11-12-2015، 12:56
بررسی ادبیات عاشورایی در حوزههای مختلف شعر و داستان و اینکه در دوران گذشته و کهن ایرانزمین تا چه میزان به این مقوله توجه شده است، نیازمند کار پژوهشی دقیق منتقدان و ادبای این حوزه است. در راستای نقد و بررسی ادبیات عاشورایی همراه می شویم با حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، شاعر و برگزیده کتاب سال حوزه و مدیر مجموعه دایرةالمعارف امام حسین(ع).
ادبیات عاشورایی در دوران گذشته و معاصر
درباره ادبیات عاشورایی و آئینی معتقدم که خطای بزرگ تاریخی را در طول 12 قرن اخیر مرتکب شدهایم. یعنی به جای اینکه از افقی بالاتر، عامتر و شاملتر به حقیقت عاشورا نگاه کنیم، درون یک ورطه تاریخی قرار گرفتهایم.
منظورم این است که نگریستن به عاشورا بیشتر برای ما نوعی مشغولیت و سرگرمی تمدنی است و نوعی پرداختن به دلواپسی روزمره خودمان است. امام حسین(ع) قرنهای ما، در واقع حسینی است که ما خودمان میپسندیم و امام حسینی است که ما روایت میکنیم و دوست داریم این امام به آن گونه باشد.
نتیجه آن شده است که از مجموعه چهره نورانی و تابان کربلا و عاشورا، یک بعد مظلومیت برجسته شده است و همه چیز در پناه و سایه آن بعد برجسته نشان داده شده. به همین دلیل همه پیامها و ظرفیتها و همه اتفاقهای عجیب عاشورا در این جنبه دیده شده است.
از سویی شاعران بزرگ عاشورایی ما با اثر گذاشتن بر این ادبیات، سبب شدند که این نگاه تقویت شود و از سویی خود نیز در روزگاران مختلف، تحت تاثیر این نگاه قرار گرفتند.
ادبیات عاشورایی تقریباً از دوره رضاخان پهلوی تا دوران انقلاب اسلامی در یک بازه حدوداً 60 ساله به سمت تهاجم، پرخاش و فریادهای اجتماعی رفت و مهمترین نمونههای شعر اجتماعی عاشورایی در این 50 ـ 60 سال خلق شدند.
برخی از این نمونهها اشعار هنوز هم در برخی هیئات مذهبی فریاد میشود. در این نوع نگاه سعی شده است که به سمت حقیقتهای دیگری غیر از جنبه مظلومیت توجه شود. مثلاً یک موتیف مهم در این نوع نگاه این است که امام حسین(ع) عدالتخواه بود و اینکه امام حسین ظلم را نپذیرفت و به دیگران هم پیام داد که آنها هم ظلم را نپذیرند و برده دیگران نباشند.
پرداختن به یک جنبه محدود، تاثیر خود را در این باره نشان میدهد. از آنجا که این نوع توجه نشان دادن در ادبیات عاشورایی ما تقویت شد، از طرف دیگر حتی شخصیتهای دینی ما بر منبرها، بیشتر احادیثی را زمزمه کردند که به این جنبه مربوط میشد.
در این باره برای مثال شاعر این شعر را سروده است که «بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است/ که مرگ سرخ به از زندگى ننگین است». در مقابل واعظان نیز تحت تاثیر این فضا در هیئات مذهبی احادیثی را از امام حسین(ع) نقل میکردند که هدف قیام من آزادگی است.
این تاثیر و تاثر را وقتی در دورههای تاریخی دنبال میکنیم، با کمال تاسف باید گفت که درباره تاثیر و تاثر آن نگاه تکبعدی است که امام حسین در مجموعهای از دردها و رنجها منحصر میشود و بعد از آن هم حضرت زینب(س) در چنین ابعادی دیده میشود و نتیجه گرفته میشود که باید سوگوار این واقعه باشیم.
به اعتقاد من این بزرگترین ظلم است که به حادثه کربلا شده و به جای اینکه عاشورا و کربلا را در یک بستر عمومی و همگانی با پیامهای شامل و جامع و در حقیقت با یک نگاه اجتماعی و انسانی دنبال میکنند، با یک جنبه ضعفگرایانه و ذلتگرایانه دنبال کردند.
به جای اینکه عاشورا و کربلا را در یک بستر عمومی و همگانی با پیامهای شامل و جامع و در حقیقت با یک نگاه اجتماعی و انسانی دنبال میکنند، با یک جنبه ضعفگرایانه و ذلتگرایانه دنبال کردند.
راه حل برون رفت از این جنبه
معتقدم که تا بازگشتی اساسی و عمیق به فکر عاشورایی نشود، تا زمانی که تفکر عاشورایی به نحو عمیق و ژرف دنبال نشود، ادبیات ما تکان چندانی نمیخورد.
در این باره باید یک بار دیگر به چند دهه قبل برگردیم و اسلام اجتماعی و با تفکر انسانی و اجتماعی را احیاء کنیم و اسلام با تفکری که به دنبال حل مشکلات انسان میگردد، را دوباره حیات ببخشیم.
ادبیات عاشورایی ما قرنهاست که در جا میزند و دلیل آن این است که خود را به یک نوع نگاه خاص محدود کرده است و این نوع نگاه خاص جهت اینکه فقط یکی از جنبههای فرعی عاشورا را شامل میشود، سبب شده است که ادبیات عاشورایی با حقیقت عاشورا متاسفانه فاصله بسیار داشته باشد.
متاسفانه ادبیات عاشورایی ما سندگرا نیست
وقتی برای بیان یک ماجرا فقط به یک جنبه فردی توجه میکنید، به این معناست که از کلیت فاصله میگیرید. سند هنگامی مطرح است که از کلیت سخن بگویید، ولی وقتی روی یک جنبه خیلی خاص تمرکز کردید، ناچار هستید که از سند و حقیقت دور شوید و بر جنبههای فراسندی و فراواقعیتی تمرکز کنید.
برای مثال تعزیه یک بخش کاملاً برجسته هنر عاشورایی در سرزمین ماست. اصولا تعزیه همان طور که در اسم آن هم است، مبتنی بر عزا گرفتن برای امام حسین است و بنا نیست که کار دیگری کند و بناست که جمیعتی را همنوا با خود به عزا وادارد.
در این باره نباید انتظار داشته باشیم که تعزیه به حقایق بپردازد. تقریبا 90 درصد متنهای تعزیه از روزگار اول تاکنون اصلا بر اساس واقعیات نگاشته نشدهاند و اشخاص و نامها واقعی و حقیقی نیستند.
بسیاری از اشخاص در متنهای تعزیه هستند که در تاریخ ما به ازا و معادل نداشتند، بلکه بر اساس احساس فضای عاشورا ایجاد شدهاند. این انطباق دراماتیک کافی بوده است و لازم نبوده که فرد جستجو کند و معادل واقعی و دقیق این افراد و وقایع را پیدا کند.
بخش عظیمی از ادبیات عاشورایی ما این طور است که وقتی از وقایع سخن میگوید که این وقایع مانند برخی از اتفاقات استثنایی در عاشوراست که از آسمان باران خون میبارید یا هر سنگی را کنار میزدند که خون زیرش بود. شاعر عاشورایی ما خود را وظیفهمند نمیدانسته است که حقیقت این افراد و وقایع را در تاریخ جدید جستجو کند و کافی بوده که کتابی این گزارش را گفته باشد.
برای مثال ممکن است روضةالشهدا که سراسر ضعیف است، مورد استفاده قرار گرفته باشد، ولی برای شاعر ضعیف و روضهخوان، همان کتاب کفایت میکرده است. زیرا فقط میخواست با آن جنبهای از هدفش که به دنبال ماجرا بوده سازگار بوده باشد.
در یک جمله، اصولاً ادبیات و هنر عاشورایی ما در قرنهای متمادی خودش را عهدهدار پرداختن به سند و تاریخ موثق نمیداند و برای همین خیلی به سراغ سند نرفته است.
ادبیات عاشورایی در دوران گذشته و معاصر
درباره ادبیات عاشورایی و آئینی معتقدم که خطای بزرگ تاریخی را در طول 12 قرن اخیر مرتکب شدهایم. یعنی به جای اینکه از افقی بالاتر، عامتر و شاملتر به حقیقت عاشورا نگاه کنیم، درون یک ورطه تاریخی قرار گرفتهایم.
منظورم این است که نگریستن به عاشورا بیشتر برای ما نوعی مشغولیت و سرگرمی تمدنی است و نوعی پرداختن به دلواپسی روزمره خودمان است. امام حسین(ع) قرنهای ما، در واقع حسینی است که ما خودمان میپسندیم و امام حسینی است که ما روایت میکنیم و دوست داریم این امام به آن گونه باشد.
نتیجه آن شده است که از مجموعه چهره نورانی و تابان کربلا و عاشورا، یک بعد مظلومیت برجسته شده است و همه چیز در پناه و سایه آن بعد برجسته نشان داده شده. به همین دلیل همه پیامها و ظرفیتها و همه اتفاقهای عجیب عاشورا در این جنبه دیده شده است.
از سویی شاعران بزرگ عاشورایی ما با اثر گذاشتن بر این ادبیات، سبب شدند که این نگاه تقویت شود و از سویی خود نیز در روزگاران مختلف، تحت تاثیر این نگاه قرار گرفتند.
ادبیات عاشورایی تقریباً از دوره رضاخان پهلوی تا دوران انقلاب اسلامی در یک بازه حدوداً 60 ساله به سمت تهاجم، پرخاش و فریادهای اجتماعی رفت و مهمترین نمونههای شعر اجتماعی عاشورایی در این 50 ـ 60 سال خلق شدند.
برخی از این نمونهها اشعار هنوز هم در برخی هیئات مذهبی فریاد میشود. در این نوع نگاه سعی شده است که به سمت حقیقتهای دیگری غیر از جنبه مظلومیت توجه شود. مثلاً یک موتیف مهم در این نوع نگاه این است که امام حسین(ع) عدالتخواه بود و اینکه امام حسین ظلم را نپذیرفت و به دیگران هم پیام داد که آنها هم ظلم را نپذیرند و برده دیگران نباشند.
پرداختن به یک جنبه محدود، تاثیر خود را در این باره نشان میدهد. از آنجا که این نوع توجه نشان دادن در ادبیات عاشورایی ما تقویت شد، از طرف دیگر حتی شخصیتهای دینی ما بر منبرها، بیشتر احادیثی را زمزمه کردند که به این جنبه مربوط میشد.
در این باره برای مثال شاعر این شعر را سروده است که «بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است/ که مرگ سرخ به از زندگى ننگین است». در مقابل واعظان نیز تحت تاثیر این فضا در هیئات مذهبی احادیثی را از امام حسین(ع) نقل میکردند که هدف قیام من آزادگی است.
این تاثیر و تاثر را وقتی در دورههای تاریخی دنبال میکنیم، با کمال تاسف باید گفت که درباره تاثیر و تاثر آن نگاه تکبعدی است که امام حسین در مجموعهای از دردها و رنجها منحصر میشود و بعد از آن هم حضرت زینب(س) در چنین ابعادی دیده میشود و نتیجه گرفته میشود که باید سوگوار این واقعه باشیم.
به اعتقاد من این بزرگترین ظلم است که به حادثه کربلا شده و به جای اینکه عاشورا و کربلا را در یک بستر عمومی و همگانی با پیامهای شامل و جامع و در حقیقت با یک نگاه اجتماعی و انسانی دنبال میکنند، با یک جنبه ضعفگرایانه و ذلتگرایانه دنبال کردند.
به جای اینکه عاشورا و کربلا را در یک بستر عمومی و همگانی با پیامهای شامل و جامع و در حقیقت با یک نگاه اجتماعی و انسانی دنبال میکنند، با یک جنبه ضعفگرایانه و ذلتگرایانه دنبال کردند.
راه حل برون رفت از این جنبه
معتقدم که تا بازگشتی اساسی و عمیق به فکر عاشورایی نشود، تا زمانی که تفکر عاشورایی به نحو عمیق و ژرف دنبال نشود، ادبیات ما تکان چندانی نمیخورد.
در این باره باید یک بار دیگر به چند دهه قبل برگردیم و اسلام اجتماعی و با تفکر انسانی و اجتماعی را احیاء کنیم و اسلام با تفکری که به دنبال حل مشکلات انسان میگردد، را دوباره حیات ببخشیم.
ادبیات عاشورایی ما قرنهاست که در جا میزند و دلیل آن این است که خود را به یک نوع نگاه خاص محدود کرده است و این نوع نگاه خاص جهت اینکه فقط یکی از جنبههای فرعی عاشورا را شامل میشود، سبب شده است که ادبیات عاشورایی با حقیقت عاشورا متاسفانه فاصله بسیار داشته باشد.
متاسفانه ادبیات عاشورایی ما سندگرا نیست
وقتی برای بیان یک ماجرا فقط به یک جنبه فردی توجه میکنید، به این معناست که از کلیت فاصله میگیرید. سند هنگامی مطرح است که از کلیت سخن بگویید، ولی وقتی روی یک جنبه خیلی خاص تمرکز کردید، ناچار هستید که از سند و حقیقت دور شوید و بر جنبههای فراسندی و فراواقعیتی تمرکز کنید.
برای مثال تعزیه یک بخش کاملاً برجسته هنر عاشورایی در سرزمین ماست. اصولا تعزیه همان طور که در اسم آن هم است، مبتنی بر عزا گرفتن برای امام حسین است و بنا نیست که کار دیگری کند و بناست که جمیعتی را همنوا با خود به عزا وادارد.
در این باره نباید انتظار داشته باشیم که تعزیه به حقایق بپردازد. تقریبا 90 درصد متنهای تعزیه از روزگار اول تاکنون اصلا بر اساس واقعیات نگاشته نشدهاند و اشخاص و نامها واقعی و حقیقی نیستند.
بسیاری از اشخاص در متنهای تعزیه هستند که در تاریخ ما به ازا و معادل نداشتند، بلکه بر اساس احساس فضای عاشورا ایجاد شدهاند. این انطباق دراماتیک کافی بوده است و لازم نبوده که فرد جستجو کند و معادل واقعی و دقیق این افراد و وقایع را پیدا کند.
بخش عظیمی از ادبیات عاشورایی ما این طور است که وقتی از وقایع سخن میگوید که این وقایع مانند برخی از اتفاقات استثنایی در عاشوراست که از آسمان باران خون میبارید یا هر سنگی را کنار میزدند که خون زیرش بود. شاعر عاشورایی ما خود را وظیفهمند نمیدانسته است که حقیقت این افراد و وقایع را در تاریخ جدید جستجو کند و کافی بوده که کتابی این گزارش را گفته باشد.
برای مثال ممکن است روضةالشهدا که سراسر ضعیف است، مورد استفاده قرار گرفته باشد، ولی برای شاعر ضعیف و روضهخوان، همان کتاب کفایت میکرده است. زیرا فقط میخواست با آن جنبهای از هدفش که به دنبال ماجرا بوده سازگار بوده باشد.
در یک جمله، اصولاً ادبیات و هنر عاشورایی ما در قرنهای متمادی خودش را عهدهدار پرداختن به سند و تاریخ موثق نمیداند و برای همین خیلی به سراغ سند نرفته است.