05-06-2015، 22:11
زندگى هيچ ملتى جدا از «ادبيات» نيست .
ادبيات نزد اشخاص و ملل ، به عنوان «غذاى روح» و «چاشنى زندگى» مطرح بوده است و مردم از ديرزمان با آنمىزيستهاند و انس داشتهاند . هم اكنون نيز اين حالت وجود دارد.
دامنه گسترده ادبيات و شاخ و برگهاى آن به حدى است كه هر قومو ملتى و هر شخصى را با فرهنگهاى مختلفى كه دارند ، به نوعى دربر مىگيرد .
نگاهى به فرهنگ مكتوب ملتها (كتاب) ، شعرها و سرودها ،ديوانهاى اشعار ، امثال و حكم و ضرب المثلها ، داستانها وافسانهها ، نقاشىها ، خوشنويسىها ، خطاطىها و هنرهاى گوناگونىكه به كلام و سخن و نوشته مربوط مى شود ، گستردگى دامنه ادبياترا نشان مىدهد . جاذبه آن نيز نزد اقوام مختلف بشرى مشهور است.
رمز جاذبه ادبيات
مردم ذاتا جذب زيبايىهاى هنرى مىشوند . كلا هنر ، نوعى شناختزيبايى ، به كارگيرى زيبايى و خلق و پديد آوردن زيبايى در آثارهنرى است . حس «جمال طلب» و «زيبايى دوست» در سرشتانسان به وديعت نهاده شده است . خداى متعال نيز ، خالق زيبايىو جمال است و جمال را هم دوست دارد . «ان الله جميل يحبالجمال»
و مگر هنر و ادبيات ، چيزى جز پيوند زدن فكر و زندگى و آثارانديشه ، با «جمال» است ؟ و مگر چيزى جز جمال ، رمزجاودانگى و جذابيت هنر و ادبيات است ؟
ادبيات ، به شكلى بيان زيباى مفاهيم ذهنى و احساسهاى درونى وانديشههاى بشرى است ، در قالب نافذ و گيرا و چون از زيبايىبرخوردار است مردم را به سوى خود جذب مىكند و با زندگى عجينمىشود .
از مجموعه آنچه فرهنگ ملل و ادبيات بشرى را تشكيل مىدهد ، يكسرى از شعرها ، داستانها و مثلها ، از چنان جايگاه و پايگاهوالايى برخوردار است كه نمىتوان آنها را از زندگى مردم تفكيككرد . مردم با ادبيات خودشان زندگى مىكنند و ادبيات ، سايهاىبر ذهن و زندگى آنها مىافكند و از همين رهگذر است كه «ادبياتمردمى» شكل مىگيرد .
اگر اين گونه آثار ادبى ، پيوند با انديشهها و باورهاى مكتبىهم داشته باشد ، فراگيرتر خواهد بود ، زيرا «حس دينى» و «معتقدات مذهبى» ، فراگيرترين عنصرى است كه مردم را به يكديگرپيوند مىدهد و عامل «ارتباط» و «همبستگى» و «وحدت»ميان انسانهاست .
ادبيات فرامرزى
ترجمه آثار ادبى به زبانهاى ديگر ، نشانه وجود «روح» و«پيام» خاصى در آنهاست كه مردم ديگر هم آن «محتوا» رابا فطرت خويش مانوس مىيابند . اين مرز شكنى در ادبيات ، علاوهبر جنبه محتوايى و غناى آن ، جنبه زيبايى بيان هم دارد كهزمينها و زمانها را درمىنوردد و يك «اثر ادبى خوب» ، متعلقبه همه جهان مىشود ، نه كشور يا زبان خاص . و به همين دليل ،در قرون مختلف ماندگار مىشود و به زبانهاى ديگر نيز ترجمهمىشود .
اگر «اهل بيت» ، تاكيد داشتهاند كه تعاليم و فرهنگ وسخن ما را به ديگران هم برسانيد ، چرا كه اگر آنان ، حرف ما راو زيبايىهاى كلام ما را بشناسند و بفهمند ، از ما تبعيت مىكنند، ناظر به همين انتقال است . اين سخن حضرت رضا (ع) است كه «ان الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا» .
اين سخن صريح كه حضرت رضا (ع) با اطمينان فرموده است ،نشانه همين فطرى بودن است كه در مفاهيم متعالى مكتب وجود داردو انديشههاى سالم و جانهاى مستعد ، بىشك پذيراى آنند و «ترجمه» ، يكى از اين راههاست .
آثار ادبى بسيارى از زبانهاى ديگر به فارسى ترجمه شده است .
بر عكس نيز ، متون و آثار فراوانى از ادبيات فارسى (شعر ، قصه، متون ادبى و تاريخى) نيز به زبانهاى ديگر برگردانده شده و«مقبوليت عامه» نزد اهل انديشه پيدا كرده است . اين دليلمرز نشناسى هنرهاى خلاق و ادبيات برجسته است .
اگر برخى عنوان «شعر مرز» را به كار مىبرند ، پيامها ومحتواهاى «بىمرز» هم وجود دارد كه مخاطب آنها «وجدانبشرى» و «فطرت انسانى» است .
ادبيات ما ، نبايد از چنين زمينههاى ارتباطگيرى با بشريتغافل بماند و صرفا درحيطه مسائل داخلى دور بزند . وقتى ادبيات، در زندگى مردم سارى و جارى است ، چرا نبايد از اين بستر مهيادر رساندن پيام آسمان و دعوت حق و فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) بهره گرفت ؟ رسالت هنرمندان و نويسندگان متعهد نسبتبهآرمانهاى والا ، در همين عرصههاست كه ظهور و بروز پيدا مىكند و«تعهد قلمى» خود را نشان مىدهد .
شعر
از شاخههاى مختلف ادبيات ، «شعر» ويژگى مهمترى دارد وفراگيرتر است . علاقه به شعر در نهاد مردم ما وجود دارد واستقبال از شعر و حفظ كردن و به كار بردن آن در محاورات وگفتگوهاى عادى روزانه در مقاطع مختلف ، نشانه آن است .
شايد اين جاذبه ، به عامل متعددى بستگى داشته باشد . ولى اينچند عامل را نمىتوان ناديده گرفت :
1ك موزون و آهنگين بودن آن .
2ك زيبايى لفظى و سجع و قافيه .
3ك ظرايف ذوق برانگيز و نكات لطيف .
4ك ايجاز و اختصار ، در عين غناى محتوايى .
5ك حكمتها و پندها .
موزون و آهنگين بودن شعر ، آن را با طبع بشرى هماهنگ مىسازدو هم دلنشين مىشود ، هم راحتتر قابل حفظ كردن و به خاطر سپردنتناسبهاى واژگانى و تعبيرى هم كه در شعر نهفته ، بر جاذبه آنمىافزايد ، محتواى پرنكته و لطايفى معنىدار و نكات دقيق وشاعرانه كه در آن است ، رمز ديگرى از جاذبه آن است . رعايتايجاز به عنوان يك «حصنعت ادبى» و فشردگى الفاظ در عينمفاهيم بلند و فراوان كه در قالب محدود و ظرف الفاظ بيان مىشودو گاهى در يك غزل ، رباعى و حتى در يك تك بيت و مصرع يا ضربالمثل ، به اندازه يك كتاب ، حرف نهفته است ، نكته ديگرى استكه نمىتوان از آن غافل بود .
مواعظ و پندها و حكمتهاى نهفته در شعر نيز گاهى تاثير شگفتو معجزه آسا در بر انگيختن و جهت و ارتباط دادن با فطرت و روحانسان دارد و بسيارى از فرهيختگان و عاشقان شعر ، مضمون نهفتهدر آن را حرف دل و ترجمان احساس خود مىيابند . بيشتر ضربالمثلهاى جا افتاده از اين قبيل است كه جريان و سريان يافتهاست .
در شعر ، هم زيبايى لفظى وجود دارد ، هم معنوى . و اين يكىاز رموز جاذبه آن است . شعر ، در ذهن مردم حجيت دارد و براىاثبات بسيارى از حرفها و ايدههاى خود ، شعرى را از شاعرى بهعنوان سند مىآورند . «استناد به شعر» ، موهبتى است عظيم كهاهل شعر نبايد از اين جايگاه غافل باشند . كلام شاعران ، سند بهحساب مىآيد و شاعران نوعى حكومتبر دلها و انديشهها دارند وهمين كه حرفى وقتى مستند به شعرى مىشود ، پشتوانه مىيابد ورسميت پيدا مىكند ، دليل اهميت اين هنر و تكليف سنگين شاعرانمتعهد است .
قشر عظيمى از جوانان ، ذوق شعرى دارند . و اين ، راهى براىورود به دنياى ذهن و زندگى و فكر و احساس آنان است . مىتوان باحركت در اين بستر ، آنان را با جلوههاى زيباتر زندگى وآرمانهاى پاك و دنياى معنويت آشنا ساخت .
تاثير شعر خوب را وقتى مىتوان فهميد كه تاثير مخرب شعرهاىبد و ضد اخلاق و ضد اسلام و ضد انقلاب و ارزشها را ملاحظه كرد .
اينها همه ، ضرورت روىكرد جدىتر را از سوى دلسوختگان اسلام وانقلاب و دلباختگان به فضيلت و پاكى مىرساند .
دفاعى كه امامان اهلبيت (عليهم السلام) و بزرگان دين از «شعر مكتبى» داشتهاند و حمايتى كه از «شاعران متعهد»مىكردند ، شاهد اين ضرورت و تاييد آن از سوى پيشوايان است .
به اميد آنكه ورود به «قلمرو ادبيات متعهد» ، براىخادمان حق ، رسالتى مقدس و عبادتى خدا پسند به شمار آيد و «فرهنگ ناب اهل بيت» ، از اين رهگذر ، جايگاه بايسته و شايستهخود را در حيطه ادب و هنر باز يابد ; آنگونه كه پيشينيان ما دراين قلمرو ، واقعا «خدمت» كردند ، خدمتى ماندگار و اثرگذار.