20-09-2015، 16:58
قدیما اگه به پای کسی می نشستی بهت میگفتن "وفادار"الان میگن "سیرسش"
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
میشه نگام کنی ,راحت شه زندگیم؟چشم بر ندار ازم میپاشه زندگیم...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خسته ام ...نه از راهی که آمده ام...یا از انتظاری که گاه امانم را میبرد...خسته از تکرار ندیدن... "تو"...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آرامتر تکانش دهید...مرگ مغزی شده باید زودتر برای اهداهم ندارد...احساس است: تا همین دیروز زنده بود خودم دیدم, کسی لهش کرد و رفت...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گاه جلوی آینه می ایستم...خودم را در آن میبنیم...دست روی شانه هایش میگذارم و میگویم:چه تحملی دارد "دلت"....
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بالا و پایین پریدنم از شوق زندگی نیست...ماهی ,روی خاک چ میکند؟!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در شهر خرابان کسی پیر نشد,از خوردن آدمی زمین سیر نشد ,گفتیم جوانیم به پیری برسیم توبه کنیم.از بس که جوان مرد کسی پیر نشد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفتم :ما به درد هم نمیخوریم اما او هر گز نفهمید من او را برای دردهایم نمیخواستم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بـ جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می اوری شاخه ای از ان را همین امروز به من هدیه کن!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از انتهای خیالت تا هر کجا که بروی بهم میرسیم,زمین بیهوده گر نیست...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آنقدر به این روز های تلخ عادت کرده ام که وقتی لبخند میزنم قلبم تیر میکشد...
بیچاره دلم چقدر زود عادت میکند به نبودن انچه میخواست..!
* * * * * *
به مدت تمام دلتنگیهایم به من بدهکاری,وعده ما باشد روزی که تو دلتنگم شوی!
* * * * * *
من بیهوده سوختم...
درست مثل سیگار روشن وسط لبهای کسی که سیگاری نیست...!
* * * * * *
چه سخت که "او"میشود زندگی "تو"اما "تو"حتی از گوشه خیال "او"رد نمیشوی
* * * * * *
رفت!ولی می آید !هر کس که نمک ما را خورده باشد پایش که هیچ
به گردنش هم زنجیر باشد بر میگردد...
* * * * * *
روی کفنم بنویسید:موریانه ها زهر مارتان,,این تن که میخورید پر از حسرتهای شیرین بود!!
* * * * * *
وقتی تمام احساس دلتنگیت را با یک"به من چه" پاسخ میگیری...
به کسی چه که چقدر تنهایی!!!
* * * * * *
بیهوده تحریمم نکن من ایرانی ام برای داشتنت دنیا را هم دور خواهم زد!!
* * * * * *
قلب من به تیغ کسانی زخم برداشت که از آنها انتظار محبت داشتم نه فراموشی...
* * * * * *
هیچکس نفهمید که زلیخا مرد بود...!
میدونی چرا؟
مردونگی میخواد ,ماندن پای عشقی که مدام تو را پس میزند...
* * * * * *
تو قول بده که برگردی منم قول میدم که دوستتنداشته باشم
هر دو دروغ بگوییم...
راست گفتن تلخ است...
* * * * * *
نمیدانی...؟
چه دردی دارد,وقتی حالم در واژه ها هم نمی گنجد...!
* * * * * *
اگه همه آدمهای دنیا کنارت باشن همیشه دلتنگ کسی میشی که نمیتونی کنارش باشی
* * * * * *
لیاقت انسانها کیفیت زندگی را تعیین میکند نه آرزو هایشان!
دوریت زمستانی دیگر است ، کمتر از من دور شو ، باز سرما خورده ام
* * * * * * * * * * * * * * * * *
با یاد تو این ستاره ها رنگی بود / این دفتر خاطرات من سنگی بود
از درس کلاس عاشقی سهمم باز / یک زنگ فقط دوری و دلتنگی بود
* * * * * * * * * * * * * * * * *
در هجوم لحظه های پوچ جدایی ، سکوت تنها یادگار با تو بودن است
* * * * * * * * * * * * * * * * *
معلمم به خط فاصله می گفت خط تیره، خوب می دانست فاصله ها چه به روزگار آدمها می آورد!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
ما پیغام دوست داشتنمان را با دود به هم میرسانیم
نمیدانم آنسو برای تو تکه چوبی هست؟
من که این سو
جنگلی را به آتش کشیده ام!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
سرم را شاید بتوانند دیگران گرم کنند
اما وقتى تو نیستى
هیچکس نیست دلم را گرم کند!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
تمام عمر مرا مهر آشنایی برد / تمام عشق مرا داغ بی وفایی برد
گذشت عمر و نیامد نگار و من مردم / بگوش او برسانید از جدایی مرد
* * * * * * * * * * * * * * * * *
فراق و دوریت دیوانه ام کرد / چو مجنون راهی ویرانه ام کرد
چنان داغی به دل ماند از جدایی / که با هر آشنا بیگانه ام کرد
* * * * * * * * * * * * * * * * *
دمی فکر رهایی را نکردم / خیال آشنایی را نکردم
جدایی را گمان کردم ولیکن / گمان این جدایی را نکردم
* * * * * * * * * * * * * * * * *
تا نباشد جدایی ها کس نداند قدر یاران ، کویر خشک می داند بهای قطره ی باران
* * * * * * * * * * * * * * * * *
به لب های تو می سازم کلامی / سرود آشنایی یا سلامی
ندارم جز غم عشق تو در سر / ولی افسوس که از من جدایی
* * * * * * * * * * * * * * * * *
می نویسم خاطرات با اشک و آه / در شبی تاریک و غمگین و سیاه
می نویسم خاطرات از روی درد/ تا بدانی دوریت با من چه کرد
* * * * * * * * * * * * * * * * *
ﻣــﻦ ﺍگــر مـی خـﻨـﺪﻡ ﺗـﻨـﻬﺎ ﺑـﻪ ﺍﺟـﺒـﺎﺭ ﻋـﻜـــﺎﺱ ﺍﺳــﺖ ﻭگـرﻧﻪ بی تو…
مــن ﻛـﺠـﺎ؟ خــنــدﻩ ﻛـــﺠــﺎ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
میشه نگام کنی ,راحت شه زندگیم؟چشم بر ندار ازم میپاشه زندگیم...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خسته ام ...نه از راهی که آمده ام...یا از انتظاری که گاه امانم را میبرد...خسته از تکرار ندیدن... "تو"...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آرامتر تکانش دهید...مرگ مغزی شده باید زودتر برای اهداهم ندارد...احساس است: تا همین دیروز زنده بود خودم دیدم, کسی لهش کرد و رفت...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گاه جلوی آینه می ایستم...خودم را در آن میبنیم...دست روی شانه هایش میگذارم و میگویم:چه تحملی دارد "دلت"....
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بالا و پایین پریدنم از شوق زندگی نیست...ماهی ,روی خاک چ میکند؟!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در شهر خرابان کسی پیر نشد,از خوردن آدمی زمین سیر نشد ,گفتیم جوانیم به پیری برسیم توبه کنیم.از بس که جوان مرد کسی پیر نشد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفتم :ما به درد هم نمیخوریم اما او هر گز نفهمید من او را برای دردهایم نمیخواستم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بـ جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می اوری شاخه ای از ان را همین امروز به من هدیه کن!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از انتهای خیالت تا هر کجا که بروی بهم میرسیم,زمین بیهوده گر نیست...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آنقدر به این روز های تلخ عادت کرده ام که وقتی لبخند میزنم قلبم تیر میکشد...
بیچاره دلم چقدر زود عادت میکند به نبودن انچه میخواست..!
* * * * * *
به مدت تمام دلتنگیهایم به من بدهکاری,وعده ما باشد روزی که تو دلتنگم شوی!
* * * * * *
من بیهوده سوختم...
درست مثل سیگار روشن وسط لبهای کسی که سیگاری نیست...!
* * * * * *
چه سخت که "او"میشود زندگی "تو"اما "تو"حتی از گوشه خیال "او"رد نمیشوی
* * * * * *
رفت!ولی می آید !هر کس که نمک ما را خورده باشد پایش که هیچ
به گردنش هم زنجیر باشد بر میگردد...
* * * * * *
روی کفنم بنویسید:موریانه ها زهر مارتان,,این تن که میخورید پر از حسرتهای شیرین بود!!
* * * * * *
وقتی تمام احساس دلتنگیت را با یک"به من چه" پاسخ میگیری...
به کسی چه که چقدر تنهایی!!!
* * * * * *
بیهوده تحریمم نکن من ایرانی ام برای داشتنت دنیا را هم دور خواهم زد!!
* * * * * *
قلب من به تیغ کسانی زخم برداشت که از آنها انتظار محبت داشتم نه فراموشی...
* * * * * *
هیچکس نفهمید که زلیخا مرد بود...!
میدونی چرا؟
مردونگی میخواد ,ماندن پای عشقی که مدام تو را پس میزند...
* * * * * *
تو قول بده که برگردی منم قول میدم که دوستتنداشته باشم
هر دو دروغ بگوییم...
راست گفتن تلخ است...
* * * * * *
نمیدانی...؟
چه دردی دارد,وقتی حالم در واژه ها هم نمی گنجد...!
* * * * * *
اگه همه آدمهای دنیا کنارت باشن همیشه دلتنگ کسی میشی که نمیتونی کنارش باشی
* * * * * *
لیاقت انسانها کیفیت زندگی را تعیین میکند نه آرزو هایشان!
دوریت زمستانی دیگر است ، کمتر از من دور شو ، باز سرما خورده ام
* * * * * * * * * * * * * * * * *
با یاد تو این ستاره ها رنگی بود / این دفتر خاطرات من سنگی بود
از درس کلاس عاشقی سهمم باز / یک زنگ فقط دوری و دلتنگی بود
* * * * * * * * * * * * * * * * *
در هجوم لحظه های پوچ جدایی ، سکوت تنها یادگار با تو بودن است
* * * * * * * * * * * * * * * * *
معلمم به خط فاصله می گفت خط تیره، خوب می دانست فاصله ها چه به روزگار آدمها می آورد!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
ما پیغام دوست داشتنمان را با دود به هم میرسانیم
نمیدانم آنسو برای تو تکه چوبی هست؟
من که این سو
جنگلی را به آتش کشیده ام!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
سرم را شاید بتوانند دیگران گرم کنند
اما وقتى تو نیستى
هیچکس نیست دلم را گرم کند!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
تمام عمر مرا مهر آشنایی برد / تمام عشق مرا داغ بی وفایی برد
گذشت عمر و نیامد نگار و من مردم / بگوش او برسانید از جدایی مرد
* * * * * * * * * * * * * * * * *
فراق و دوریت دیوانه ام کرد / چو مجنون راهی ویرانه ام کرد
چنان داغی به دل ماند از جدایی / که با هر آشنا بیگانه ام کرد
* * * * * * * * * * * * * * * * *
دمی فکر رهایی را نکردم / خیال آشنایی را نکردم
جدایی را گمان کردم ولیکن / گمان این جدایی را نکردم
* * * * * * * * * * * * * * * * *
تا نباشد جدایی ها کس نداند قدر یاران ، کویر خشک می داند بهای قطره ی باران
* * * * * * * * * * * * * * * * *
به لب های تو می سازم کلامی / سرود آشنایی یا سلامی
ندارم جز غم عشق تو در سر / ولی افسوس که از من جدایی
* * * * * * * * * * * * * * * * *
می نویسم خاطرات با اشک و آه / در شبی تاریک و غمگین و سیاه
می نویسم خاطرات از روی درد/ تا بدانی دوریت با من چه کرد
* * * * * * * * * * * * * * * * *
ﻣــﻦ ﺍگــر مـی خـﻨـﺪﻡ ﺗـﻨـﻬﺎ ﺑـﻪ ﺍﺟـﺒـﺎﺭ ﻋـﻜـــﺎﺱ ﺍﺳــﺖ ﻭگـرﻧﻪ بی تو…
مــن ﻛـﺠـﺎ؟ خــنــدﻩ ﻛـــﺠــﺎ؟