرار بگیرند، ناچار میشوند از خود دفاع میکنند. گرگها هم مانند بسیاری از دیگر از حیوانات وحشی ممکن است آلوده به بیماریهایی باشند که میان انسان و حیوان مشترک است اگر از تب و لرز ناشی از آلودگی محل جراحت به دلیل بروز کزاز یا امثال آن بگذریم بیماری شایع و معروف میان چهارپایان، هاری است. گرگها هم مانند سگها و گربهها میتوانند منتقل کننده هاری باشند. انسانی را تصور کنید که در دورهای دور که هنوز درکی از این بیماری در جامعه روستایی وجود نداشته، مورد حمله گرگی قرار بگیرد و خانوادهاش او را که زخمی خونین دارد به خانه برسانند و از چند ساعت بعد شخص گزیده شده رفتارهای ناشی از عفونت هاری را از خود بروز دهد. مبتلایان به هاری تقریبا شانسی برای بقا ندارند و حتی امروز و در دوران پیشرفتهای پزشکی هم سالانه حدود ۵۵ هزار نفر در اثر ابتلا به هاری میمیرند. شخص مبتلا به هاری با توجه به اینکه ویروس، انتهای رشتههای عصبی را هدف میگیرد به شدت رفتارهای متشنج و غیرقابلکنترل از خود نشان میدهند که شاید برای انسان آن دوره نشانهای از تبدیل شدن آنها به گرگ بوده است. در جایی که این افسانهها رواج داشت بسیاری از خانوادهها پیش از آنکه ماه کامل در آسمان ظاهر شود برای اینکه اجازه ندهند عزیزشان تبدیل به گرگینهای افسون شده شود وی را میکشتند.
آنها گرگاند یا انسان؟
شاید باور نکردنیترین بخش در افسانه گرگینهها انسانهایی با ظاهر گرگ هستند. اگرچه به نظر بسیار دور از ذهن میآید اما نوعی بیماری وجود دارد که باعث چنین تغییری میشود و به سندرم گرگینه معروف است. این بیماری که از آن به Hypertrichosis یاد میشود عارضهای است که طی آن، بدن انسان شاهد رشد سریع و بیش از حد طبیعی مو در مواضعی است که به طور عادی فاقد مو هستند. بعضی موارد این رویش مو فقط به صورت محدود میشود و برخی موارد به همه اعضای بدن توسعه پیدا میکند.گاه این رویش مو آن قدر زیاد میشود که با خود دفرمه شدن ظاهری صورت را به همراه دارد. علت بروز این نقص رخ دادن یک جهش ژنتیکی نادر است. اما نتیجه آن حتی امروزه هم میتواند ترسناک باشد چه برسد به دورانی که درکی از این موضوع وجود نداشته است.
مورد دیگر، مربوط به وابستگی تبدیل به گرگینهها به ماه کامل است. واقعیت این است که ماه کامل نمیتواند هیچ تاثیری بر انسان داشته باشد. تنها تاثیری که ماه میتواند بر زمین و مردم بگذارد اثر گرانشیای است که این اثر در دوره ماه کامل تفاوت چندانی با دیگر فازهای ماه ندارد. اما از نظر روانی میتواند تاثیر گذار باشد. گونههای متفاوتی از بیماریهای روانی وجود دارند که دوره زمانی خاصی دارند. برخی از آنها که به Cyclothymia معروفند. طی یک دوره زمانی مشخص، شخص رادچار حملات عصبی میکنند. این چرخه اوج بیماریهای ذهنی که با به اوج رسیدنش فرد رفتارهای نابهنجار از خود بروز میدهد،گاه با دورههای ماهانه همراه است که ممکن است متناسب با دوره چرخش ماه به دور زمین باشد. به همین دلیل هم هست که در اصطلاح، بعضی بیماران دچار آسیبهای روانی را ماه زده یا Lunatic مینامند. این عوارض ظاهری واقعی در کنار ترس از گرگها بهانه خوبی برای اذهان مردمان بوده که افسانه گرگینهها را زنده نگاه دارند. گرگینهها جایی در قلمروی علم ندارند اما در فراسوی آن و در قلمروی افسانه و باورهای عامه هنوز به طور قدرتمندی زندهاند. انسانها از نظر ظاهری نمیتوانند به گرگها تبدیل شوند اما بعضی از شرارتهایی که انسانها مرتکب میشوند گاهی ما را به فکر میاندازد که با نسبت دادن صفت گرگینگی به انسانها در واقع به گرگها توهین کردهایم.
آهان نظر هم یادتون نره اگه خوشتون اومد اون سپاس خوشگلرم بزنین
شبهایی که ماه کامل در آسمان میدرخشد زیباترین شبها برای گردش در طبیعت به شمار میروند. نور رقیق مهتاب از ابتدای شب تا دمدمههای بامداد، دشت و کوه را روشن میکند و منظرهای متفاوت با طبیعت آشنای اطرافمان را پیش چشمانمان میگشاید. اما این شبهای مهتاب فقط شبهای شعر و ترانه نیست؛ افسانهها میگویند یکی از مخوفترین هیولاهای جهان در این شبها همراه با ماه کامل ظهور میکند. در گذشته با توجه به خرافات با طلوع ماه کامل در بسیاری از دهکدههای دوردست دامداران درهای منازل خود را کلون میکردند. صدای زوزه هراسناکی از دور به گوش میرسید؛ صدایی که زوزه گرگهای معمولی پیش آن به لالایی ملایمی میمانست. قصههایی که حالا متا میدانیم خنده دار است.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://axgig.com/images/61223749717654311150.jpg
با وجود تمام ادعاها کمتر کسی خاطرهای از مواجهه مستقیم با این هیولاها دارد. خرافاتیها فقط رد خون قربانیان هیولا را در اطراف روستا و در میانه جنگل دیدهاند و رد پنجههایی عمیق و پرزور که در نیمه شبهای مهتابی بر درختان و درهای خانهها باقی مانده است. چند نفری که میگویند شانس آن را داشتهاند از ملاقات با اینجانور جان سالم به در ببرند، روایتهای هراسناکی از آن تعریف میکنند. برخی گرگی غولآسا را دیدهاند که سرعت حرکتش چند برابر سریعترین موجوداتی بوده که تا آن زمان دیدهاند و با چشمهای قرمز و دندانهای بزرگش به دنبال قربانیان خود میدویده است!
برخی دیگر روایت میکنند که این موجود عجیب با ظاهری گرگمانند روی دو پای خود و مانند انسان حرکت میکرده و بیشتر شبیه انسانی با چهره گرگ بوده است. برخی قسم میخورند که شاهد گاز گرفتن افراد بینوایی توسط این موجود غول پیکر بودهاند! آنهایی که از این حمله جان سالم به در بردهاند چند روزی را در تب و التهاب گذرانده و در نهایت ناپدید شدهاند. برخی دیگر شهادت میدهند که دوباره در نیمه شبهای مهتاب این قربانیان را دیدهاند که این بار در قامت شکارچی جدیدی درآمده بودند و خود به دنبال قربانیان تازهای میگشتهاند. بدین ترتیب افسانه هیولای شبهای مهتابی در سراسر جهان گسترده شده است. هنوز هم گزارشهای عجیبی از این موجودات منتشر میشود و هنوز گرگینهها یا انسانهای گرگنما از وحشتانگیزترین هیولاهای تمام تاریخ به شمار میروند. با مزه نیست؟
گرگ نماها از کجا آمدهاند؟
گرگینه، انسان گرگنما و Werewolf یا lycanthrope همگی اشاره به یکی از دهشتناکترین هیولاهایی دارند که بشر از دوران کهن تاکنون درباره آنها داستانسرایی کرده است. از رم باستان تا داستانهای هریپاتر گرگینهها حضوری پررنگ دارند. گرگینه به موجودی گفته میشود که نیمی انسان و نیمی گرگ است. بر اساس افسانهها شخصی که به گرگینه بدل شده باشد در زمان مشخصی قدرت این را دارد که بدن خود را تغییر بدهد و به گرگ تبدیل شود. در برخی از افسانهها این تغییر چهره کامل است و شخص گرگینه ظاهری کاملا مشابه گرگ پیدا میکند و حتی کنترلی بر عملکرد خود ندارد و همانند یک گرگ درنده عمل میکند. در برخی دیگر از داستانها گرگینهها پس از تبدیل به این حالت که معمولا تحت تاثیر تابش ماه شب ۱۴ است کاملا شبیه به گرگها نمیشوند بلکه نیمی از بدن انسانی خود را حفظ میکنند و تبدیل به موجودی گرگمانند میشوند که روی دو پای خود راه میروند و قدرت جسمانی فوقالعادهای دارند. در داستانها و باورهای کلاسیک، مراحل تغییر از انسان به گرگ با تابش ماه شب ۱۴ آغاز میشود و گرگینه تا سپیده دم یا تا زمانی که زیر نور ماه شب ۱۴ باشد گرگینه باقی خواهد ماند و صبح به حالت اول خود باز خواهد گشت. این موجود در افسانههای قدیمی و اسطورههای بسیاری از کشورها و به ویژه نواحی شمال اروپا وجود دارد و رد آن را میتوان تا دوره اسطورهای دنبال کرد.
چطور یک انسان تبدیل به گرگینه میشود؟
روش دردناک و نه چندان دوست داشتنی این تبدیل روشی است که عموما درباره آن صحبت میشود و داستانهای امروزی نیز بر آن تاکید میکنند. اگر در شرایط خاصی گرگی ویژه شما را گاز بگیرد و از آن بدتر اگر یک گرگینه شما را گاز بگیرد، پس از طی دورهای نه چندان راحت و پر از درد در اولین شبی که ماه کامل در آسمان میدرخشد مراحل تغییر شما آغاز میشود؛ بافت اسکلتی شما به هم میریزد، روی صورتتان به سرعت مو رشد میکند، ناخنهایتان بلند و صورتتان پوزهدار میشود و چشمانتان تغییر میکنند؛ در واقع پس از چند دقیقه به گرگی تمام عیار تبدیل خواهید شد.
البته این تنها روش تبدیل به گرگینه نیست. در برخی از افسانهها قدرت شوم و افسانهای گرگ برخی را وسوسه کرده است که خود را بدل به گرگینه کنند. یکی از راحتترین این روشها این است که لباسهای خود را در آورید و کمربندی از جنس پوست یک گرگ را به کمر ببندید. این موضوع روشی است که در شرق هم به شکل دیگری به آن اشاره شده است. محمد بن محمود بن احمد توسی در کتاب «عجایبالمخلوقات و غرایبالموجودات» به این داستان اشاره میکند و میگوید، «و اگر از پوست گرگ کمری بسازند، هرکه بر میان بندد، دلیر شود». در برخی از افسانهها این راه حل ساده دشوارتر میشود و شخص باید پوست کامل یک گرگ را به تن کند و خود را زیر آن بپوشاند تا تبدیل به گرگینه شود. در نواحیای از ایتالیا، فرانسه و آلمان نیز باور بر این است که اگر در شب چهارشنبه یا جمعه مشخصی در سال و در فصل تابستان شخص بیرون از خانه و به گونهای بخوابد که نور ماه کاملا بر صورتش بیفتد تا آخر شب به گرگینه تبدیل خواهد شد.
البته روشهای دیگری نیز وجود دارند؛ عذاب تبدیل شدن به گرگینه به گونهای است که در برخی از روشهای جادوگری آن را به عنوان یک نفرین استفاده میکنند و معتقدند در اثر جادویی نحس میتوان شخصی را تبدیل به گرگینه کرد.
چگونه باید گرگنماها را کشت؟
البته برخلاف خونآشامها – که اتفاقا براساس برخی قصههای جدیدتر از دشمنان اصلی گرگینهها به شمار میروند – که ظاهری آراسته و رفتاری متین و جذاب دارند، گرگینهها هیولاهایی وحشی و خشن هستند و تنها راهی که برخی از داستانهای جدیدتر برای کشتن آنها پیشنهاد میکنند، شلیک گلولههای نقرهای به قلب آنها یا جدا کردن سرشان از بدن است. باور به قدرت این موجودات به حدی است که در برخی از مناطق روستایی اروپا و به ویژه در آلمان هنوز هم از واژه گرگ استفاده نمیکنند. آنها معتقدند در نام این موجود نیز قدرتی هست که تا به زبان برده شود آن را احضار میکند و معمولا از واژههایی چون «حیوانی که نباید نامش را برد» برای نامیدن آن استفاده میکنند.
آما آیا علم وجود چنین موجوداتی را میپذیرد؟ متاسفانه یا خوشبختانه پاسخ اینجا هم مانند مورد خونآشامها منفی است. بزرگترین مشکلی که شما به عنوان یک انسان برای تبدیل شدن به یک گرگینه در مقابل خود خواهید دید این واقعیت است که بدن انسان تحمل تغییرات ژنتیکی و ساختاری سریع را ندارد. شما برای اینکه بدل به گرگینه شوید، باید در مدت بسیار کوتاهی مقدار زیادی استخوان در بدنتان تولید شده و شکل ظاهری بدن، بافتهای عضلانی، سیستم راه رفتن، دندانها، رژیم غذایی و سیستم جهاز هاضمه و از همه مهمتر مغز شما تغییر کند. بدن ما چنین ظرفیتی برای تحمل این تغییر را ندارد. برخی از طرفداران جدیدتر این ایده صحبت از اثر ویروسی میکنند که ممکن است ساختار دیانای ما را به هم بزند اما متاسفانه این بازآرایی سریع دیانای هم کمکی به مشکل تغییر سریع بافتها نمیکند و با فرض اینکه بتوانیم منابع نامعلومی برای تولید استخوان، تشدید فرایند استخوانسازی، فرایندی برای تغییر بافتها و... ارائه دهیم – که نمیتوانیم – باز هم بدن شما تحمل این تغییر سریع را ندارد و از هم میپاشد.
ریشههای یک افسانه
اما مگر نه اینکه به قول معروف «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»، پس این همه تصویر یکسان از موجودی خبیث و خونخوار از کجا پیدا شده و در نقاط مختلف جهان که الزاما با هم ارتباطی هم نداشتهاند به طور مشترک رشد پیدا کرده و توسعه یافته است؟ واقعیت این است که اگرچه موجودی به نام انسان گرگنما یا گرگینه نمیتواند وجود داشته باشد، برخی از خاصیتها و رفتارهای نسبت داده شده به گرگینهها ممکن است به طور مستقل در افراد بروز پیدا کنند.
نخستین موردی که باید نسبت به آن توجه کرد ترس مردم ابتدایی از گرگها بوده است. زندگی در مناطق بکر و همنشینی با طبیعت به ویژه زمانی که انسان نخستین دورههای دامپروری را پشت سر میگذاشت و دامهایش برایش حکم زندگی را داشتند، گرگ را به موجودی هراسناک تبدیل کرده است. برای اینکه بدانیم چرا انسان تا این حد از گرگها میترسید بد نیست نگاهی به زندگی گرگها بیندازیم. گرگها – تقریبا در همه مناطق ایران میتوانید گرگ خاکستری را پیدا کنید – یکی از اجتماعیترین موجودات شکارچی به شمار میروند. گرگها معمولا در گلههایی که بین ۲ تا ۲۵ قلاده گرگ را شامل میشود، زندگی میکنند و همیشه یک گرگ رهبر وجود دارد که دیگران را هدایت میکند. این گرگ رهبر که به او گرگ آلفا هم میگویند، وظیفه رهبری گروه، اعلام زمان حرکت و استراحت و آغاز و خاتمه شکار را بر عهده دارد. محققان معتقدند گرگها با کمک حرکات بدن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و با توجه به قدرت شنوایی بالایی که دارند، برای ارتباط با هم و همسایگان خود از زوزههای معروفشان استفاده میکنند؛ زوزههایی که خود گرگها میتوانند صدای آن را از ۴۰ کیلومتری هم تشخیص دهند (برای اطلاعات بیشتر درباره گرگها میتوانید به فرهنگنامه حیات وحش ایران مراجعه کنید).
بهاین ترتیب باید گرگها را در رده هوشمندترین شکارچیان طبقهبندی کرد. شکار گروهی و هماهنگ آنها به کابوس تلخی برای انسانهای ساکن در نواحی طبیعی تبدیل شده بود و وهمآلود بودن فضایی تاریک و شبی مهتابی که در آن سایه گرگی از دور دیده میشود که در حال سر دادن زوزه ترسناک خویش است، میتواند منشا بسیاری از افسانهها باشد.
اما فراتر از این موضوع، انسان قدیم بهانههای بهتری برای تکمیل کردن افسانه گرگینههای خود داشته است. به اجزای این افسانه نگاه کنید: انسان در اثر گاز گرفته شدن از سوی گرگی به گرگینه تبدیل میشود و در مدت تغییر، بیماری سختی را پشت سر میگذارد. گرگینهها ظاهری شبیه به گرگ پیدا میکنند و معمولا هنگام ماه کامل تغییر قیافه میدهند. هر سه این موارد شواهدی در واقعیت دارند!
مراقب گرگها باشید
گاز گرفته شدن توسط گرگها اتفاق نادری نیست. گرگهای گرسنه که برای پیدا کردن غذا خطر نزدیک شدن به محیط زیست انسان را به جان میخرند اگر در مقابل مدافعی قرار بگیرند، ناچار میشوند از خود دفاع میکنند. گرگها هم مانند بسیاری از دیگر از حیوانات وحشی ممکن است آلوده به بیماریهایی باشند که میان انسان و حیوان مشترک است اگر از تب و لرز ناشی از آلودگی محل جراحت به دلیل بروز کزاز یا امثال آن بگذریم بیماری شایع و معروف میان چهارپایان، هاری است. گرگها هم مانند سگها و گربهها میتوانند منتقل کننده هاری باشند. انسانی را تصور کنید که در دورهای دور که هنوز درکی از این بیماری در جامعه روستایی وجود نداشته، مورد حمله گرگی قرار بگیرد و خانوادهاش او را که زخمی خونین دارد به خانه برسانند و از چند ساعت بعد شخص گزیده شده رفتارهای ناشی از عفونت هاری را از خود بروز دهد. مبتلایان به هاری تقریبا شانسی برای بقا ندارند و حتی امروز و در دوران پیشرفتهای پزشکی هم سالانه حدود ۵۵ هزار نفر در اثر ابتلا به هاری میمیرند. شخص مبتلا به هاری با توجه به اینکه ویروس، انتهای رشتههای عصبی را هدف میگیرد به شدت رفتارهای متشنج و غیرقابلکنترل از خود نشان میدهند که شاید برای انسان آن دوره نشانهای از تبدیل شدن آنها به گرگ بوده است. در جایی که این افسانهها رواج داشت بسیاری از خانوادهها پیش از آنکه ماه کامل در آسمان ظاهر شود برای اینکه اجازه ندهند عزیزشان تبدیل به گرگینهای افسون شده شود وی را میکشتند.
آنها گرگاند یا انسان؟
شاید باور نکردنیترین بخش در افسانه گرگینهها انسانهایی با ظاهر گرگ هستند. اگرچه به نظر بسیار دور از ذهن میآید اما نوعی بیماری وجود دارد که باعث چنین تغییری میشود و به سندرم گرگینه معروف است. این بیماری که از آن به Hypertrichosis یاد میشود عارضهای است که طی آن، بدن انسان شاهد رشد سریع و بیش از حد طبیعی مو در مواضعی است که به طور عادی فاقد مو هستند. بعضی موارد این رویش مو فقط به صورت محدود میشود و برخی موارد به همه اعضای بدن توسعه پیدا میکند.گاه این رویش مو آن قدر زیاد میشود که با خود دفرمه شدن ظاهری صورت را به همراه دارد. علت بروز این نقص رخ دادن یک جهش ژنتیکی نادر است. اما نتیجه آن حتی امروزه هم میتواند ترسناک باشد چه برسد به دورانی که درکی از این موضوع وجود نداشته است.
مورد دیگر، مربوط به وابستگی تبدیل به گرگینهها به ماه کامل است. واقعیت این است که ماه کامل نمیتواند هیچ تاثیری بر انسان داشته باشد. تنها تاثیری که ماه میتواند بر زمین و مردم بگذارد اثر گرانشیای است که این اثر در دوره ماه کامل تفاوت چندانی با دیگر فازهای ماه ندارد. اما از نظر روانی میتواند تاثیر گذار باشد. گونههای متفاوتی از بیماریهای روانی وجود دارند که دوره زمانی خاصی دارند. برخی از آنها که به Cyclothymia معروفند. طی یک دوره زمانی مشخص، شخص رادچار حملات عصبی میکنند. این چرخه اوج بیماریهای ذهنی که با به اوج رسیدنش فرد رفتارهای نابهنجار از خود بروز میدهد،گاه با دورههای ماهانه همراه است که ممکن است متناسب با دوره چرخش ماه به دور زمین باشد. به همین دلیل هم هست که در اصطلاح، بعضی بیماران دچار آسیبهای روانی را ماه زده یا Lunatic مینامند. این عوارض ظاهری واقعی در کنار ترس از گرگها بهانه خوبی برای اذهان مردمان بوده که افسانه گرگینهها را زنده نگاه دارند. گرگینهها جایی در قلمروی علم ندارند اما در فراسوی آن و در قلمروی افسانه و باورهای عامه هنوز به طور قدرتمندی زندهاند. انسانها از نظر ظاهری نمیتوانند به گرگها تبدیل شوند اما بعضی از شرارتهایی که انسانها مرتکب میشوند گاهی ما را به فکر میاندازد که با نسبت دادن صفت گرگینگی به انسانها در واقع به گرگها توهین کردهایم.