03-12-2012، 22:52
پیوست منبع: مجدفر، مرتضي؛ بيد پا در كلاس درس: بازيها، فعاليتها وپژوهشهاي خلاقيت محور بر مبناي تمثيلها و افسانههاي كليله و دمنه براي توسعه سواد خواندن در ميان دانشآموزان دبستاني، تهران: نشر امرود، 1390، ص 55)
روزی روزگاری در روستایی در هند، مردی به روستاییها اعلام کرد که به ازای هر میمون20 هزار تومان به آنها پول خواهد داد. روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند وشروع به گرفتن میمونها کردند. مرد هم هزاران میمون به قیمت 20هزار تومان از آنها خرید. ولی با کم شدن تعداد میمونها، روستاییها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد به آنها پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40هزار تومان خواهد پرداخت. با این شرایط روستاییها فعالیتشان را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر کمتر شد تا بالاخره روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای خود رفتند.
این بار پیشنهاد به 45هزار تومان رسید و. . . . . . در نتیجه تعداد میمونها آن قدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار مرد تاجر ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون 60هزار تومان خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر می رفت، کارهارا به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون هارا بخرد.
در غیاب تاجر شاگرد به روستاییها گفت: این همه میمون در قفس وجود دارد. من آنهارا به50هزار تومان به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت تاجر، آنهارا به60هزار تومان به او بفروشید.
روستاییها که وسوسه شده بودند، پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند. البته از آن به بعد، دیگر کسی نه مرد تاجر را دید و نه شاگردش را وتنها روستاییها ماندند و یک دنیا میمون.
روزی روزگاری در روستایی در هند، مردی به روستاییها اعلام کرد که به ازای هر میمون20 هزار تومان به آنها پول خواهد داد. روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند وشروع به گرفتن میمونها کردند. مرد هم هزاران میمون به قیمت 20هزار تومان از آنها خرید. ولی با کم شدن تعداد میمونها، روستاییها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد به آنها پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40هزار تومان خواهد پرداخت. با این شرایط روستاییها فعالیتشان را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر کمتر شد تا بالاخره روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای خود رفتند.
این بار پیشنهاد به 45هزار تومان رسید و. . . . . . در نتیجه تعداد میمونها آن قدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار مرد تاجر ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون 60هزار تومان خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر می رفت، کارهارا به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون هارا بخرد.
در غیاب تاجر شاگرد به روستاییها گفت: این همه میمون در قفس وجود دارد. من آنهارا به50هزار تومان به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت تاجر، آنهارا به60هزار تومان به او بفروشید.
روستاییها که وسوسه شده بودند، پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند. البته از آن به بعد، دیگر کسی نه مرد تاجر را دید و نه شاگردش را وتنها روستاییها ماندند و یک دنیا میمون.