10-01-2016، 2:52
قصه، تاریخچهای بسیار قدیمی دارد ، مجموعهای از قصههایی كه تاریخ آن به حدود چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد، از فرهنگ و تمدن مصری باقی مانده است. بیشك شاید بتوان گفت مصریها اولین ملتی هستند كه قصه را به ادبیات جهان هدیه كردند. موضوع این قصهها متنوع است، از قصههایی درباره سحر و جادو و ارواح گرفته تا افسانههای تمثیلی و قصههای پرماجرا و عاشقانه را شامل میشود.
بعد از قصههای مصری، ادبیات آشوری – بابلی قدیمترین قصهها را به جا گذاشته كه قدمت آنها به دو هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد.
در ایران پیش از اسلام قصههای منثور و منظوم فراوانی وجود داشته است.
قصهها به تدریج با ما بزرگ شدند و رشد یافتند و به تناسب ذهنی، پیچیدگی و گسترش و غنا یافتند و داستانهای امروزی را به وجود آوردند. این چنین بود كه قصهها باعث پیدایش داستان كوتاه و رمان شد.
تعریف قصه
«معمولاً به آثار خلاقهای كه در آنها تأكید بر حوادث خارقالعاده بیشتر از تحول و تكوین شخصیتها و آدمهاست قصه گویند.» (میرصادقی، 1383، ص 132) در قصه محور ماجرا و داستان بر حوادثی است كه در همان ساعت خلق و باعث تكوین و رشد حوادث قصه میشوند و اساس قصه را تشكیل میدهند و در گسترش و رشد قهرمانها و آدمهای قصه هیچ نقشی ندارند. شخصیتها و قهرمانها در داستان كمتر دچار دگرگونی میگردند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگونند. قصهها اغلب پایان خوشی دارند و خصوصیت اخلاقی آن چشمگیر و مورد نظر است.
قصهها از پیرنگی ضعیف برخوردارند و «همین امر آنها را از استحكام و انسجام داستان امروزی بازمیدارد.» (همان ، 1383) و از تأثیرگذاری مضامین و قدرت محتوایی آن میكاهد.
در فرهنگ اصطلاحات ادبی و دایرهالمعارفها بر بافت سست و پیرنگ ضعیف و باز قصه تأكید شده است. در قصهها، سیر حوادث و ماجراها از دلایل منطقی و قابل قبولی پیروی نمیكنند.
قصهها شكلی ساده و ابتدایی و ساختار نقلی و روایتی دارند. زمان آنها اغلب نزدیك به گفتار و محاوره عامه مردم و پر از اصطلاحها و لغات و ضربالمثلهای عامیانه است و برای سرگرمكردن نقل میشوند. قهرمانان قصه اغلب به كارهای خارقالعاده و شگفتانگیز روی میآورند. شخصیتهای موجود در قصهها، اغلب مظهر آرمانها، خوشیها و ناخوشیهای مردم هستند كه قصهنویس خود به عنوان نماینده و سخنگوی آن مردم، در خلال رفتار و گفتار آنها با زبانی ساده و جذاب و سرگرمكننده به شرح آن احساسات و عواطف میپردازد. از مشخصات اصلی قصهها مطلقگرایی به سوی خوبی یا بدی و ارایه تیپهای محبوب یا منفور است. در قصه طرح و نقشه رویدادها بر روابط علی و معلولی و انسجام و وحدت كلی استوار نیست و از این جهت با داستان امروزی تفاوت دارد.
باعث شگفتی است كه قصههای كهن و قدیمی بیشتر ناظر بر حقایق و مظاهر زندگیاند تا قصههای متأخرتر كه اغلب به خیالپردازیهای نامعقول روی آوردهاند. ریشه این امر را باید در اوضاع و احوال جوامع گذشته جستجو كرد و در پستی و بلندی تاریخ.
هدف قصه
اگرچه به ظاهر هدف قصه خلق قهرمان و ایجاد كشش و بیداركردن حس كنجكاوی و سرگرمكردن خواننده و شنونده نسبت به قصه است. اما در حقیقت درونمایه و زیربنای فكری و اجتماعی قصهها گسترش و ترویج اصول انسانی و برابری و برادری و عدالت اجتماعی است.
قهرمانهای قصه در فكر منافع شخصی و خصوصی نیستند و اغلب درگیر مبارزه با پلیدیها و ستمگریها هستند و در این مبارزه و كشاكش خستگیناپذیر و فولادیاند و هیچ عاملی آنها را نابود نمیكند و نمیتواند مانع از رسیدن آنها به هدفشان گردد. در قصههای متأخرتر اغلب این خصوصیت كمرنگتر میشود. قصهها دارای پایانی خوش و عبرتآمیز و پندآموز هستند. اغلب قصههایی كه برای كودكان بازگو میشود از این نوع هستند.
مشخصات كلی قصه
در قصهها كمتر به تأثرات درونی شصخیتها توجه میشود. چرا كه ملاك اصلی تنها یك قهرمان است. اما در داستانها شخصیت اصلی كه دارای برخی از آرمانهای بشری و مورد تحسین است، قهرمان نامیده میشود.
«گاه یك قهرمان موضوع قصه است و در محور حوادث قرار میگیرد.» (میرصادقی، 1386، ص 60) اما گاه ممكن است چند قهرمان وجود داشته باشد. این قهرمانها، اغلب تكبعدی و تمثیلی از نیروی خیر و شر هستند. قهرمان قصه، ضعفها و ناتوانیهای انسان معمولی را ندارد و در برابر بیماری و امراض مقاوم است و در كل نفوذناپذیر است. این قهرمانها معتقد به سرنوشت و تقدیر تغییرنیافتنی و در برابر آن تسلیم محض هستند و بر این باورند كه هر چه سرنوشت باشد، همان میشود.
ویژگیهای قصه
الف- خرقعادت
در فرهنگها خرق عادت به معنای خلاف عادت و قاعده آمده است. یعنی آنچه با محسوسات عقلی و تجارب حسی بشر منافات دارد. مثل معجزات انبیاء و كرامات اولیا كه با تجربیات عینی مطابقت ندارد و جزو امور خارقالعاده و شگفتانگیز میباشد. در قصهها حیوانات و اشیاء به سخنگفتن با انسان برمیآیند و انسان با آنها همصحبت میشود. غولی از چراغ كوچكی بیرون میآید. انسان به صورت حیوان، شی، درخت یا سنگ درمیآید و آنها به صورت انسان. قهرمانهای قصه بر بدیها پیروز میشوند و خوبی جانشین بدی میشود.
ب- پیرنگ ضعیف
حوادثی كه در قصهها رخ میدهد حوادثی عجیب و غیرمعقول هستند و از دلایل عقلی و استدلالی سست و ضعیفی برخوردارند و «خواننده نمیتواند آنها را باور كند.» (میرصادقی، 1386، ص 61) از این رو در اغلب قصهها روابط علت و معلولی حوادث از نظم معقول و منطقی بیبهره است و این امر باعث میشود قصهها دارای پیرنگ ضعیف و ابتدایی باشند. چرا كه شناخت آدمی از مسائل و حوادث هر دوره، پیرنگ داستانها را به وجود آورده است. حوادثی كه امروزه پذیرفتنی نیست در گذشته مورد قبول مردم بوده است و آن را امری معقول و باوركردنی تلقی میكردند. تبدیل انسان به پرنده و یا گفتگوی میان انسان و حیوانات برای مردمان گذشته قابل قبول بوده است و همین امر باعث ضعف پیرنگ قصهها شده است و اگر هم دارای پیرنگ باشند ابتدایی و غیرمنسجم هستند.
اگرچه به ظاهر هدف قصه خلق قهرمان و ایجاد كشش و بیداركردن حس كنجكاوی و سرگرمكردن خواننده و شنونده نسبت به قصه است. اما در حقیقت درونمایه و زیربنای فكری و اجتماعی قصهها گسترش و ترویج اصول انسانی و برابری و برادری و عدالت اجتماعی است.
ج- مطلقگرایی
قهرمانهای قصهها یا خوبند یا بد. حالت بینابین وجود ندارد. معنا و مضمون قصهها از برخورد خوبیها یا بدیها حاصل میشود. قهرمانهای خوب و نیكسرشت با نیروهای شریر و اهریمنی میجنگند و حوادث قصهها را شكل میدهند. رشتههای حوادث بر اساس ترتیب و توالی زمان رخ میدهد و موجب خلق قصه میشوند. مضامین قدیمی نبرد روشنی با تاریكی، اهورامزدا با اهریمن كه متأثر از تفكر زردشتی است، هسته اصلی بیشتر قصههاست و همیشه قهرمانهای خوب، زیبا و راهبر در نهایت بر شخصیتهای شریر، زشت و بدنهاد چیره میشوند و آنها را از بین میبرند. به طور كلی با خواندن قصههای قدیمی به مطلقاً خوببودن قهرمانها و مبارزه با بدیها پی میبریم. تمامی عوامل نیكی و خوبی به طور مطلق در قهرمان قصه به چشم میخورد.
د- كلیگرایی و نمونه كلی
در قصهها به كلیات و احوال كلی اكتفا میشود و به مسائل جزئی موقعیتها و وقایع و خصوصیات روحی و خلقی شخصیتها توجهی نمیشود. بیان وقایع و امور، كلی است. در قصه به خصلتهای عام و فراگیر قهرمانها و شخصیتهای شریر اكتفا میشود.
در واقع روانشناسی فردی و گروهی و تجزیه و تحلیلهای خلقی و روانی شخصیتها و آدمهای قصه و بازتاب و تأثیر آنها بر وقایع قصه مطرح نیست و راوی تنها به ذكر كلیات حوادث و امور بسنده میكند میتوان گفت اگر هم تحولی در شخصیتها رخ دهد خصلتی است نه روانشناختی.
در قصهها شخصیتها نه انسان معمولی بلكه نمونههای كلی و آرمانی هستند. نمونه بارز این امر قصه «سمك عیار» است.
ط- ایستایی[1]
شخصیتهای قصه غالباً ایستا[2] هستند و خصوصیات روحی و خلقی ثابتی دارند، یعنی به نتایج اعمالشان واكنش نشان نمیدهند و تغییر چندانی در شخصیت آنها صورت نمیگیرد. برخلاف رمانها كه شخصیت آنها در عین این كه بر حوادث تأثیر میگذارد، خود نیز از حوادث تأثیر میپذیرند. در واقع خواننده قصه همان شخصیتی را كه در ابتدای داستان شناخته در پایان نیز با آن روبرو است و حوادث داستان تغییری بر روی شخصیتها نمیگذارد. زمان سپری میشود و حوادث بسیاری رخ میدهد اما آنها هیچ تغییر و دگرگونی نمیپذیرند. اگر هم دگرگونی ایجاد شود خصلتی است و بر اثر خصوصیتهای خلقی و روانی شخصیتها نیست. به عبارت دیگر حادثه در خصوصیات روحی و خلقی شخصیتها نقشی ندارد.
ف- در قصهها زمان و مكان فرضی و تصوری هستند
مشخص نیست كه قصه مربوط به چه زمانی است و منعكسكننده زندگی مردم كدام دوره است. پس با حدس و گمان باید دریافت كه قصه متعلق به چه دورهای است و بازگوكننده وضع اجتماعی و سیاسی چه زمانی است.
نگارنده قصهها، شاید در غایت مقصود شهر یا كشور خود را مدنظر داشته است و شهر و كشور خیالی و فرضی او در قصه نماد و مظهری از شهر یا كشور خود بوده است و وقایعی كه در قصهها روی داده، وقایعی بوده كه در كشورش رخ داده است. شاید ترس از مجازات حكام و سلاطین وقت باعث گردیده كه راوی قصه مكان را در جای دیگری غیر از كشور زادگاه خود قرار دهد. «گاهی به ندرت میتوان خصوصیت تمثیلی و نمادین دور و مبهمی را در انتخاب زمان و مكان بعضی از قصهها دید. (میرصادقی، 1386، ص 68)
ق- همسانی قهرمانها در سخنگفتن
در قصهها، قهرمانها را نمیتوان از نحوه صحبتكردنشان از هم بازشناخت. «اختلافی میان شاهزادگان ادب آموخته و تربیتیافته با سركردگان لشكر و مردم عامی نیست.» (میرصادقی، 1386، ص 69)
شخصیتپردازی در قصهها اصولاً مطرح نیست. شخصیت زنان، كودكان و مردان به یك گونه است. و از نظر طرز صحبتكردن شبیه یكدیگرند. خصوصیات روحی و خلقی شخصیت را در خلال گفتگوها نمیتوان دریافت. نمونه بارز را در گفتگوی فرهاد كوهكن در بارگاه خسرو پرویز میبینیم كه فرهاد آن گونه صحبت میكند كه ناظم اثر، نظامی سخن میگوید. با توجه به این كه یك مرد كوهكن نمیتواند چنین نغز و شیرین و ادیبانه صحبت كند.
گ- نقش سرنوشت
تقدیر و سرنوشت در قصهها نقش اساسی را ایفا میكند. شخصیتها از سرنوشت محتوم خود راه گریزی ندارند. «تنها سرنوشت آنان متفاوت است، زیرا تقدیر و سرنوشت، قهرمان حقیقی قصههاست.» (میرصادقی، 1386، ص 70) و شخصیتها همچون پركاهی بازیچه تقدیر تغییرناپذیر خویشند.
ل- شگفتآوری
خواننده حس میكند كه نگارنده قصهها سعی بر آن دارد كه خواننده و شنونده را با ماجراها و حوادث آنی و خلقالساعه به اعجاب و شگفتی وادارد. شاید این تمایل از آن جا ناشی شده كه در اصل قصهها برای نقلكردن و سرگرمكردن خلق شدهاند و بعد به صورت مكتوب درآمدهاند و همین امر باعث شده كه حوادث اختراعی و خیالی و عجیب و دور از ذهن وارد قصههای جدیدتر شده و به صرف جلب توجه و برانگیختن اعجاب خواننده مضمون و محتوای قصهها را به انحطاط كشاند.
م- استقلالیافتگی حوادث
به طور كلی قصههای بلند فارسی از حوادث استقلالیافته تشكیل شدهاند و این حوادث اگرچه به خودی خود كامل و مستقل هستند، رابطه مستقیم با هم دارند و پیرنگ ابتدایی قصههای بلند را به وجود میآورند و تاروپود قصهها را به هم میبافند. (هر حادثه قصه جداگانهای است كه از كنار هم قرارگرفتن و مجموع آنها كلیت و یكپارچگی قصههای بلند حاصل میشود).
و- كهنگی
سرانجام با توجه به خصوصیات و مشخصات ذكر شده مضامین قصهها نمیتواند نو و امروزی باشد. «موضوع قصهها قدیمی و كهنه و مربوط به زمانهای دور و جوامع گذشته و ازیاد رفته و منعكسكننده فرهنگ توده (فولكلور) و آداب و رسوم و عقاید خرافه مردم آن روزگار است.» (میرصادقی، 1386، ص 73) و حتی گاه در آنها اشتباهاتی به چشم میخورد.
با این حال این قصهها، از نظر پژوهشی در رشتههای ادبیات، تاریخ، جامعهشناسی، مردمشناسی و اسطورهشناسی بسیار قابل توجه و حائز اهمیت هستند، اما خواننده امروزی را اغلب خسته و كسل میكنند.
قصه
انواع قصه:
قصه را به صورت یك كل در نظر میگیریم و انواع آثار خلاقهای را كه پیش از مشروطه در ایران رواج داشت گونهها و انواع آن به حساب میآوریم. مهمترین این گونهها عبارتند از: افسانه تمثیلی، حكایت اخلاقی، افسانه پریان، افسانه پهلوانان، اسطوره، چرا كه سه خصوصیت عمدهای كه برای قصه برشمردیم یعنی خرق عادت، پیرنگ ضعیف و كلیگرایی بر یكایك این موارد صدق میكند. اما با این حال هر كدام دارای خصوصیات خاص خود هستند كه آنها را از هم متمایز میسازد.
الف- افسانه تمثیلی
اغلب شامل قصه كوتاهی است درباره حیوانات كه از آن با عنوان افسانه حیوانات نیز یاد شده است. در این گونه قصهها گاهی انسان و گاه اشیاء نیز شخصیتهای اصلی هستند. افسانه تمثیلی به دلیل خصوصیت تمثیلی خود دارای دو سطح است. «سطح حقیقی و سطح مجازی. در سطح حقیقی قصهای در مورد موضوعی نقل میشود.» (میرصادقی، 1386، ص 83) اما در سطح مجازی درونمایه قصه یا خصلت و سیرت شخصیت قصه به موضوع دیگری اشاره دارد.
سطح حقیقی اغلب با حیوانات سروكار دارد و آنها به زبان انسان سخن میگویند و رفتارهایی چون انسانها دارند، اما در سطح مجازی همیشه جنبهای از رفتار و كردار انسان را نشان میدهد؛ مثلاً قهرمانان به صورت حیواناتی با خصوصیات ممتاز و پسندیده به جنگ شخصیتهای ناپسندیده و شریر میروند كه میتوان به داستان حسن كچل نوشته صمد بهرنگی اشاره كرد. از بهترین نمونه افسانههای تمثیلی میتوان به كتاب «كلیله و دمنه» اشاره كرد.
ب- حكایت اخلاقی
این نوع حكایت هم مانند افسانه تمثیلی گاه از خصوصیات تمثیلی برخوردار است، اما شخصیتهای آن مردم هستند. حكایت اخلاقی به منظور ترویج اصول مذهبی و تعالی اخلاقی نوشتهشده و قصه كوتاه و سادهای است كه حقیقتهای كلی و عام را تصویر میكند. «ساختار آن نه به مقتضیات عناصر درونی خود بلكه در جهت تحكیم و تأئید قصد و غرضهای اخلاقی گسترش مییابد.» (میرصادقی، 1386، ص 84) این قصد و غرض معمولاً آشكار است. به عنوان نمونه بارز و برجسته آن «گلستان سعدی» را میتوان نام برد.
ج- افسانه پریان
قصههایی درباره پریان، جنها، دیوها، غولها و دیگر موجودات مافوق طبیعی و جادوگرانی كه حوادثی شگفتآور و خارقالعاده را میآفرینند و از راه مهربانی و گاه شرارت تغییراتی را در زندگی بشر به وجود میآورند. این گونه قصهها اغلب دارای پایانی خوش و بخشی از ادبیات عامه است و با سنت شفاهی قصهگویی ملتها سینه به سینه به ما رسیده است.
د- افسانه پهلوانان
قصههایی كه در آنها از چگونگی زندگی و نبرد میان پهلوانان و قهرمانان تاریخی و واقعی و افسانهای صحبت میشود. این نوع افسانه در میان جهان اسطوره و جهان علم، جهان خیال و وهم و دنیای واقعی معلقند. برخی از پهلوانان و قهرمانان این قصهها به نوعی واقعی هستند و در حوادث واقعی تاریخی شركت دارند. اما اعمالی كه از آنها سرمیزند آنچنان مبالغهآمیز است كه گاه به اسطوره و حماسه نزدیكتر است. امروزه نمیتوان باور كرد كه آنها شخصیتهایی معمولی هستند. نمونه چشمگیر این نوع قصهها «شاهنامه فردوسی» است كه دارای سه دوره است: از دوره نخست پهلوانان اسطورهای مانند كیومرث، از دوره مردم پهلوانان افسانهای مانند رستم و از دوره سوم پهلوانان تاریخی مانند بهرام گور، قابل ذكر هستند.
و- اسطوره
قصهای كه درباره خدایان و موجودات فوقطبیعی كه ریشه اصلی آنها اعتقادات دینی مردم است. این نوع قصهها خاستگاه و آغاز زندگی و معتقدات مذهبی و قدرتهای مافوقطبیعی و اعمال آرمانی را بیان میكند. «اسطوره حقیقت تاریخی ندارد و پدیدآورندگان اصلی آن ناشناختهاند. (میرصادقی، 1386، ص 86) در اسطوره جنبه اخلاقی چندانی دیده نمیشود و همین امر وجه تمایز افسانه و حكایت با اسطوره است. در اسطوره اغلب مظاهر طبیعی و رویدادها و آفتهای طبیعی صاحب شخصیت انسانی (صنعت تشخیص) تصور و برای آنها ماجراهایی آفریده شده است؛ به عنوان نمونه آناهیتا ایزد بانوی جنگ و نگهدار آب كه از اسطورههای ایرانی است.
نتیجه گیری :
تاریخ اولین قصه ها به چهار هزار سال پیش از میلاد می رسد ، موضوع قصه ها متنوع است .ریشه پیدایش داستان کوتاه و رمان وجود قصه هاست . که با رشد جوامع بشری و به تناسب بلوغ ذهنی ، پیچیدگی ، گسترش و غنا یافتند. در قصه تاکید بر حوداث است و تکوین شخصیت ها کمتر به چشم می خورد . اگر چه هدف اصلی قصه ترویج اوصل انسانی و برقراری عدالت اجتماعی است .امروزه با وجودگونه های دیگر از ادبیات داستانی قصه ها بیشتر برای کودکان به کار برده می شوند.
پی نوشت:
[1]- ایستا: شخصیتی كه تغییر نكند یا تغییر اندكی پذیرد. به عبارت دیگر در پایان داستان همان باشد كه در آغاز داستان بوده است. حوادث داستان بر او تأثیر نكند یا اگر هم تأثیر گذارد اندك و ناچیز باشد.
بعد از قصههای مصری، ادبیات آشوری – بابلی قدیمترین قصهها را به جا گذاشته كه قدمت آنها به دو هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد.
در ایران پیش از اسلام قصههای منثور و منظوم فراوانی وجود داشته است.
قصهها به تدریج با ما بزرگ شدند و رشد یافتند و به تناسب ذهنی، پیچیدگی و گسترش و غنا یافتند و داستانهای امروزی را به وجود آوردند. این چنین بود كه قصهها باعث پیدایش داستان كوتاه و رمان شد.
تعریف قصه
«معمولاً به آثار خلاقهای كه در آنها تأكید بر حوادث خارقالعاده بیشتر از تحول و تكوین شخصیتها و آدمهاست قصه گویند.» (میرصادقی، 1383، ص 132) در قصه محور ماجرا و داستان بر حوادثی است كه در همان ساعت خلق و باعث تكوین و رشد حوادث قصه میشوند و اساس قصه را تشكیل میدهند و در گسترش و رشد قهرمانها و آدمهای قصه هیچ نقشی ندارند. شخصیتها و قهرمانها در داستان كمتر دچار دگرگونی میگردند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگونند. قصهها اغلب پایان خوشی دارند و خصوصیت اخلاقی آن چشمگیر و مورد نظر است.
قصهها از پیرنگی ضعیف برخوردارند و «همین امر آنها را از استحكام و انسجام داستان امروزی بازمیدارد.» (همان ، 1383) و از تأثیرگذاری مضامین و قدرت محتوایی آن میكاهد.
در فرهنگ اصطلاحات ادبی و دایرهالمعارفها بر بافت سست و پیرنگ ضعیف و باز قصه تأكید شده است. در قصهها، سیر حوادث و ماجراها از دلایل منطقی و قابل قبولی پیروی نمیكنند.
قصهها شكلی ساده و ابتدایی و ساختار نقلی و روایتی دارند. زمان آنها اغلب نزدیك به گفتار و محاوره عامه مردم و پر از اصطلاحها و لغات و ضربالمثلهای عامیانه است و برای سرگرمكردن نقل میشوند. قهرمانان قصه اغلب به كارهای خارقالعاده و شگفتانگیز روی میآورند. شخصیتهای موجود در قصهها، اغلب مظهر آرمانها، خوشیها و ناخوشیهای مردم هستند كه قصهنویس خود به عنوان نماینده و سخنگوی آن مردم، در خلال رفتار و گفتار آنها با زبانی ساده و جذاب و سرگرمكننده به شرح آن احساسات و عواطف میپردازد. از مشخصات اصلی قصهها مطلقگرایی به سوی خوبی یا بدی و ارایه تیپهای محبوب یا منفور است. در قصه طرح و نقشه رویدادها بر روابط علی و معلولی و انسجام و وحدت كلی استوار نیست و از این جهت با داستان امروزی تفاوت دارد.
باعث شگفتی است كه قصههای كهن و قدیمی بیشتر ناظر بر حقایق و مظاهر زندگیاند تا قصههای متأخرتر كه اغلب به خیالپردازیهای نامعقول روی آوردهاند. ریشه این امر را باید در اوضاع و احوال جوامع گذشته جستجو كرد و در پستی و بلندی تاریخ.
هدف قصه
اگرچه به ظاهر هدف قصه خلق قهرمان و ایجاد كشش و بیداركردن حس كنجكاوی و سرگرمكردن خواننده و شنونده نسبت به قصه است. اما در حقیقت درونمایه و زیربنای فكری و اجتماعی قصهها گسترش و ترویج اصول انسانی و برابری و برادری و عدالت اجتماعی است.
قهرمانهای قصه در فكر منافع شخصی و خصوصی نیستند و اغلب درگیر مبارزه با پلیدیها و ستمگریها هستند و در این مبارزه و كشاكش خستگیناپذیر و فولادیاند و هیچ عاملی آنها را نابود نمیكند و نمیتواند مانع از رسیدن آنها به هدفشان گردد. در قصههای متأخرتر اغلب این خصوصیت كمرنگتر میشود. قصهها دارای پایانی خوش و عبرتآمیز و پندآموز هستند. اغلب قصههایی كه برای كودكان بازگو میشود از این نوع هستند.
مشخصات كلی قصه
در قصهها كمتر به تأثرات درونی شصخیتها توجه میشود. چرا كه ملاك اصلی تنها یك قهرمان است. اما در داستانها شخصیت اصلی كه دارای برخی از آرمانهای بشری و مورد تحسین است، قهرمان نامیده میشود.
«گاه یك قهرمان موضوع قصه است و در محور حوادث قرار میگیرد.» (میرصادقی، 1386، ص 60) اما گاه ممكن است چند قهرمان وجود داشته باشد. این قهرمانها، اغلب تكبعدی و تمثیلی از نیروی خیر و شر هستند. قهرمان قصه، ضعفها و ناتوانیهای انسان معمولی را ندارد و در برابر بیماری و امراض مقاوم است و در كل نفوذناپذیر است. این قهرمانها معتقد به سرنوشت و تقدیر تغییرنیافتنی و در برابر آن تسلیم محض هستند و بر این باورند كه هر چه سرنوشت باشد، همان میشود.
ویژگیهای قصه
الف- خرقعادت
در فرهنگها خرق عادت به معنای خلاف عادت و قاعده آمده است. یعنی آنچه با محسوسات عقلی و تجارب حسی بشر منافات دارد. مثل معجزات انبیاء و كرامات اولیا كه با تجربیات عینی مطابقت ندارد و جزو امور خارقالعاده و شگفتانگیز میباشد. در قصهها حیوانات و اشیاء به سخنگفتن با انسان برمیآیند و انسان با آنها همصحبت میشود. غولی از چراغ كوچكی بیرون میآید. انسان به صورت حیوان، شی، درخت یا سنگ درمیآید و آنها به صورت انسان. قهرمانهای قصه بر بدیها پیروز میشوند و خوبی جانشین بدی میشود.
ب- پیرنگ ضعیف
حوادثی كه در قصهها رخ میدهد حوادثی عجیب و غیرمعقول هستند و از دلایل عقلی و استدلالی سست و ضعیفی برخوردارند و «خواننده نمیتواند آنها را باور كند.» (میرصادقی، 1386، ص 61) از این رو در اغلب قصهها روابط علت و معلولی حوادث از نظم معقول و منطقی بیبهره است و این امر باعث میشود قصهها دارای پیرنگ ضعیف و ابتدایی باشند. چرا كه شناخت آدمی از مسائل و حوادث هر دوره، پیرنگ داستانها را به وجود آورده است. حوادثی كه امروزه پذیرفتنی نیست در گذشته مورد قبول مردم بوده است و آن را امری معقول و باوركردنی تلقی میكردند. تبدیل انسان به پرنده و یا گفتگوی میان انسان و حیوانات برای مردمان گذشته قابل قبول بوده است و همین امر باعث ضعف پیرنگ قصهها شده است و اگر هم دارای پیرنگ باشند ابتدایی و غیرمنسجم هستند.
اگرچه به ظاهر هدف قصه خلق قهرمان و ایجاد كشش و بیداركردن حس كنجكاوی و سرگرمكردن خواننده و شنونده نسبت به قصه است. اما در حقیقت درونمایه و زیربنای فكری و اجتماعی قصهها گسترش و ترویج اصول انسانی و برابری و برادری و عدالت اجتماعی است.
ج- مطلقگرایی
قهرمانهای قصهها یا خوبند یا بد. حالت بینابین وجود ندارد. معنا و مضمون قصهها از برخورد خوبیها یا بدیها حاصل میشود. قهرمانهای خوب و نیكسرشت با نیروهای شریر و اهریمنی میجنگند و حوادث قصهها را شكل میدهند. رشتههای حوادث بر اساس ترتیب و توالی زمان رخ میدهد و موجب خلق قصه میشوند. مضامین قدیمی نبرد روشنی با تاریكی، اهورامزدا با اهریمن كه متأثر از تفكر زردشتی است، هسته اصلی بیشتر قصههاست و همیشه قهرمانهای خوب، زیبا و راهبر در نهایت بر شخصیتهای شریر، زشت و بدنهاد چیره میشوند و آنها را از بین میبرند. به طور كلی با خواندن قصههای قدیمی به مطلقاً خوببودن قهرمانها و مبارزه با بدیها پی میبریم. تمامی عوامل نیكی و خوبی به طور مطلق در قهرمان قصه به چشم میخورد.
د- كلیگرایی و نمونه كلی
در قصهها به كلیات و احوال كلی اكتفا میشود و به مسائل جزئی موقعیتها و وقایع و خصوصیات روحی و خلقی شخصیتها توجهی نمیشود. بیان وقایع و امور، كلی است. در قصه به خصلتهای عام و فراگیر قهرمانها و شخصیتهای شریر اكتفا میشود.
در واقع روانشناسی فردی و گروهی و تجزیه و تحلیلهای خلقی و روانی شخصیتها و آدمهای قصه و بازتاب و تأثیر آنها بر وقایع قصه مطرح نیست و راوی تنها به ذكر كلیات حوادث و امور بسنده میكند میتوان گفت اگر هم تحولی در شخصیتها رخ دهد خصلتی است نه روانشناختی.
در قصهها شخصیتها نه انسان معمولی بلكه نمونههای كلی و آرمانی هستند. نمونه بارز این امر قصه «سمك عیار» است.
ط- ایستایی[1]
شخصیتهای قصه غالباً ایستا[2] هستند و خصوصیات روحی و خلقی ثابتی دارند، یعنی به نتایج اعمالشان واكنش نشان نمیدهند و تغییر چندانی در شخصیت آنها صورت نمیگیرد. برخلاف رمانها كه شخصیت آنها در عین این كه بر حوادث تأثیر میگذارد، خود نیز از حوادث تأثیر میپذیرند. در واقع خواننده قصه همان شخصیتی را كه در ابتدای داستان شناخته در پایان نیز با آن روبرو است و حوادث داستان تغییری بر روی شخصیتها نمیگذارد. زمان سپری میشود و حوادث بسیاری رخ میدهد اما آنها هیچ تغییر و دگرگونی نمیپذیرند. اگر هم دگرگونی ایجاد شود خصلتی است و بر اثر خصوصیتهای خلقی و روانی شخصیتها نیست. به عبارت دیگر حادثه در خصوصیات روحی و خلقی شخصیتها نقشی ندارد.
ف- در قصهها زمان و مكان فرضی و تصوری هستند
مشخص نیست كه قصه مربوط به چه زمانی است و منعكسكننده زندگی مردم كدام دوره است. پس با حدس و گمان باید دریافت كه قصه متعلق به چه دورهای است و بازگوكننده وضع اجتماعی و سیاسی چه زمانی است.
نگارنده قصهها، شاید در غایت مقصود شهر یا كشور خود را مدنظر داشته است و شهر و كشور خیالی و فرضی او در قصه نماد و مظهری از شهر یا كشور خود بوده است و وقایعی كه در قصهها روی داده، وقایعی بوده كه در كشورش رخ داده است. شاید ترس از مجازات حكام و سلاطین وقت باعث گردیده كه راوی قصه مكان را در جای دیگری غیر از كشور زادگاه خود قرار دهد. «گاهی به ندرت میتوان خصوصیت تمثیلی و نمادین دور و مبهمی را در انتخاب زمان و مكان بعضی از قصهها دید. (میرصادقی، 1386، ص 68)
ق- همسانی قهرمانها در سخنگفتن
در قصهها، قهرمانها را نمیتوان از نحوه صحبتكردنشان از هم بازشناخت. «اختلافی میان شاهزادگان ادب آموخته و تربیتیافته با سركردگان لشكر و مردم عامی نیست.» (میرصادقی، 1386، ص 69)
شخصیتپردازی در قصهها اصولاً مطرح نیست. شخصیت زنان، كودكان و مردان به یك گونه است. و از نظر طرز صحبتكردن شبیه یكدیگرند. خصوصیات روحی و خلقی شخصیت را در خلال گفتگوها نمیتوان دریافت. نمونه بارز را در گفتگوی فرهاد كوهكن در بارگاه خسرو پرویز میبینیم كه فرهاد آن گونه صحبت میكند كه ناظم اثر، نظامی سخن میگوید. با توجه به این كه یك مرد كوهكن نمیتواند چنین نغز و شیرین و ادیبانه صحبت كند.
گ- نقش سرنوشت
تقدیر و سرنوشت در قصهها نقش اساسی را ایفا میكند. شخصیتها از سرنوشت محتوم خود راه گریزی ندارند. «تنها سرنوشت آنان متفاوت است، زیرا تقدیر و سرنوشت، قهرمان حقیقی قصههاست.» (میرصادقی، 1386، ص 70) و شخصیتها همچون پركاهی بازیچه تقدیر تغییرناپذیر خویشند.
ل- شگفتآوری
خواننده حس میكند كه نگارنده قصهها سعی بر آن دارد كه خواننده و شنونده را با ماجراها و حوادث آنی و خلقالساعه به اعجاب و شگفتی وادارد. شاید این تمایل از آن جا ناشی شده كه در اصل قصهها برای نقلكردن و سرگرمكردن خلق شدهاند و بعد به صورت مكتوب درآمدهاند و همین امر باعث شده كه حوادث اختراعی و خیالی و عجیب و دور از ذهن وارد قصههای جدیدتر شده و به صرف جلب توجه و برانگیختن اعجاب خواننده مضمون و محتوای قصهها را به انحطاط كشاند.
م- استقلالیافتگی حوادث
به طور كلی قصههای بلند فارسی از حوادث استقلالیافته تشكیل شدهاند و این حوادث اگرچه به خودی خود كامل و مستقل هستند، رابطه مستقیم با هم دارند و پیرنگ ابتدایی قصههای بلند را به وجود میآورند و تاروپود قصهها را به هم میبافند. (هر حادثه قصه جداگانهای است كه از كنار هم قرارگرفتن و مجموع آنها كلیت و یكپارچگی قصههای بلند حاصل میشود).
و- كهنگی
سرانجام با توجه به خصوصیات و مشخصات ذكر شده مضامین قصهها نمیتواند نو و امروزی باشد. «موضوع قصهها قدیمی و كهنه و مربوط به زمانهای دور و جوامع گذشته و ازیاد رفته و منعكسكننده فرهنگ توده (فولكلور) و آداب و رسوم و عقاید خرافه مردم آن روزگار است.» (میرصادقی، 1386، ص 73) و حتی گاه در آنها اشتباهاتی به چشم میخورد.
با این حال این قصهها، از نظر پژوهشی در رشتههای ادبیات، تاریخ، جامعهشناسی، مردمشناسی و اسطورهشناسی بسیار قابل توجه و حائز اهمیت هستند، اما خواننده امروزی را اغلب خسته و كسل میكنند.
قصه
انواع قصه:
قصه را به صورت یك كل در نظر میگیریم و انواع آثار خلاقهای را كه پیش از مشروطه در ایران رواج داشت گونهها و انواع آن به حساب میآوریم. مهمترین این گونهها عبارتند از: افسانه تمثیلی، حكایت اخلاقی، افسانه پریان، افسانه پهلوانان، اسطوره، چرا كه سه خصوصیت عمدهای كه برای قصه برشمردیم یعنی خرق عادت، پیرنگ ضعیف و كلیگرایی بر یكایك این موارد صدق میكند. اما با این حال هر كدام دارای خصوصیات خاص خود هستند كه آنها را از هم متمایز میسازد.
الف- افسانه تمثیلی
اغلب شامل قصه كوتاهی است درباره حیوانات كه از آن با عنوان افسانه حیوانات نیز یاد شده است. در این گونه قصهها گاهی انسان و گاه اشیاء نیز شخصیتهای اصلی هستند. افسانه تمثیلی به دلیل خصوصیت تمثیلی خود دارای دو سطح است. «سطح حقیقی و سطح مجازی. در سطح حقیقی قصهای در مورد موضوعی نقل میشود.» (میرصادقی، 1386، ص 83) اما در سطح مجازی درونمایه قصه یا خصلت و سیرت شخصیت قصه به موضوع دیگری اشاره دارد.
سطح حقیقی اغلب با حیوانات سروكار دارد و آنها به زبان انسان سخن میگویند و رفتارهایی چون انسانها دارند، اما در سطح مجازی همیشه جنبهای از رفتار و كردار انسان را نشان میدهد؛ مثلاً قهرمانان به صورت حیواناتی با خصوصیات ممتاز و پسندیده به جنگ شخصیتهای ناپسندیده و شریر میروند كه میتوان به داستان حسن كچل نوشته صمد بهرنگی اشاره كرد. از بهترین نمونه افسانههای تمثیلی میتوان به كتاب «كلیله و دمنه» اشاره كرد.
ب- حكایت اخلاقی
این نوع حكایت هم مانند افسانه تمثیلی گاه از خصوصیات تمثیلی برخوردار است، اما شخصیتهای آن مردم هستند. حكایت اخلاقی به منظور ترویج اصول مذهبی و تعالی اخلاقی نوشتهشده و قصه كوتاه و سادهای است كه حقیقتهای كلی و عام را تصویر میكند. «ساختار آن نه به مقتضیات عناصر درونی خود بلكه در جهت تحكیم و تأئید قصد و غرضهای اخلاقی گسترش مییابد.» (میرصادقی، 1386، ص 84) این قصد و غرض معمولاً آشكار است. به عنوان نمونه بارز و برجسته آن «گلستان سعدی» را میتوان نام برد.
ج- افسانه پریان
قصههایی درباره پریان، جنها، دیوها، غولها و دیگر موجودات مافوق طبیعی و جادوگرانی كه حوادثی شگفتآور و خارقالعاده را میآفرینند و از راه مهربانی و گاه شرارت تغییراتی را در زندگی بشر به وجود میآورند. این گونه قصهها اغلب دارای پایانی خوش و بخشی از ادبیات عامه است و با سنت شفاهی قصهگویی ملتها سینه به سینه به ما رسیده است.
د- افسانه پهلوانان
قصههایی كه در آنها از چگونگی زندگی و نبرد میان پهلوانان و قهرمانان تاریخی و واقعی و افسانهای صحبت میشود. این نوع افسانه در میان جهان اسطوره و جهان علم، جهان خیال و وهم و دنیای واقعی معلقند. برخی از پهلوانان و قهرمانان این قصهها به نوعی واقعی هستند و در حوادث واقعی تاریخی شركت دارند. اما اعمالی كه از آنها سرمیزند آنچنان مبالغهآمیز است كه گاه به اسطوره و حماسه نزدیكتر است. امروزه نمیتوان باور كرد كه آنها شخصیتهایی معمولی هستند. نمونه چشمگیر این نوع قصهها «شاهنامه فردوسی» است كه دارای سه دوره است: از دوره نخست پهلوانان اسطورهای مانند كیومرث، از دوره مردم پهلوانان افسانهای مانند رستم و از دوره سوم پهلوانان تاریخی مانند بهرام گور، قابل ذكر هستند.
و- اسطوره
قصهای كه درباره خدایان و موجودات فوقطبیعی كه ریشه اصلی آنها اعتقادات دینی مردم است. این نوع قصهها خاستگاه و آغاز زندگی و معتقدات مذهبی و قدرتهای مافوقطبیعی و اعمال آرمانی را بیان میكند. «اسطوره حقیقت تاریخی ندارد و پدیدآورندگان اصلی آن ناشناختهاند. (میرصادقی، 1386، ص 86) در اسطوره جنبه اخلاقی چندانی دیده نمیشود و همین امر وجه تمایز افسانه و حكایت با اسطوره است. در اسطوره اغلب مظاهر طبیعی و رویدادها و آفتهای طبیعی صاحب شخصیت انسانی (صنعت تشخیص) تصور و برای آنها ماجراهایی آفریده شده است؛ به عنوان نمونه آناهیتا ایزد بانوی جنگ و نگهدار آب كه از اسطورههای ایرانی است.
نتیجه گیری :
تاریخ اولین قصه ها به چهار هزار سال پیش از میلاد می رسد ، موضوع قصه ها متنوع است .ریشه پیدایش داستان کوتاه و رمان وجود قصه هاست . که با رشد جوامع بشری و به تناسب بلوغ ذهنی ، پیچیدگی ، گسترش و غنا یافتند. در قصه تاکید بر حوداث است و تکوین شخصیت ها کمتر به چشم می خورد . اگر چه هدف اصلی قصه ترویج اوصل انسانی و برقراری عدالت اجتماعی است .امروزه با وجودگونه های دیگر از ادبیات داستانی قصه ها بیشتر برای کودکان به کار برده می شوند.
پی نوشت:
[1]- ایستا: شخصیتی كه تغییر نكند یا تغییر اندكی پذیرد. به عبارت دیگر در پایان داستان همان باشد كه در آغاز داستان بوده است. حوادث داستان بر او تأثیر نكند یا اگر هم تأثیر گذارد اندك و ناچیز باشد.