24-11-2015، 22:20
هیچ تجربهای برای یک کتابخوان آنقدر دردناک نیست که خواندن کتاب خوب با ویرایش نهچندان خوب.
اشکالات ویرایشی «کسوف خداوند»*
یکی از دلایل مهم مغلقنمایی و مبهمنمایی برخی از کتابهای حوزه علوم انسانی در ایران، نه دشواری متن اصلی و نه ضعف ترجمه، که تنها ضعف ویرایش متن فارسی است. در متن «کسوف خداوند» اثر سترگ مارتین بوبر، به ترجمه عباس کاشف و ابوتراب سهراب، منتشرشده از سوی نشر فرزان روز، با تاثیر منفی جابهجایی نحوی، حشو نحوی و افتادگی نحوی در متن مواجهیم که در اغلب موارد به ابهام معنایی انجامیده است؛ ابهامی که برای اثری سترگ، در حوزهای حساس، از مولفی سرشناس، بیشازپیش دردناک میشود.
الف- جاگذاری نادرست فعل و توالی افعال
«این واقعه در زمانی بعد بود که کوهن همراه با تکامل سیستم خاص خویش به یک رشته از مقالات مربوط به میراث دین یهود که سروکار پیدا میکرد جای مناسبی را به سنگ بنای آن اعتقاد یعنی عشق به خداوند و به عبارت دیگر موجبات اساسیای که بوسیله آن دیانت یهود ارزش کامل و منحصربهفرد خود را متحقق ساخت داد.» این چند سطر از صفحه 74 کتاب انتخاب شده است. جز جمله نخست که معنای آن آشکارا مبهم است(پس از آن بود که؟ یا پس از مدتی بود که؟)، کل عبارت، در تحلیل نهایی، مغلق است. نظیر این مورد در جایجای ترجمه «کسوف خداوند» به چشم میخورد؛ ولی به نظر میرسد ایراد اساسی کار را نه در ترجمه آقایان کاشف و سهراب، بلکه در بخش ویرایش باید جستوجو کرد.
در حوزه ترجمه علوم انسانی، ویراستاران همواره با مشکلات اساسی دستوپنجه نرم کردهاند؛ چراکه جملات و عبارتها در این حوزه از نظر معنایی بهخودیخود سنگین و پرمایهاند. بنابراین درواقع این وظیفه ویراستار محسوب میشود که هرجا با مغلق بودن یا ابهام ترجمه مواجه شد، آن مورد را به مترجمان گزارش دهد تا آنها بتوانند به کمک ویراستار، نسبت به حل مشکل اقدام کنند. در عبارتی که ذکر شد، ویراستار میتوانست با نشانهگذاری، شکستن عبارت، تغییر مکان فعل و حل مشکل توالی افعال، نتیجه بسیار بهتری بگیرد، حتی بدون کمک مترجمان؛ برای مثال به این شکل: «این واقعه پس از آن بود که کوهن همراه با تکامل سیستم خاص خویش، چون به یک رشته از مقالات مربوط به میراث دین یهود برخورد، جای مناسبی را به سنگبنای آن اعتقاد اختصاص داد؛ یعنی به عشق به خداوند و به عبارت دیگر، به موجبات اساسیای که از رهگذر آن، دیانت یهود ارزش کامل و منحصربهفرد خود را متحقق کرد.»
در حوزه ترجمه علوم انسانی، ویراستاران همواره با مشکلات اساسی دستوپنجه نرم کردهاند؛ چراکه جملات و عبارتها در این حوزه از نظر معنایی بهخودیخود سنگین و پرمایهاند. بنابراین درواقع این وظیفه ویراستار محسوب میشود که هرجا با مغلق بودن یا ابهام ترجمه مواجه شد، آن مورد را به مترجمان گزارش دهد تا آنها بتوانند به کمک ویراستار، نسبت به حل مشکل اقدام کنند.
ب- جابهجایی نحوی
در این قطعه از صفحه 109: «ماندالاها که تصاویر نمادین دایرهواری هستند، یونگ نهفقط آنها را در فرهنگهای گوناگون دینی و بهویژه فرهنگهای دینی مشرق زمین و مسیحیت اولیه قرون وسطی یافته است بلکه همچنین در نقاشیهای بیماران عصبی و کسانی که از اختلال ذهنی رنج میبرند پیدا کرده است.»، با مشکلات ویرایشی چندی مواجهیم که مهمترین آنها جابهجایی نحوی است. با نشاندن هر رکن نحوی، ازجمله فاعل، در جای خود، آشکار میشود که با حشو نیز مواجهیم و ساخت نهایی از یک گروه مفعولی (آنها را) بینیاز است. همچنین میتوان یکی از دو فعل «یافته است» و «پیدا کرده است» را نیز به قرینه لفظی حذف کرد: «یونگ ماندالاها را که تصاویر نمادین دایرهواری هستند، نهتنها در فرهنگهای گوناگون دینی و بهویژه فرهنگهای دینی مشرقزمین و مسیحیت اولیه قرون وسطی، بلکه در نقاشیهای بیماران عصبی و کسانی که از اختلال ذهنی رنج میبرند نیز یافته است.»
میبینیم که ویراستار میتواند با نشاندن هر رکن نحوی در جای درست خود، اشکالات دیگر متن را نیز ببیند و رفع کند؛ اشکالاتی که تا هر رکن در جای خود قرار نگرفته باشد، حلشدنی نیستند.
ج- اختلال در معنا
در صفحه 100 با این قطعه مواجه میشویم: «او را نباید به خاطر شمول تعداد زیادی از پدیدههایی که من آنها را بهعنوان شبه دینی موصوف میکنم در مطالعات خود مورد ملامت قرار داد.» مشکلات این قطعه فراتر از جابهجایی نحوی است که تنها با رفع آن بتوان بر آنها غلبه کرد. اولین مشکل، ذکر شخص و مرادکردن ِ مطالعات اوست که نوعی اختلال در معنا ایجاد کرده است. درواقع نه خود شخص، بلکه مطالعات او شامل پدیدههای شبه دینی است. با تشخیص این نکته مرکزی، دیگر مسائل بهخودیخود حل میشوند: «او را نباید به دلیل شمول مطالعاتش بر تعداد زیادی از پدیدههایی که من آنها را «شبه دینی» وصف میکنم، ملامت کرد.»
د- حشو نحوی
«پاسکال فریاد برمیآورد: «چه آیا موافق نیستید! فلاسفه خدا را شناختند و نهفقط آرزو کردند که انسانها باید به او عشق بورزند بلکه بهتر است که انسانها به سطح فلاسفه برسند و سپس از رفتن باز مانند!» این قطعه از صفحه 68 کتاب، آشکارا با ابهام معنایی شدید مواجه است؛ بهطوریکه احتمالا هر پیشنهاد ویرایشی را پس میزند. از همان ابتدا تکلیف جمله «چه آیا موافق نیستید!» مشخص نیست: آیا این جمله پرسشی است؟ و منظور از آن چیست؟ اما پس از این جمله، با تاثیر منفی حشو نحوی (در کلمه «باید») در متن مواجه میشویم که به ابهام معنایی انجامیده است. با تشخیص این نکته مرکزی، شاید بتوان شکل بهتر را اینچنین پیشنهاد کرد: «فلاسفه خدا را شناختند و نهتنها آرزو کردند انسانها به او عشق بورزند، بلکه بهتر میدانستند انسانها به سطح فلاسفه برسند و سپس از رفتن بازمانند!» ولی چنین پیشنهادی در حوزه کار ویراستار نیست؛ چون یک فعل (است) به یک فعل دیگر (میدانستند) تبدیل شده است که جز به مجوز مترجم، هیچ ویراستاری اجازه اعمال چنین تغییری ندارد. این مورد از مواردی است که باید با همکاری مترجم و ویراستار، کار را پیش برد. درنهایت، هیچ تجربهای برای یک کتابخوان آنقدر دردناک نیست که خواندن کتاب خوب با ویرایش نهچندان خوب.
* "کسوف خداوند "مجموعه 9سخنرانی از "مارتین بوبر "( 1878ـ 1965م) ـ فیلسوف اتریشی ـ است که در باب رابطه دین و فلسفه ایراد شده است" .دو گفت و گو"، "دین و واقعیت"، "دین و فلسفه"، "عشق الهی و ایده الوهیت"، "دین و تفکر مدرن"، "دین و اخلاق"، "در تعلیق اخلاق"، "خدا و روح انسان"، و "پاسخ به کارل گوستاویونگ "موضوع این سخنرانیهاست .یکی از مهمترین مسائلی که بوبر در نیمه دوم زندگی خویش با آن مواجه شد، و بی شک جنگ جهانی دوم بر آن تاثیر داشت، پدیده "شر "یا به زبانی "کسوف خداوند "بود .او معتقد است خداوند از چشم ما مستور است .بوبر میگوید" :بیماری عصر ما به هیچ عصر دیگری شباهت ندارد و این بیماری مزید بر بیماریهای دیگر است ."بوبر در جای دیگر کسوف خداوند را کسوف نور الهی مینامد و میگوید" :در واقع چنین است مشخصه برههای تاریخی که اینک جهان از سر میگذارند .درست مانند کسوف خورشید که چیزی بین خورشید و خود ما حائل میشود نه آن که در نفس خورشید واقع گردد .در مورد کسوف خداوند نیز چنین است ."وی بر این باور است که "عدم توانایی ما برای داخل شدن در گفت و گویی راستین با یکدیگر منبعث از عدم اعتماد به یکدیگر است .به خاطر این عدم اعتماد خداوند از چشمان ما پنهان گشته است..."نگرانی عمده بوبر منبعث از فقدان ابعاد روحانی و اخلاقی در زندگی انسان در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عصر است .این همان چیزی است که او کسوف خداوند مینامد .بدین ترتیب، بوبر در این گفتارها، علل و فرایندهای دوری انسان از خداوند را از منظری فلسفی بیان میدارد .
منابع: فرهیختگان- ح .هاتف، خانه کتاب
اشکالات ویرایشی «کسوف خداوند»*
یکی از دلایل مهم مغلقنمایی و مبهمنمایی برخی از کتابهای حوزه علوم انسانی در ایران، نه دشواری متن اصلی و نه ضعف ترجمه، که تنها ضعف ویرایش متن فارسی است. در متن «کسوف خداوند» اثر سترگ مارتین بوبر، به ترجمه عباس کاشف و ابوتراب سهراب، منتشرشده از سوی نشر فرزان روز، با تاثیر منفی جابهجایی نحوی، حشو نحوی و افتادگی نحوی در متن مواجهیم که در اغلب موارد به ابهام معنایی انجامیده است؛ ابهامی که برای اثری سترگ، در حوزهای حساس، از مولفی سرشناس، بیشازپیش دردناک میشود.
الف- جاگذاری نادرست فعل و توالی افعال
«این واقعه در زمانی بعد بود که کوهن همراه با تکامل سیستم خاص خویش به یک رشته از مقالات مربوط به میراث دین یهود که سروکار پیدا میکرد جای مناسبی را به سنگ بنای آن اعتقاد یعنی عشق به خداوند و به عبارت دیگر موجبات اساسیای که بوسیله آن دیانت یهود ارزش کامل و منحصربهفرد خود را متحقق ساخت داد.» این چند سطر از صفحه 74 کتاب انتخاب شده است. جز جمله نخست که معنای آن آشکارا مبهم است(پس از آن بود که؟ یا پس از مدتی بود که؟)، کل عبارت، در تحلیل نهایی، مغلق است. نظیر این مورد در جایجای ترجمه «کسوف خداوند» به چشم میخورد؛ ولی به نظر میرسد ایراد اساسی کار را نه در ترجمه آقایان کاشف و سهراب، بلکه در بخش ویرایش باید جستوجو کرد.
در حوزه ترجمه علوم انسانی، ویراستاران همواره با مشکلات اساسی دستوپنجه نرم کردهاند؛ چراکه جملات و عبارتها در این حوزه از نظر معنایی بهخودیخود سنگین و پرمایهاند. بنابراین درواقع این وظیفه ویراستار محسوب میشود که هرجا با مغلق بودن یا ابهام ترجمه مواجه شد، آن مورد را به مترجمان گزارش دهد تا آنها بتوانند به کمک ویراستار، نسبت به حل مشکل اقدام کنند. در عبارتی که ذکر شد، ویراستار میتوانست با نشانهگذاری، شکستن عبارت، تغییر مکان فعل و حل مشکل توالی افعال، نتیجه بسیار بهتری بگیرد، حتی بدون کمک مترجمان؛ برای مثال به این شکل: «این واقعه پس از آن بود که کوهن همراه با تکامل سیستم خاص خویش، چون به یک رشته از مقالات مربوط به میراث دین یهود برخورد، جای مناسبی را به سنگبنای آن اعتقاد اختصاص داد؛ یعنی به عشق به خداوند و به عبارت دیگر، به موجبات اساسیای که از رهگذر آن، دیانت یهود ارزش کامل و منحصربهفرد خود را متحقق کرد.»
در حوزه ترجمه علوم انسانی، ویراستاران همواره با مشکلات اساسی دستوپنجه نرم کردهاند؛ چراکه جملات و عبارتها در این حوزه از نظر معنایی بهخودیخود سنگین و پرمایهاند. بنابراین درواقع این وظیفه ویراستار محسوب میشود که هرجا با مغلق بودن یا ابهام ترجمه مواجه شد، آن مورد را به مترجمان گزارش دهد تا آنها بتوانند به کمک ویراستار، نسبت به حل مشکل اقدام کنند.
ب- جابهجایی نحوی
در این قطعه از صفحه 109: «ماندالاها که تصاویر نمادین دایرهواری هستند، یونگ نهفقط آنها را در فرهنگهای گوناگون دینی و بهویژه فرهنگهای دینی مشرق زمین و مسیحیت اولیه قرون وسطی یافته است بلکه همچنین در نقاشیهای بیماران عصبی و کسانی که از اختلال ذهنی رنج میبرند پیدا کرده است.»، با مشکلات ویرایشی چندی مواجهیم که مهمترین آنها جابهجایی نحوی است. با نشاندن هر رکن نحوی، ازجمله فاعل، در جای خود، آشکار میشود که با حشو نیز مواجهیم و ساخت نهایی از یک گروه مفعولی (آنها را) بینیاز است. همچنین میتوان یکی از دو فعل «یافته است» و «پیدا کرده است» را نیز به قرینه لفظی حذف کرد: «یونگ ماندالاها را که تصاویر نمادین دایرهواری هستند، نهتنها در فرهنگهای گوناگون دینی و بهویژه فرهنگهای دینی مشرقزمین و مسیحیت اولیه قرون وسطی، بلکه در نقاشیهای بیماران عصبی و کسانی که از اختلال ذهنی رنج میبرند نیز یافته است.»
میبینیم که ویراستار میتواند با نشاندن هر رکن نحوی در جای درست خود، اشکالات دیگر متن را نیز ببیند و رفع کند؛ اشکالاتی که تا هر رکن در جای خود قرار نگرفته باشد، حلشدنی نیستند.
ج- اختلال در معنا
در صفحه 100 با این قطعه مواجه میشویم: «او را نباید به خاطر شمول تعداد زیادی از پدیدههایی که من آنها را بهعنوان شبه دینی موصوف میکنم در مطالعات خود مورد ملامت قرار داد.» مشکلات این قطعه فراتر از جابهجایی نحوی است که تنها با رفع آن بتوان بر آنها غلبه کرد. اولین مشکل، ذکر شخص و مرادکردن ِ مطالعات اوست که نوعی اختلال در معنا ایجاد کرده است. درواقع نه خود شخص، بلکه مطالعات او شامل پدیدههای شبه دینی است. با تشخیص این نکته مرکزی، دیگر مسائل بهخودیخود حل میشوند: «او را نباید به دلیل شمول مطالعاتش بر تعداد زیادی از پدیدههایی که من آنها را «شبه دینی» وصف میکنم، ملامت کرد.»
د- حشو نحوی
«پاسکال فریاد برمیآورد: «چه آیا موافق نیستید! فلاسفه خدا را شناختند و نهفقط آرزو کردند که انسانها باید به او عشق بورزند بلکه بهتر است که انسانها به سطح فلاسفه برسند و سپس از رفتن باز مانند!» این قطعه از صفحه 68 کتاب، آشکارا با ابهام معنایی شدید مواجه است؛ بهطوریکه احتمالا هر پیشنهاد ویرایشی را پس میزند. از همان ابتدا تکلیف جمله «چه آیا موافق نیستید!» مشخص نیست: آیا این جمله پرسشی است؟ و منظور از آن چیست؟ اما پس از این جمله، با تاثیر منفی حشو نحوی (در کلمه «باید») در متن مواجه میشویم که به ابهام معنایی انجامیده است. با تشخیص این نکته مرکزی، شاید بتوان شکل بهتر را اینچنین پیشنهاد کرد: «فلاسفه خدا را شناختند و نهتنها آرزو کردند انسانها به او عشق بورزند، بلکه بهتر میدانستند انسانها به سطح فلاسفه برسند و سپس از رفتن بازمانند!» ولی چنین پیشنهادی در حوزه کار ویراستار نیست؛ چون یک فعل (است) به یک فعل دیگر (میدانستند) تبدیل شده است که جز به مجوز مترجم، هیچ ویراستاری اجازه اعمال چنین تغییری ندارد. این مورد از مواردی است که باید با همکاری مترجم و ویراستار، کار را پیش برد. درنهایت، هیچ تجربهای برای یک کتابخوان آنقدر دردناک نیست که خواندن کتاب خوب با ویرایش نهچندان خوب.
* "کسوف خداوند "مجموعه 9سخنرانی از "مارتین بوبر "( 1878ـ 1965م) ـ فیلسوف اتریشی ـ است که در باب رابطه دین و فلسفه ایراد شده است" .دو گفت و گو"، "دین و واقعیت"، "دین و فلسفه"، "عشق الهی و ایده الوهیت"، "دین و تفکر مدرن"، "دین و اخلاق"، "در تعلیق اخلاق"، "خدا و روح انسان"، و "پاسخ به کارل گوستاویونگ "موضوع این سخنرانیهاست .یکی از مهمترین مسائلی که بوبر در نیمه دوم زندگی خویش با آن مواجه شد، و بی شک جنگ جهانی دوم بر آن تاثیر داشت، پدیده "شر "یا به زبانی "کسوف خداوند "بود .او معتقد است خداوند از چشم ما مستور است .بوبر میگوید" :بیماری عصر ما به هیچ عصر دیگری شباهت ندارد و این بیماری مزید بر بیماریهای دیگر است ."بوبر در جای دیگر کسوف خداوند را کسوف نور الهی مینامد و میگوید" :در واقع چنین است مشخصه برههای تاریخی که اینک جهان از سر میگذارند .درست مانند کسوف خورشید که چیزی بین خورشید و خود ما حائل میشود نه آن که در نفس خورشید واقع گردد .در مورد کسوف خداوند نیز چنین است ."وی بر این باور است که "عدم توانایی ما برای داخل شدن در گفت و گویی راستین با یکدیگر منبعث از عدم اعتماد به یکدیگر است .به خاطر این عدم اعتماد خداوند از چشمان ما پنهان گشته است..."نگرانی عمده بوبر منبعث از فقدان ابعاد روحانی و اخلاقی در زندگی انسان در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عصر است .این همان چیزی است که او کسوف خداوند مینامد .بدین ترتیب، بوبر در این گفتارها، علل و فرایندهای دوری انسان از خداوند را از منظری فلسفی بیان میدارد .
منابع: فرهیختگان- ح .هاتف، خانه کتاب