14-01-2013، 13:04
در داستانی آمده که دو دوست از بیابانی می گذشتند.
در طول سفر بحث و بگو مگویی بین آنها درگرفت و یکی از آنها به صورت دیگری سیلی زد.
آن یکی که سیلی خورده بود مصدوم شد و بدون آنکه چیزی بگوید روی شن ها نوشت
امروز بهترین دوستم به من سیلی زد.....
آنها رفتند تا به مرغزاری رسیدند
در آنجا تصمیم گرفتند حمام کنند.
آن کسی که سیلی خورده بود در باتلاقی افتاد و نزدیک بود غرق شود.
اما دوستش او را نجات داد
وقتی که از غرق شدن خلاص شد روی یک سنگ نوشت
امروز بهترین دوستم جانم را نجات داد!
دوستی که او را سیلی زده و نجاتش داده بود پرسید
وقتی به تو سیلی زدم روی شن ها نوشتی و وقتی نجاتت دادم روی سنگ نوشتی.چرا؟
دوستش گفت
وقتی کسی اذیتمان میکند باید آنرا روی شن و ماسه بنویسیم
جایی که بادهای بخشش بتوانند آنرا از بین ببرند
اما وقتی کسی به ما خوبی می کند باید آنرا در سنگ کنده کاری کنیم
تا هیچ بادی نتواند آنرا از بین ببرد
عزیزان گرامی
اگر این داستان برای شما آموزنده و زیبا بود
یه سپاسی نظری چیزی بدید خوشحال میشم:494:
در طول سفر بحث و بگو مگویی بین آنها درگرفت و یکی از آنها به صورت دیگری سیلی زد.
آن یکی که سیلی خورده بود مصدوم شد و بدون آنکه چیزی بگوید روی شن ها نوشت
امروز بهترین دوستم به من سیلی زد.....
آنها رفتند تا به مرغزاری رسیدند
در آنجا تصمیم گرفتند حمام کنند.
آن کسی که سیلی خورده بود در باتلاقی افتاد و نزدیک بود غرق شود.
اما دوستش او را نجات داد
وقتی که از غرق شدن خلاص شد روی یک سنگ نوشت
امروز بهترین دوستم جانم را نجات داد!
دوستی که او را سیلی زده و نجاتش داده بود پرسید
وقتی به تو سیلی زدم روی شن ها نوشتی و وقتی نجاتت دادم روی سنگ نوشتی.چرا؟
دوستش گفت
وقتی کسی اذیتمان میکند باید آنرا روی شن و ماسه بنویسیم
جایی که بادهای بخشش بتوانند آنرا از بین ببرند
اما وقتی کسی به ما خوبی می کند باید آنرا در سنگ کنده کاری کنیم
تا هیچ بادی نتواند آنرا از بین ببرد
عزیزان گرامی
اگر این داستان برای شما آموزنده و زیبا بود
یه سپاسی نظری چیزی بدید خوشحال میشم:494: