امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

«آیدا، یقینِ یافته*ی احمد بود»/مقاله ادبی

#1
اکبر ترشیزاد/ نشریه هفتدر این حقیقت که آثار ادبی و هنری که «احمد شاملو» پس از آشنایی با «آیدا سرکیسیان» معشوق و همسرش آفریده است، یک سر و گردن فراتر از کارهای پیشین او هستند، کمتر منتقد و مخاطبی شک و تردیدی دارد. بخشی از این تاثیرات بدون شک به سبب همراهی، همکاری و ایثار وصف*ناپذیری بوده است که آیدا بدون هیچ چشم*داشتی به پای شاملو و زندگی او ریخته است. اما شاید بخشی دیگری از ماجرا که کمتر دیده و یا به آن پرداخته شده است تاثیری است که رابطه*ی زناشویی و در معنای واقعی کلمه رضایت جنسی «شاملو» از بودن با آیدا، بر روی اشعار و به طور کلی زندگی او گذاشته است.شبی یکی از دوستان نویسنده که از روابط جنسی سردش در زندگی مشترک با همسرش باخبر بودم میهمانم بود. تلویزیون روشن بود و ما بی*توجه به آن چه به نمایش درمی*آمد گرم گفت*وگو بودیم که ناگهان آن دوست دست از سخن گفتن کشید و خیره به تصاویری که پخش می*شد نگاه کرد. آن چه به نمایش درمی*آمد بخشی از اجرای یک سیرک ایتالیایی بود. دختری زیبا و خوش*اندام، با شلاقی در دست، شیر نر غول پیکری را به اجرای هر دستوری که می*خواست فرمان می*داد و حیوان هم*چون گربه*ای کوچک، رام و فرمان*بردار، اطاعت می*کرد. رفیقم ناگهان موضوع بحث را تغییر داد و رو به من گفت:-می*دانی چرا این شیر چنین نرم و مطیع است و از خوی درندگی*اش خبری نیست؟و خود در ادامه، پاسخ پرسش اش را داد……..




چون شکمش سیر است و شهوتش سیراب.من که از جزییات زندگی زناشویی دوستم با خبر بودم می*توانستم به خوبی معنای این کنایه*ی او را درک کنم. او سال*ها بود که اثر قابل ذکر و اعتنایی خلق نکرده بود و در عمل به یک میرزابنویس تبدیل شده بود که فقط از راه نوشتن نان می*خورد و ریشه*ی این بی*انگیزگی و یاس را فقط می*شد در نبود یک رابطه*ی پر هیجان و گرم در زندگی مشترکش دید.«شاملو» مردی بود که به زنان اهمیت فراوانی می*داد. او را شاید نتوان به معنای امروزی*اش یک «دون*ژوان» نامید اما با توجه به ویژگی*های ظاهری، شخصیتی و اجتماعی، «احمد شاملو» از تمام آن چیزهایی که برای زنان جذاب است برخوردار بود و جالب اینجا است که او خودش نیز با آگاهی از همین موضوع به سراغ آنان می*رفت. در عمل اما نتیجه*ی این روابط «شاملو» تا پیش از حضور «آیدا» کمتر موفقیت*آمیز بودند. از دو ازدواج اولش گرفته تا روابط نهان و آشکار با زنان دیگر که بر کسی پوشیده نبود، هیچ*کدام روان و جسم «شاملو» را سیراب نکرده بودند. او در بیست و دو سالگی با «اشرف*الملوک اسلامیه» ازدواج کرد، تمامی*فرزندان «شاملو» حاصل این ازدواج ناموفق بودند. «شاملو» در سال ۱۳۳۶ با «طوسی حایری» ازدواج می*کند اما دومین ازدواج او نیز همانند ازدواج اولش مدت زیادی دوام نمی*آورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا می*شود.«آیدا» اما برای «شاملو» چیز دیگری بوده است. او کسی است که از هنگام ورود تا به انتها بخش فراوانی از زندگی شاعر به او اختصاص می*یابد و با او سر می*شود. «آیدا» همه*ی آن چیزی را که انتظار «شاملو» از زنانگی است یک جا به او می*بخشد. این عشق تنها یک رابطه*ی رمانتیک نیست. «آیدا» تن «شاملو» را هم، هم*چون روانش سیراب می*کند. این واقعیت را می*شود به آسانی از میان عاشقانه*های «شاملو» دریافت. با «آیدا» است که نخستین نمونه*های شعر مدرن فارسی که با بی*پروایی و بی*پردگی از جسم و تن معشوق سخن می*گوید، به دست این شاعر بلند آوازه خلق می*شود. اشعاری که نه از یک جسم بی*نام و نشان، بلکه از وجود معشوقی حقیقی و واقعی به نام «آیدا» سخن می*گویند.بوسه*های تو
گنجشککان پرگوی باغند
و پستان*هایت کندوی کوهستان*هاست
و تنت
رازی*ست جاودانه
که در خلوتی عظیم
با منش در میان می*گذارند
تن تو آهنگی *ست
و تن من کلمه*ای* ست که در آن می*نشیند
تا نغمه*ای در وجود آید:
سرودی که تداوم را می*تپددر نگاهت همه*ی مهربانی*هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می*دهد.و در سکوتت همه*ی صداها:
فریادی که بودن را تجربه می*کندچنین است که پس از دو سال آشنایی و بعد از ازدواج آنها، «شاملو» شش ماه را با آیدا در ده «شیرگاه» مازندران اقامت می*کند و حاصل این روزهای درآمیختگی تن و روان شاعر و معشوقش، شماری از بهترین عاشقانه*های تاریخ ادبیات ما هستند.من فکر می*کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه گرم و سرخاحساس می*کنم
در بدترین دقایق این شام مرگ*زای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می*جوشد از یقیناحساس می*کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می*روید از زمین
***
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه*های آینه لغزیده تو به تو
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق
از برکه*های آینه راهی به من بجو
***من فکر می*کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد:احساس می*کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخ*گون
خورشید بی*غروب سرودی کشد نفس؛احساس می*کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله*ای می*زند جرس.***
آمد شبی برهنه*ام از در
چو روح آب
در سینه*اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم
من بانگ بر کشیدم از آستان یأس:
«آه ای یقین یافته، بازت نمی*نهم!» کسی چه می*داند، شاید اگر «آیدا» با «شاملو» آشنا نمی*شد و این عشق پانمی*گرفت، او به عنوان یک زن قدرتمند و توانا می*توانست به جایگاهی بیش از یک معشوقه*ی اسطوره*ای در تاریخ ما دست یابد اما، در آن صورت ما به طور حتم از داشتن شاعری توانا با آثاری چنین ماندنی محروم می*شدیم. ما «شاملو» را آن چنان که شد، مدیون بودن «آیدا» هستیم.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  احمد شاملو | فروغ فرخزاد
  اگر در المپیاد ادبی سال ۱۳۹۴ شرکت می کردید..
  کدام کتاب برای نخستین بار تحولات ادبی و هنری معاصر را نشان داد؟
  مروری بر اتفاقات ادبی سال ۹۸
Lightbulb توقعی که از جشنواره‌های ادبی می‌رود!
Star همه‌چیز درباره جایزه ادبی «مهرگان»
Big Grin معرفی داستان‌های راه‌یافته به داوری جایزه «ارغوان»
Star جشنواره ادبی «روایت انقلاب» فراخوان داد
Question «خواندن متون ادبی به چه کار علوم انسانی می‌آید؟»
Lightbulb خبری از بخش داستان جایزهٔ ادبی بوشهر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان