11-12-2015، 12:10
رگتایم بیش از هر چیز روایت یک جامعه است. جامعهای در حال پوستانداختن؛ چه به لحاظ حقوق مدنی انسانها و چه در صنعت و سیاست و... ماشینی که این جامعه را به جلو میکشد هیچ باکی ندارد که برخی آدمها را لابهلای چرخدندههایش له کند. رگتایم روایت آمریکاست. آمریکای اوایل قرن بیستم؛ از 1902 تا 1917.
رگتایم را تند ننوازید!
«این قطعه را تند ننوازید. درست نیست که رگتایم را تند بنوازید.» اسکات چاپلین
این جمله ایست که نویسنده برای سرآغاز کتاب انتخاب کرده است. ظاهراٌ همه ما را دعوت به آهسته خواندن این کتاب کرده است. نام کتاب برگرفته از نام موسیقیی است که در دهه اول قرن بیستم در آمریکا رواج و ریشه در ترانه های بردگان داشته است. «رگ» به معنای ژنده و پاره و گسیخته است ، و «تایم» به معنای وزن و ضربان موسیقی, نویسنده نام رگتایم را به عنوان روح زمانه ای که توصیف می کند بر رمان خود گذاشته است.
رگتایم بیش از هر چیز روایت یک جامعه است. جامعهای در حال پوستانداختن؛ چه به لحاظ حقوق مدنی انسانها و چه در صنعت و سیاست و... ماشینی که این جامعه را به جلو میکشد هیچ باکی ندارد که برخی آدمها را لابهلای چرخدندههایش له کند. رگتایم روایت آمریکاست. آمریکای اوایل قرن بیستم؛ از 1902 تا 1917.
داستان «رگتایم» داستان آمریکای قبل از جنگ جهانی است؛ داستان اینکه چطور یک وقتی امید و آرمانی وجود داشت و بعد همه چیز تباه شد، همه چیز تمام شد. داستان در نیویورک میگذرد.
کل داستان از ماجراهای تو در تویی تشکیل میشود که 3 خانواده نیویورکی درگیرش هستند. خانواده اول، یک خانواده سفیدپوست شامل پدر، مادر، برادر کوچیکه مادر و بچه هستند. پدر که کارخانه پرچمسازی دارد، بالاخره پرچمش را در قطب به اهتزاز درمیآورد.
خانواده دوم، چینیهای مهاجری هستند به اسمهای تاته و مامه و دخترشان. تاته کارش این است که کنار خیابان بنشیند و با قیچی زدن مقوای سیاه، نیمرخ مردم را دربیاورد و آن را روی کاغذ سفید بچسباند و بدهد دستشان. زنش- مامه- هم کارگر خیاطی است. خانواده سوم هم یک زوج سیاهپوست هستند؛ کولهاس واکر نوازنده و سارای خجالتی. داستانهای این 3 خانواده از هم جداست. کتاب درواقع چند بار شروع و تمام میشود. اما در عین حال این داستانها، به هم پیوسته است. پسر پدر و مادر، با دختر تاته و مامه آشنا میشود.
داستان «رگتایم» داستان آمریکای قبل از جنگ جهانی است؛ داستان اینکه چطور یک وقتی امید و آرمانی وجود داشت و بعد همه چیز تباه شد، همه چیز تمام شد. داستان در نیویورک میگذرد.
کولهاس با پدر درگیر میشود و بقیه آدمها در فصل آخر به هم میرسند. رگتایم، یک داستان است؛ داستانی که هری هودینی شعبدهباز، با تردستیهایش تکههای مختلف آن را به هم وصل میکند. به جز هری هودینی، شخصیتهای واقعی و تاریخی زیادی در داستان حضور دارند؛ از وودرو ویلسون (رئیس جمهور وقت آمریکا) و هنری فورد (صاحب صنایع اتومبیلسازی) گرفته تا زیگموند فروید و امیلیانو زاپاتا (انقلابی مشهور) تا یونگِ روانشناس که میگوید: «آمریکا یک اشتباه خیلی بزرگ است!».
تاکیدات و گریز های نویسنده به شرایط تاریخی اجتماعی زمان بعضاٌ جالب توجه است:
سالی یکصد نفر سیاه پوست لینچ می شدند. یکصد نفر کارگر معدن زنده زنده می سوختند. یکصد بچه شل و پل می شدند. انگار این چیزها سهمیه بندی شده بود. مرگ بر اثر گرسنگی هم سهمیه داشت. تراست های نفت و تراست های بانک و تراست های گوشت و تراست های آهن روبراه بود. احترام گذاشتن به مردم فقیر مد روز بود. در قصرهای نیویورک و شیکاگو مهمانی فقر می دادند. مهمان ها با لباس ژنده می آمدند و توی بشقاب حلبی شام می خوردند و از پارچ های لب پریده می نوشیدند.
دکتروف
بعضاٌ به شرایط تاریخی با طنز خاصی اشاره می شود:
اتفاقاٌ این در تاریخ آمریکا همان زمانی بود که رمان نویس بد اخم, تئودور درایزر, گرفتار نقدهای ناموافق و باد کردن نخستین کتابش "سیستر کاری" شده بود. درایزر بی کار و بی پول بود و خجالت می کشید کسی را ببیند. یک اتاق مبله در بروکلین اجاره کرد و رفت آنجا زندگی کند. عادت کرد که روی یک صندلی چوبی وسط اتاق بنشیند. یک روز به این نتیجه رسید که جهت صندلی اش درست نیست. سنگینی اش را از روی صندلی بلند کرد و با دست اش صندلی را به طرف راست چرخاند که در جهت صحیح قرار بگیرد. لحظه ای خیال می کرد که جهت صندلی درست است, ولی بعد به این نتیجه رسید که این طور نیست. آن را (مقداری) دیگر به طرف راست چرخاند. خواست حالا روی صندلی بنشیند, ولی باز دید که انگار یک جوری است. باز آن را چرخاند. سرانجام یک دور کامل زد و باز به نظرش جهت صندلی درست نیامد. نور پشت پنجره کثیف اتاق اجاره ای محو شد. تمام شب را درایزر با صندلی اش دنبال جهت درست دور می زد.
و همچنین :
در این زمان تحول عظیمی داشت ایالات متحده را فرا می گرفت. رئیس جمهوری تازه ای انتخاب شده بود به نام ویلیام هاورد تافت, که وقتی وارد کاخ سفید شد صد و سی و هشت کیلو وزن داشت. در سراسر کشور مردم خودشان را برانداز کردند. مردم عادت داشتند مقادیر زیادی بنوشند. از روی پیش خوان ها گرده های نان بود که می بلعیدند و توده های کالباس آشغال گوشت که فرو می دادند...غذا مثل نماز جزء فرایض پولدارها بود...رفت و آمد زیادی به چشمه های آب گرم و آب گوگرد دار در جریان بود, چون که این آب های مسهل را محرک اشتها می دانستند. وقتی تافت وارد کاخ سفید شد همه این اوضاع تغییر کرد...از آن به بعد رسم عوض شد و فقط فقیر بیچاره ها چاق بودند.
رگتایم نمایی از بالا از یک جامعه است که به تدریج به هریک از خانهها نزدیک میشود و روایت در هم پیچیدهی آدمهای متفاوت را نقل میکند؛ روایت عشق سخت و مرگبار کولهاس واکر- پیانست سیاهپوست- به سارا، تاته- نقاش مهاجری- که زیر فشار فقر و پلشتی و بازیهای سیاسی له میشود، عاشق خجالتی که چون شکست میخورد تبدیل به یک آنارشیست انقلابی میشود و... در کنار فروید که به آمریکا سفر میکند، هری هودینی- آکروبات باز و شعبدهبازی- که در ابتدای قرن سرعت و ماشین، ترس از دست دادن محبوبیت و شهرت دارد و در درون خودش با جهان شگفتیهای علم به رقابت میپردازد؛ اما گلدمن؛ زنی انقلابی و ناطقی شورانگیز، ایولین نسبیت؛ زیباروی مشهوری که دل از کف همه میبرد و...
*رگتایم/ ای. ال. دکتروف/ مترجم : نجف دریابندری/ انتشارات : خوارزمی
رگتایم را تند ننوازید!
«این قطعه را تند ننوازید. درست نیست که رگتایم را تند بنوازید.» اسکات چاپلین
این جمله ایست که نویسنده برای سرآغاز کتاب انتخاب کرده است. ظاهراٌ همه ما را دعوت به آهسته خواندن این کتاب کرده است. نام کتاب برگرفته از نام موسیقیی است که در دهه اول قرن بیستم در آمریکا رواج و ریشه در ترانه های بردگان داشته است. «رگ» به معنای ژنده و پاره و گسیخته است ، و «تایم» به معنای وزن و ضربان موسیقی, نویسنده نام رگتایم را به عنوان روح زمانه ای که توصیف می کند بر رمان خود گذاشته است.
رگتایم بیش از هر چیز روایت یک جامعه است. جامعهای در حال پوستانداختن؛ چه به لحاظ حقوق مدنی انسانها و چه در صنعت و سیاست و... ماشینی که این جامعه را به جلو میکشد هیچ باکی ندارد که برخی آدمها را لابهلای چرخدندههایش له کند. رگتایم روایت آمریکاست. آمریکای اوایل قرن بیستم؛ از 1902 تا 1917.
داستان «رگتایم» داستان آمریکای قبل از جنگ جهانی است؛ داستان اینکه چطور یک وقتی امید و آرمانی وجود داشت و بعد همه چیز تباه شد، همه چیز تمام شد. داستان در نیویورک میگذرد.
کل داستان از ماجراهای تو در تویی تشکیل میشود که 3 خانواده نیویورکی درگیرش هستند. خانواده اول، یک خانواده سفیدپوست شامل پدر، مادر، برادر کوچیکه مادر و بچه هستند. پدر که کارخانه پرچمسازی دارد، بالاخره پرچمش را در قطب به اهتزاز درمیآورد.
خانواده دوم، چینیهای مهاجری هستند به اسمهای تاته و مامه و دخترشان. تاته کارش این است که کنار خیابان بنشیند و با قیچی زدن مقوای سیاه، نیمرخ مردم را دربیاورد و آن را روی کاغذ سفید بچسباند و بدهد دستشان. زنش- مامه- هم کارگر خیاطی است. خانواده سوم هم یک زوج سیاهپوست هستند؛ کولهاس واکر نوازنده و سارای خجالتی. داستانهای این 3 خانواده از هم جداست. کتاب درواقع چند بار شروع و تمام میشود. اما در عین حال این داستانها، به هم پیوسته است. پسر پدر و مادر، با دختر تاته و مامه آشنا میشود.
داستان «رگتایم» داستان آمریکای قبل از جنگ جهانی است؛ داستان اینکه چطور یک وقتی امید و آرمانی وجود داشت و بعد همه چیز تباه شد، همه چیز تمام شد. داستان در نیویورک میگذرد.
کولهاس با پدر درگیر میشود و بقیه آدمها در فصل آخر به هم میرسند. رگتایم، یک داستان است؛ داستانی که هری هودینی شعبدهباز، با تردستیهایش تکههای مختلف آن را به هم وصل میکند. به جز هری هودینی، شخصیتهای واقعی و تاریخی زیادی در داستان حضور دارند؛ از وودرو ویلسون (رئیس جمهور وقت آمریکا) و هنری فورد (صاحب صنایع اتومبیلسازی) گرفته تا زیگموند فروید و امیلیانو زاپاتا (انقلابی مشهور) تا یونگِ روانشناس که میگوید: «آمریکا یک اشتباه خیلی بزرگ است!».
تاکیدات و گریز های نویسنده به شرایط تاریخی اجتماعی زمان بعضاٌ جالب توجه است:
سالی یکصد نفر سیاه پوست لینچ می شدند. یکصد نفر کارگر معدن زنده زنده می سوختند. یکصد بچه شل و پل می شدند. انگار این چیزها سهمیه بندی شده بود. مرگ بر اثر گرسنگی هم سهمیه داشت. تراست های نفت و تراست های بانک و تراست های گوشت و تراست های آهن روبراه بود. احترام گذاشتن به مردم فقیر مد روز بود. در قصرهای نیویورک و شیکاگو مهمانی فقر می دادند. مهمان ها با لباس ژنده می آمدند و توی بشقاب حلبی شام می خوردند و از پارچ های لب پریده می نوشیدند.
دکتروف
بعضاٌ به شرایط تاریخی با طنز خاصی اشاره می شود:
اتفاقاٌ این در تاریخ آمریکا همان زمانی بود که رمان نویس بد اخم, تئودور درایزر, گرفتار نقدهای ناموافق و باد کردن نخستین کتابش "سیستر کاری" شده بود. درایزر بی کار و بی پول بود و خجالت می کشید کسی را ببیند. یک اتاق مبله در بروکلین اجاره کرد و رفت آنجا زندگی کند. عادت کرد که روی یک صندلی چوبی وسط اتاق بنشیند. یک روز به این نتیجه رسید که جهت صندلی اش درست نیست. سنگینی اش را از روی صندلی بلند کرد و با دست اش صندلی را به طرف راست چرخاند که در جهت صحیح قرار بگیرد. لحظه ای خیال می کرد که جهت صندلی درست است, ولی بعد به این نتیجه رسید که این طور نیست. آن را (مقداری) دیگر به طرف راست چرخاند. خواست حالا روی صندلی بنشیند, ولی باز دید که انگار یک جوری است. باز آن را چرخاند. سرانجام یک دور کامل زد و باز به نظرش جهت صندلی درست نیامد. نور پشت پنجره کثیف اتاق اجاره ای محو شد. تمام شب را درایزر با صندلی اش دنبال جهت درست دور می زد.
و همچنین :
در این زمان تحول عظیمی داشت ایالات متحده را فرا می گرفت. رئیس جمهوری تازه ای انتخاب شده بود به نام ویلیام هاورد تافت, که وقتی وارد کاخ سفید شد صد و سی و هشت کیلو وزن داشت. در سراسر کشور مردم خودشان را برانداز کردند. مردم عادت داشتند مقادیر زیادی بنوشند. از روی پیش خوان ها گرده های نان بود که می بلعیدند و توده های کالباس آشغال گوشت که فرو می دادند...غذا مثل نماز جزء فرایض پولدارها بود...رفت و آمد زیادی به چشمه های آب گرم و آب گوگرد دار در جریان بود, چون که این آب های مسهل را محرک اشتها می دانستند. وقتی تافت وارد کاخ سفید شد همه این اوضاع تغییر کرد...از آن به بعد رسم عوض شد و فقط فقیر بیچاره ها چاق بودند.
رگتایم نمایی از بالا از یک جامعه است که به تدریج به هریک از خانهها نزدیک میشود و روایت در هم پیچیدهی آدمهای متفاوت را نقل میکند؛ روایت عشق سخت و مرگبار کولهاس واکر- پیانست سیاهپوست- به سارا، تاته- نقاش مهاجری- که زیر فشار فقر و پلشتی و بازیهای سیاسی له میشود، عاشق خجالتی که چون شکست میخورد تبدیل به یک آنارشیست انقلابی میشود و... در کنار فروید که به آمریکا سفر میکند، هری هودینی- آکروبات باز و شعبدهبازی- که در ابتدای قرن سرعت و ماشین، ترس از دست دادن محبوبیت و شهرت دارد و در درون خودش با جهان شگفتیهای علم به رقابت میپردازد؛ اما گلدمن؛ زنی انقلابی و ناطقی شورانگیز، ایولین نسبیت؛ زیباروی مشهوری که دل از کف همه میبرد و...
*رگتایم/ ای. ال. دکتروف/ مترجم : نجف دریابندری/ انتشارات : خوارزمی