11-03-2014، 10:59
(آخرین ویرایش در این ارسال: 11-03-2014، 11:01، توسط بیتا خانومی*.)
بازم دلم گرفته از روز و روزگارم
چجوري بهت بگم که هنوزم دوست دارم
تو ديگه منو نميخواي از چشات اينو خوندم
بايد ميفهميدم که پيش تو نمونم
يادت مياد ميگفتي که بري ميميرم
بدون با دستاي تو فقط اروم ميگيرم
اينجا شد اخر راه ديگه با هم نباشيم
با اينکه دوست دارم ولي بايد جداشيم
دست اونو گرفتي با چشام اينو ديدم
وقتي اومدي کنارم انگار چيزي نديدم
ولي يه روز ميفهمي چقدر سخته عزيزم
منم برم با يکي غيراز تو بشينم
يادت مياد يه روزي که من و تو با هم بوديم
و اين خاطره کم مياري اخر
يه روز تو بي وفا با يکي ديگه بودي
نميدونم چرا تو ديگه با من نموندي
مگه دوست نداشتم که گذاشتي رفتي پاشو برو عزيزم تو خودت اينو خواستي
يه روز ميشي پشيمون ولي فايده نداره چون ايندفعه دل من ديگه دوست نداره