22-07-2015، 20:50
شیعه مکتب عشق
از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که:
پایه و زیر بناى اصلى آن محبت است. از زمان شخص نبى اکرم که این مذهب پایه گذارى شده است زمزمه محبت و دوستى بوده است. آنجا که در سخن رسول اکرم جمله «عَلِىٌّ وَ شیعَتُهُ هُمُ الْفائِزونَ» را مىشنویم، گروهى را در گرد على مىبینیم که شیفته او و گرم او و مجذوب او مىباشند. از این رو تشیع مذهب عشق و شیفتگى است. تولّاى آن حضرت مکتب عشق و محبت است. عنصر محبت در تشیع دخالت تام دارد. تاریخ تشیع با نام یک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است.
عشق چیست؟
علاقه به شخص یا شئ وقتى که به اوج شدت برسد به طورى که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد «عشق» نامیده مىشود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. ولى نباید پنداشت که آنچه به این نام خوانده مىشود یک نوع است، دو نوع کاملًا مختلف است. آنچه از آثار نیک گفته شد مربوط به یک نوع آن است و اما نوع دیگر آن کاملًا آثار مخرّب و مخالف دارد.
احساسات انسان انواع و مراتب دارد.
اقسام عشق
مجازی:عشق حیوانی مخرب(شهوانی)
حقیقی 1-عشق انسانی واخلاقی
2-عشق مقدس (عشق خدا واولیاءاو)
عشق حیوانی:برخى از آنها از مقوله شهوت و مخصوصاً شهوت جنسى است از لحاظ حقیقت و ماهیت، جز طغیان و فوران و طوفان شهوت چیزى نیست. از مبادى جنسى سرچشمه مىگیرد و به همان جا خاتمه مىیابد. افزایش و کاهشش بستگى زیادى دارد به فعالیتهاى فیزیولوژیکى دستگاه تناسلى و قهراً به سنین جوانى. با پا گذاشتن به سن از یک طرف و اشباع و افراز از طرف دیگر کاهش مىیابد و منتفى مىگردد.
عشق انسانی:
اما انسان گاهى تحت تأثیر عواطف عالى انسانى خویش قرار مىگیرد، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا مىکند، سعادت او را مىخواهد، آماده است خود را فداى خواستههاى او بکند. این گونه عواطف، صفا و صمیمیت و لطف و رقّت و از خود گذشتگى به وجود مىآورد، بر خلاف نوع اول که از آن خشونت و سبعیّت و جنایت برمىخیزد. مهر و علاقه مادر به فرزند از این مقوله است. ارادت و محبت به پاکان و مردان خدا، و همچنین وطن دوستىها و مسلک دوستىها از این مقوله است.
این نوع از احساسات است که اگر به اوج و کمال برسد همه آثار نیکى که قبلًا شرح دادیم بر آن مترتّب است، و هم این نوع است که به روح شکوه و شخصیت و عظمت مىدهد بر خلاف نوع اول که زبون کننده است؛ و هم این نوع از عشق است که پایدار است و با وصال تیزتر و تندتر مىشود برخلاف نوع اول که ناپایدار است و وصال مدفن آن به شمار مىآید.
در قرآن کریم رابطه میان زوجین را با کلمه «مودّت» و «رحمت» تعبیر مىکند و این نکته بسیار عالى است، اشاره به جنبه انسانى و فوق حیوانى زندگى زناشویى است. اشاره به این است که عامل شهوت تنها رابط طبیعى زندگى زناشویى نیست؛ رابط اصلى، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یکدیگر پیوند یگانگى مىدهد مهر و مودّت و صفا و صمیمیت است نه شهوت که در حیوانات هم هست.
خشم و شهوت وصف حیوانى بود مهر و رقّت وصف انسانى بود
اینچنین خاصیتى در آدمى است مهر، حیوان را کم است، آن از کمى است
عشق مقدس:
عشق به خدا(کمال مطلق واولیاءخدا)
عشقهایى کز پى رنگى بود عشق نبود عاقبت ننگى بود
زانکه عشق مردگان پاینده نیست چونکه مرده سوى ما آینده نیست
عشق زنده در روان و در بصر هر دو مىباشد ز غنچه تازهتر
عشق آن زنده گزین کو باقى است وز شراب جانفزایت ساقى است
عشق آن بگزین که جمله انبیا یافتند از عشق او کار و کیا
و این عشق است که در آیات بسیارى از قرآن با واژه «محبت» و احیاناً «وُدّ» یا «مودّت» از آن یاد شده است. این آیات در چند قسمت قرار گرفته اند:
وَ الَّذینَ امَنوا اشَدُّ حُبّاً لِلّهِ .
آنان که ایمان آوردهاند در دوستى خدا سخت ترند.
انَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ .
خدا دوست دارد توبه کنندگان و پاکیزگان را.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الُمحْسِنینَ .
خدا دوست دارد نیکوکاران را.
انَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ .
خدا دوست دارد خود نگه داران را.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ .
انی لااسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی
بُرَیْد عِجلى مىگوید:
«در محضر امام باقر علیه السلام بودم. مسافرى از خراسان که آن راه دور را پیاده طى کرده بود به حضور امام شرفیاب شد. پاهایش را که از کفش درآورد شکافته شده و ترک برداشته بود. گفت: به خدا سوگند من را نیاورد از آنجا که آمدم مگر دوستى شما اهل البیت. امام فرمود: به خدا قسم اگر سنگى ما را دوست بدارد، خداوند آن را با ما محشور کند و قرین گرداند «وَ هَلِ الدّینُ الَّا الْحُبُ» آیا دین چیزى غیر از دوستى است؟» مردى به امام صادق علیه السلام گفت: ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان اسم مىگذاریم. آیا این کار، ما را سودى دارد؟ حضرت فرمودند: آرى به خدا قسم «وَ هَلِ الدّینُ الَّا الْحُبُ» مگر دین چیزى غیر از دوستى است؟ سپس به آیه : «انْ کُنْتُمْ تُحِبّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعونى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» استشهاد فرمود اساساً علاقه و محبت است که اطاعت آور است. عاشق را آن یارا نباشد که از خواست معشوق سربپیچد. ما این را خود با چشم مىبینیم که جوانک عاشق در مقابل معشوقه و دلباخته اش از همه چیز مى گذرد و همه چیز را فداى او مى سازد.
عشق خدابا گناه جمع نمی شود
اطاعت و پرستش حضرت حق به نسبت محبت و عشقى است که انسان به حضرت حق دارد، همچنانکه امام صادق علیه السلام فرمود:
تَعْصَى الْالهَ وَ انْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هذا لَعَمْرى فِى الْفِعالِ بَدیعُ
لَوْ کانَ حُبُّکَ صادِقاً لَاطَعْتَهُ انَّ الُمحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطیعُ
خدا را نافرمانى کنى و اظهار دوستى او کنى؟! به جان خودم این رفتارى شگفت است. اگر دوستىات راستین بود اطاعتش مىکردى زیرا که دوستدار، مطیع کسى است که او را دوست دارد.
مشاکلت خاصیت عشق
عشق انسانى- همچنانکه گفتیم- حیات است و زندگى، اطاعتآور است و پیرو ساز؛ و این عشق است که عاشق را مشاکل با معشوق قرار مى دهد و وى مى کوشد تا جلوه اى از معشوق باشد و کپیه اى از روش هاى او، همچنانکه خواجه نصیرالدین طوسى در شرح اشارات بوعلى مىگوید:
وَ النَّفْسانِىُّ هُوَ الَّذى یَکونُ مَبْدَؤُهُ مُشاکَلَةَ نَفْسِ الْعاشِقِ لِنَفْسِ الْمَعْشوقِ فِى الْجَوْهَرِ، وَ یَکونُ أَکْثَرُ اعْجابِهِ بِشَمائِلِ الْمَعْشوقِ لِانَّها آثارٌ صادِرَةٌ عَنْ
نَفْسِهِ ... وَ هُوَ یَجْعَلُ النَّفْسَ لَیِّنَةً شَیِّقَةً ذاتَ وُجْدٍ وَ رِقَّةٍ مُنْقَطِعَةً عَنِ الشَّواغِلِ الدُّنْیَوِیَّةِ عشق نفسانى آن است که مبدأش همرنگى ذاتى عاشق و معشوق است؛ بیشتر اهتمام عاشق به روشهاى معشوق و آثارى است که از نفس وى صادر مىگردد. این عشق است که نفس را نرم و پرشوق و وجد قرار مىدهد، رقّتى ایجاد مى کند که عاشق را از آلودگیهاى دنیایى بیزار مى گرداند.
محبت به سوى مشابهت و مشاکلت مىراند و قدرت آن سبب مىشود که مُحب به شکل محبوب درآید. محبت مانند سیم برقى است که از وجود محبوب به محب وصل گردد و صفات محبوب را به وى منتقل سازد، و اینجاست که انتخاب محبوب اهمیت اساسى دارد. لهذا اسلام در موضوع دوستیابى و اتخاذ صدیق بسیار اهتمام ورزیده و در این زمینه آیات و روایاتى بسیار وارد شده است، زیرا دوستى همرنگ ساز است و زیباساز و غفلتآور؛ آنجا که پرتو افکند عیب را هنر مىبیند و خار را گل و یاسمن.
دوری ازگناه خاصیت دوستان امامان
دوستان واقعى امیر المؤمنین (ع) همواره از گناهان دورى مىگزیدهاند؛ ولایت آن حضرت نگاهدارنده از گناه بوده است نه تشویق کننده به آن.
امام باقر (ع) مىفرماید:
ما تنال ولا یتنا الّا بالعمل و الورع .
تقوادرنهج البلاغه
«تقوا» در نهجالبلاغه عجیب است! تعبیراتى در باره تقوا هست که از جنبه روانى بسیار لطیف و عالى است. مثلًا مىفرماید: «فَصونوها وَ تَصَوَّنوا بِها» تقوا را نگه دارید و خود را به وسیله تقوا حفظ کنید. خیلى عجیب است! شما تقوا را نگه دارید و تقوا شما را نگه دارد. آیا این دوْر است؟ نه. گفتهایم مثل این است که انسان لباس را نگه مىدارد و لباس انسان را. انسان لباس را نگه مىدارد از اینکه گم شود یا دزد ببرد و لباس انسان را نگه مىدارد از اینکه سرما یا گرما بخورد. ایندو با هم منافات ندارند. مىفرماید شما تقوا را نگه دارید و تقوا شما را نگه دارد. شما باید نگهدار آن باشید و آن نگهدار شما باشد. «... وَ انْ تَسْتَعینوا عَلَیْها بِاللَّهِ وَ تَسْتَعینوا بِها عَلَى اللَّه» [شما را سفارش مىکنم به اینکه ...] و اینکه از خدا براى رسیدن به تقوا کمک بخواهید و از تقوا براى رسیدن به خدا کمک بگیرید. و از اینجور تعبیرات. در جاى دیگر درست نشان مىدهد که تقوا غیر از ترس و غیر از اجتناب از معاصى است؛ مىفرماید: «انَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ اوْلیاءَ اللَّهِ مَحارِمَهُ وَ الْزَمَتْ قُلوبَهُمْ مَخافَتَهُ» تقواى الهى سبب اجتناب از معاصى و سبب ترس از خدا مىشود. اجتناب از معصیت و ترس از خدا را به عنوان دو لازم براى تقوا ذکر کرده نه عین تقوا. این یک مطلب که راجع به ماهیت تقوا بود.
نتایج وخواص تقوی
به عبارت دیگر، کمترین نشانه قبولى عمل انسان در نزد پروردگار این است که اوّلًا بینشى نافذ پیدا مى کند، روشن و بیناى خود مى گردد؛ قرآن کریم مى فرماید:
انْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً .
اگر تقواى الهى را داشته باشید، خداوند مایه تمیزى براى شما قرار مى دهد.
و نیز مى فرماید:
وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا .
آنان که در راه ما بکوشند، ما راههاى خویش را به آنها مى نمایانیم.
و ثانیاً آدمى بر نفس و قواى نفسانى خویش غالب و قاهر مى گردد، اراده انسان در برابر خواهش هاى نفسانى و حیوانى نیرومند مى گردد، آدمى حاکم وجود خویش مى شود، مدیریّت لایقى نسبت به دایره وجود خودش کسب مى کند. قرآن کریم درباره نماز مى فرماید:
انَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ .
محقّقا نماز انسان را از کارهاى زشت و ناپسند باز مى دارد.
درباره روزه مىفرماید:
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقونَ .
بر شما روزه نوشته شد آنچنانکه بر امّتان پیشین نوشته شد، بدان جهت که باشد تقوا و نیروى خود نگهدارى کسب کنید.
درباره هر دو عبادت مىفرماید:
در این مرحله از عبودیّت، آن چیزى که نصیب انسان مىگردد این است که ضمن یک روشن بینى، خواهشها و تمایلات نفسانى انسان مسخّر وى مىگردد. به عبارت دیگر، اوّلین اثر عبودیّت، ربوبیّت و ولایت بر نفس امّاره است .
مرحله دوم، تسلّط و ولایت بر اندیشههاى پراکنده، یعنى تسلّط بر نیروى متخیّله است.
مرحله سوم این است که روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبیّت و ولایت خود به مرحلهاى مىرسد که در بسیارى از چیزها از بدن بىنیاز مىگردد در حالى که بدن صد در صد نیازمند به روح است.
مرحله چهارم این است که خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص در مىآید به طورى که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده سر مىزند. این مطلب دامنه بحث زیادى دارد. امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ما ضعف بدن عمّا قویت علیه النّیّة .
آنچه که همّت و اراده نفس در آن نیرومند گردد و جدّاً مورد توجّه نفس واقع شود، بدن از انجام آن ناتوانى نشان نمىدهد.
مرحله پنجم که بالاترین مراحل است این است که حتّى طبیعت خارجى نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار مىگیرد و مطیع انسان مىشود. معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء حق از این مقوله است.
مسأله معجزات و کرامات خود مسأله قابل بحثى است که جداگانه درباره توجیه آن باید بحث شود. تدیّن به یکى از ادیان آسمانى ملازم با قبول و ایمان به خرق عادت و معجزه است؛ مثلًا یک نفر مسلمان نمىتواند مسلمان باشد و به قرآن ایمان و اعتقاد داشته باشد ولى منکر معجزه و خرق عادت باشد. از نظر حکمت الهى اسلامى، مشکل معجزه یک مشکل حل شده است و البتّه بررسى این مسأله مستلزم بحث در مقدّمات زیادى است. ما در اینجا از نظر بحث «ولایت تصرّف» در آن بحث مىکنی
نتیجه تقوی درکلام امام صادق
امام صادق (علیه السّلام) از رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) روایت مىکند که:
قال اللّه عزّ و جلّ: ما تقرّب الىّ عبد بشىء احبّ الىّ ممّا افترضت علیه و انّه لیتقرّب الىّ بالنّافلة حتّى احبّه فاذا احببته کنت سمعه الّذى یسمع به و بصره الّذى یبصر به و لسانه الّذى ینطق به و یده الّتى یبطش بها. ان دعانى اجبته و ان سألنى اعطیته .
خداوند مىگوید: هیچ بندهاى با هیچ چیزى به من نزدیک نشده است که از فرائض نزد من محبوبتر باشد. همانا بنده من به وسیله نوافل و مستحبّات- که من فرض نکردهام ولى او تنها به خاطر محبوبیّت آنها نزد من انجام مىدهد- به من نزدیک مىشود تا محبوب من مىگردد. همینکه محبوب من گشت، من گوش او مىشوم که با آن مىشنود و چشم او مىشوم که با آن مىبیند و زبان او مىشوم که با آن سخن مىگوید و دست او مىشوم که با آن حمله مىکند. اگر مرا بخواند، اجابت مىکنم و اگر از من بخواهد، مىبخشم.
در این حدیث جان مطلب ادا شده است: عبادت موجب تقرّب، و تقرّب موجب محبوبیّت نزد خداست؛ یعنى با عبادت انسان به خدا نزدیک مىشود و در اثر این نزدیکى قابلیّت عنایت خاص مىیابد و در اثر آن عنایتها گوش و چشم و دست و زبان او حقّانى مىگردد؛ با قدرت الهى مىشنود و مىبیند و مىگوید و حمله مىکند، دعایش مستجاب و مسؤولش برآورده است.
حقیقت این است که روح مذهب تشیّع که آن را از سایر مذاهب اسلامى ممتاز مىکند و بینش اسلامى خاص به پیروان خود مىدهد، دید خاصّ این مذهب درباره «انسان» است. از طرفى استعدادهاى انسان را بسى شگرف مىداند- که بدان اشاره شد- و جهان انسان را هیچگاه از وجود «انسان کامل» که همه استعدادهاى انسانى در او به فعلیّت رسیده
باشد خالى نمىداند، و از طرف دیگر طبق بینش این مذهب عبودیّت، یگانه وسیله وصول به مقامات انسانى است و طىّ طریق عبودیّت به صورت کامل و تمام جز با عنایت معنوى و قافله سالارى انسان کامل که ولىّ و حجّت خداست میسّر نیست. از این رو اولیاء این مذهب گفتهاند:
بنى الاسلام على خمس: على الصّلوة و الزّکوة و الصّوم و الحجّ و الولایة و لم یناد بشىء کما نودى بالولایة
منبع:برگرفته ازآثارشهیدمطهری
از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که:
پایه و زیر بناى اصلى آن محبت است. از زمان شخص نبى اکرم که این مذهب پایه گذارى شده است زمزمه محبت و دوستى بوده است. آنجا که در سخن رسول اکرم جمله «عَلِىٌّ وَ شیعَتُهُ هُمُ الْفائِزونَ» را مىشنویم، گروهى را در گرد على مىبینیم که شیفته او و گرم او و مجذوب او مىباشند. از این رو تشیع مذهب عشق و شیفتگى است. تولّاى آن حضرت مکتب عشق و محبت است. عنصر محبت در تشیع دخالت تام دارد. تاریخ تشیع با نام یک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است.
عشق چیست؟
علاقه به شخص یا شئ وقتى که به اوج شدت برسد به طورى که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد «عشق» نامیده مىشود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. ولى نباید پنداشت که آنچه به این نام خوانده مىشود یک نوع است، دو نوع کاملًا مختلف است. آنچه از آثار نیک گفته شد مربوط به یک نوع آن است و اما نوع دیگر آن کاملًا آثار مخرّب و مخالف دارد.
احساسات انسان انواع و مراتب دارد.
اقسام عشق
مجازی:عشق حیوانی مخرب(شهوانی)
حقیقی 1-عشق انسانی واخلاقی
2-عشق مقدس (عشق خدا واولیاءاو)
عشق حیوانی:برخى از آنها از مقوله شهوت و مخصوصاً شهوت جنسى است از لحاظ حقیقت و ماهیت، جز طغیان و فوران و طوفان شهوت چیزى نیست. از مبادى جنسى سرچشمه مىگیرد و به همان جا خاتمه مىیابد. افزایش و کاهشش بستگى زیادى دارد به فعالیتهاى فیزیولوژیکى دستگاه تناسلى و قهراً به سنین جوانى. با پا گذاشتن به سن از یک طرف و اشباع و افراز از طرف دیگر کاهش مىیابد و منتفى مىگردد.
عشق انسانی:
اما انسان گاهى تحت تأثیر عواطف عالى انسانى خویش قرار مىگیرد، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا مىکند، سعادت او را مىخواهد، آماده است خود را فداى خواستههاى او بکند. این گونه عواطف، صفا و صمیمیت و لطف و رقّت و از خود گذشتگى به وجود مىآورد، بر خلاف نوع اول که از آن خشونت و سبعیّت و جنایت برمىخیزد. مهر و علاقه مادر به فرزند از این مقوله است. ارادت و محبت به پاکان و مردان خدا، و همچنین وطن دوستىها و مسلک دوستىها از این مقوله است.
این نوع از احساسات است که اگر به اوج و کمال برسد همه آثار نیکى که قبلًا شرح دادیم بر آن مترتّب است، و هم این نوع است که به روح شکوه و شخصیت و عظمت مىدهد بر خلاف نوع اول که زبون کننده است؛ و هم این نوع از عشق است که پایدار است و با وصال تیزتر و تندتر مىشود برخلاف نوع اول که ناپایدار است و وصال مدفن آن به شمار مىآید.
در قرآن کریم رابطه میان زوجین را با کلمه «مودّت» و «رحمت» تعبیر مىکند و این نکته بسیار عالى است، اشاره به جنبه انسانى و فوق حیوانى زندگى زناشویى است. اشاره به این است که عامل شهوت تنها رابط طبیعى زندگى زناشویى نیست؛ رابط اصلى، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یکدیگر پیوند یگانگى مىدهد مهر و مودّت و صفا و صمیمیت است نه شهوت که در حیوانات هم هست.
خشم و شهوت وصف حیوانى بود مهر و رقّت وصف انسانى بود
اینچنین خاصیتى در آدمى است مهر، حیوان را کم است، آن از کمى است
عشق مقدس:
عشق به خدا(کمال مطلق واولیاءخدا)
عشقهایى کز پى رنگى بود عشق نبود عاقبت ننگى بود
زانکه عشق مردگان پاینده نیست چونکه مرده سوى ما آینده نیست
عشق زنده در روان و در بصر هر دو مىباشد ز غنچه تازهتر
عشق آن زنده گزین کو باقى است وز شراب جانفزایت ساقى است
عشق آن بگزین که جمله انبیا یافتند از عشق او کار و کیا
و این عشق است که در آیات بسیارى از قرآن با واژه «محبت» و احیاناً «وُدّ» یا «مودّت» از آن یاد شده است. این آیات در چند قسمت قرار گرفته اند:
وَ الَّذینَ امَنوا اشَدُّ حُبّاً لِلّهِ .
آنان که ایمان آوردهاند در دوستى خدا سخت ترند.
انَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ .
خدا دوست دارد توبه کنندگان و پاکیزگان را.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الُمحْسِنینَ .
خدا دوست دارد نیکوکاران را.
انَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ .
خدا دوست دارد خود نگه داران را.
وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ .
انی لااسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی
بُرَیْد عِجلى مىگوید:
«در محضر امام باقر علیه السلام بودم. مسافرى از خراسان که آن راه دور را پیاده طى کرده بود به حضور امام شرفیاب شد. پاهایش را که از کفش درآورد شکافته شده و ترک برداشته بود. گفت: به خدا سوگند من را نیاورد از آنجا که آمدم مگر دوستى شما اهل البیت. امام فرمود: به خدا قسم اگر سنگى ما را دوست بدارد، خداوند آن را با ما محشور کند و قرین گرداند «وَ هَلِ الدّینُ الَّا الْحُبُ» آیا دین چیزى غیر از دوستى است؟» مردى به امام صادق علیه السلام گفت: ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان اسم مىگذاریم. آیا این کار، ما را سودى دارد؟ حضرت فرمودند: آرى به خدا قسم «وَ هَلِ الدّینُ الَّا الْحُبُ» مگر دین چیزى غیر از دوستى است؟ سپس به آیه : «انْ کُنْتُمْ تُحِبّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعونى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» استشهاد فرمود اساساً علاقه و محبت است که اطاعت آور است. عاشق را آن یارا نباشد که از خواست معشوق سربپیچد. ما این را خود با چشم مىبینیم که جوانک عاشق در مقابل معشوقه و دلباخته اش از همه چیز مى گذرد و همه چیز را فداى او مى سازد.
عشق خدابا گناه جمع نمی شود
اطاعت و پرستش حضرت حق به نسبت محبت و عشقى است که انسان به حضرت حق دارد، همچنانکه امام صادق علیه السلام فرمود:
تَعْصَى الْالهَ وَ انْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هذا لَعَمْرى فِى الْفِعالِ بَدیعُ
لَوْ کانَ حُبُّکَ صادِقاً لَاطَعْتَهُ انَّ الُمحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطیعُ
خدا را نافرمانى کنى و اظهار دوستى او کنى؟! به جان خودم این رفتارى شگفت است. اگر دوستىات راستین بود اطاعتش مىکردى زیرا که دوستدار، مطیع کسى است که او را دوست دارد.
مشاکلت خاصیت عشق
عشق انسانى- همچنانکه گفتیم- حیات است و زندگى، اطاعتآور است و پیرو ساز؛ و این عشق است که عاشق را مشاکل با معشوق قرار مى دهد و وى مى کوشد تا جلوه اى از معشوق باشد و کپیه اى از روش هاى او، همچنانکه خواجه نصیرالدین طوسى در شرح اشارات بوعلى مىگوید:
وَ النَّفْسانِىُّ هُوَ الَّذى یَکونُ مَبْدَؤُهُ مُشاکَلَةَ نَفْسِ الْعاشِقِ لِنَفْسِ الْمَعْشوقِ فِى الْجَوْهَرِ، وَ یَکونُ أَکْثَرُ اعْجابِهِ بِشَمائِلِ الْمَعْشوقِ لِانَّها آثارٌ صادِرَةٌ عَنْ
نَفْسِهِ ... وَ هُوَ یَجْعَلُ النَّفْسَ لَیِّنَةً شَیِّقَةً ذاتَ وُجْدٍ وَ رِقَّةٍ مُنْقَطِعَةً عَنِ الشَّواغِلِ الدُّنْیَوِیَّةِ عشق نفسانى آن است که مبدأش همرنگى ذاتى عاشق و معشوق است؛ بیشتر اهتمام عاشق به روشهاى معشوق و آثارى است که از نفس وى صادر مىگردد. این عشق است که نفس را نرم و پرشوق و وجد قرار مىدهد، رقّتى ایجاد مى کند که عاشق را از آلودگیهاى دنیایى بیزار مى گرداند.
محبت به سوى مشابهت و مشاکلت مىراند و قدرت آن سبب مىشود که مُحب به شکل محبوب درآید. محبت مانند سیم برقى است که از وجود محبوب به محب وصل گردد و صفات محبوب را به وى منتقل سازد، و اینجاست که انتخاب محبوب اهمیت اساسى دارد. لهذا اسلام در موضوع دوستیابى و اتخاذ صدیق بسیار اهتمام ورزیده و در این زمینه آیات و روایاتى بسیار وارد شده است، زیرا دوستى همرنگ ساز است و زیباساز و غفلتآور؛ آنجا که پرتو افکند عیب را هنر مىبیند و خار را گل و یاسمن.
دوری ازگناه خاصیت دوستان امامان
دوستان واقعى امیر المؤمنین (ع) همواره از گناهان دورى مىگزیدهاند؛ ولایت آن حضرت نگاهدارنده از گناه بوده است نه تشویق کننده به آن.
امام باقر (ع) مىفرماید:
ما تنال ولا یتنا الّا بالعمل و الورع .
تقوادرنهج البلاغه
«تقوا» در نهجالبلاغه عجیب است! تعبیراتى در باره تقوا هست که از جنبه روانى بسیار لطیف و عالى است. مثلًا مىفرماید: «فَصونوها وَ تَصَوَّنوا بِها» تقوا را نگه دارید و خود را به وسیله تقوا حفظ کنید. خیلى عجیب است! شما تقوا را نگه دارید و تقوا شما را نگه دارد. آیا این دوْر است؟ نه. گفتهایم مثل این است که انسان لباس را نگه مىدارد و لباس انسان را. انسان لباس را نگه مىدارد از اینکه گم شود یا دزد ببرد و لباس انسان را نگه مىدارد از اینکه سرما یا گرما بخورد. ایندو با هم منافات ندارند. مىفرماید شما تقوا را نگه دارید و تقوا شما را نگه دارد. شما باید نگهدار آن باشید و آن نگهدار شما باشد. «... وَ انْ تَسْتَعینوا عَلَیْها بِاللَّهِ وَ تَسْتَعینوا بِها عَلَى اللَّه» [شما را سفارش مىکنم به اینکه ...] و اینکه از خدا براى رسیدن به تقوا کمک بخواهید و از تقوا براى رسیدن به خدا کمک بگیرید. و از اینجور تعبیرات. در جاى دیگر درست نشان مىدهد که تقوا غیر از ترس و غیر از اجتناب از معاصى است؛ مىفرماید: «انَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ اوْلیاءَ اللَّهِ مَحارِمَهُ وَ الْزَمَتْ قُلوبَهُمْ مَخافَتَهُ» تقواى الهى سبب اجتناب از معاصى و سبب ترس از خدا مىشود. اجتناب از معصیت و ترس از خدا را به عنوان دو لازم براى تقوا ذکر کرده نه عین تقوا. این یک مطلب که راجع به ماهیت تقوا بود.
نتایج وخواص تقوی
به عبارت دیگر، کمترین نشانه قبولى عمل انسان در نزد پروردگار این است که اوّلًا بینشى نافذ پیدا مى کند، روشن و بیناى خود مى گردد؛ قرآن کریم مى فرماید:
انْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً .
اگر تقواى الهى را داشته باشید، خداوند مایه تمیزى براى شما قرار مى دهد.
و نیز مى فرماید:
وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا .
آنان که در راه ما بکوشند، ما راههاى خویش را به آنها مى نمایانیم.
و ثانیاً آدمى بر نفس و قواى نفسانى خویش غالب و قاهر مى گردد، اراده انسان در برابر خواهش هاى نفسانى و حیوانى نیرومند مى گردد، آدمى حاکم وجود خویش مى شود، مدیریّت لایقى نسبت به دایره وجود خودش کسب مى کند. قرآن کریم درباره نماز مى فرماید:
انَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ .
محقّقا نماز انسان را از کارهاى زشت و ناپسند باز مى دارد.
درباره روزه مىفرماید:
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقونَ .
بر شما روزه نوشته شد آنچنانکه بر امّتان پیشین نوشته شد، بدان جهت که باشد تقوا و نیروى خود نگهدارى کسب کنید.
درباره هر دو عبادت مىفرماید:
در این مرحله از عبودیّت، آن چیزى که نصیب انسان مىگردد این است که ضمن یک روشن بینى، خواهشها و تمایلات نفسانى انسان مسخّر وى مىگردد. به عبارت دیگر، اوّلین اثر عبودیّت، ربوبیّت و ولایت بر نفس امّاره است .
مرحله دوم، تسلّط و ولایت بر اندیشههاى پراکنده، یعنى تسلّط بر نیروى متخیّله است.
مرحله سوم این است که روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبیّت و ولایت خود به مرحلهاى مىرسد که در بسیارى از چیزها از بدن بىنیاز مىگردد در حالى که بدن صد در صد نیازمند به روح است.
مرحله چهارم این است که خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص در مىآید به طورى که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده سر مىزند. این مطلب دامنه بحث زیادى دارد. امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
ما ضعف بدن عمّا قویت علیه النّیّة .
آنچه که همّت و اراده نفس در آن نیرومند گردد و جدّاً مورد توجّه نفس واقع شود، بدن از انجام آن ناتوانى نشان نمىدهد.
مرحله پنجم که بالاترین مراحل است این است که حتّى طبیعت خارجى نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار مىگیرد و مطیع انسان مىشود. معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء حق از این مقوله است.
مسأله معجزات و کرامات خود مسأله قابل بحثى است که جداگانه درباره توجیه آن باید بحث شود. تدیّن به یکى از ادیان آسمانى ملازم با قبول و ایمان به خرق عادت و معجزه است؛ مثلًا یک نفر مسلمان نمىتواند مسلمان باشد و به قرآن ایمان و اعتقاد داشته باشد ولى منکر معجزه و خرق عادت باشد. از نظر حکمت الهى اسلامى، مشکل معجزه یک مشکل حل شده است و البتّه بررسى این مسأله مستلزم بحث در مقدّمات زیادى است. ما در اینجا از نظر بحث «ولایت تصرّف» در آن بحث مىکنی
نتیجه تقوی درکلام امام صادق
امام صادق (علیه السّلام) از رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) روایت مىکند که:
قال اللّه عزّ و جلّ: ما تقرّب الىّ عبد بشىء احبّ الىّ ممّا افترضت علیه و انّه لیتقرّب الىّ بالنّافلة حتّى احبّه فاذا احببته کنت سمعه الّذى یسمع به و بصره الّذى یبصر به و لسانه الّذى ینطق به و یده الّتى یبطش بها. ان دعانى اجبته و ان سألنى اعطیته .
خداوند مىگوید: هیچ بندهاى با هیچ چیزى به من نزدیک نشده است که از فرائض نزد من محبوبتر باشد. همانا بنده من به وسیله نوافل و مستحبّات- که من فرض نکردهام ولى او تنها به خاطر محبوبیّت آنها نزد من انجام مىدهد- به من نزدیک مىشود تا محبوب من مىگردد. همینکه محبوب من گشت، من گوش او مىشوم که با آن مىشنود و چشم او مىشوم که با آن مىبیند و زبان او مىشوم که با آن سخن مىگوید و دست او مىشوم که با آن حمله مىکند. اگر مرا بخواند، اجابت مىکنم و اگر از من بخواهد، مىبخشم.
در این حدیث جان مطلب ادا شده است: عبادت موجب تقرّب، و تقرّب موجب محبوبیّت نزد خداست؛ یعنى با عبادت انسان به خدا نزدیک مىشود و در اثر این نزدیکى قابلیّت عنایت خاص مىیابد و در اثر آن عنایتها گوش و چشم و دست و زبان او حقّانى مىگردد؛ با قدرت الهى مىشنود و مىبیند و مىگوید و حمله مىکند، دعایش مستجاب و مسؤولش برآورده است.
حقیقت این است که روح مذهب تشیّع که آن را از سایر مذاهب اسلامى ممتاز مىکند و بینش اسلامى خاص به پیروان خود مىدهد، دید خاصّ این مذهب درباره «انسان» است. از طرفى استعدادهاى انسان را بسى شگرف مىداند- که بدان اشاره شد- و جهان انسان را هیچگاه از وجود «انسان کامل» که همه استعدادهاى انسانى در او به فعلیّت رسیده
باشد خالى نمىداند، و از طرف دیگر طبق بینش این مذهب عبودیّت، یگانه وسیله وصول به مقامات انسانى است و طىّ طریق عبودیّت به صورت کامل و تمام جز با عنایت معنوى و قافله سالارى انسان کامل که ولىّ و حجّت خداست میسّر نیست. از این رو اولیاء این مذهب گفتهاند:
بنى الاسلام على خمس: على الصّلوة و الزّکوة و الصّوم و الحجّ و الولایة و لم یناد بشىء کما نودى بالولایة
منبع:برگرفته ازآثارشهیدمطهری