04-03-2018، 9:44
(آخرین ویرایش در این ارسال: 04-03-2018، 9:54، توسط مهردادمرمر.)
سلام
اي عزيز ترين مونس و اي ناز ترين همدم
تورا در لحظه لحظه هاي عمرم ياد مي كنم
تو را در سطر سطر خاطرم ياد مي كنم
تورا در صفحه صفحه دفتر دلم ورق مي زنم
تو را مي خوانم و تو ساده و نازنين مرا نگاه مي كني
فقط صداي پر مهر تو گوشم را پر كرده و نواي دلفريب تو آشيانه قلبم را لانه خود ساخته و نجواي دلربايت آن آورده بر سرم تا ديگر نه صدايي از كسي بشنوم و نه روي ديگري را ببينم
ومن قطرات اشك را بر روي گونه هاي خود چه خنك احساس مي كنم
و قطرات خون را در دل چه گرم
و مي انديشم كه تو در اين زمان به چه مشغولي و دلت در كجا سير مي كند و شتابت براي چيست و
هيچ شده نگاهي به دل نا آرام من كني
هيچ شده صدايم كني تا با صد جواب به سويت بدوم
اي كاش آشيانه روحم اسير گردباد عشق تو ويران نبود تا تو را مي بردم و هزار توي آن را به تو مي نماياندم
اي كاش نگاه معصومانه ات اينگونه صدايم را در گلو نمي شكست و نواي روح نوازت اينگونه آرام از من نمي ربود
اي كاش لختي تامل مي كردي آخر اين زنگي مست هم دلي دارد
اي كاش بغض راه گلويت را نمي بست تا تو هم همراه من ترنم مي كردي و صداي قناري خوش آواز قفس قلبت مرا مست و مدهوش مي كرد
اي كاش مي توانستم از پس اين ديوار بلند دسته گلي از عشق برايت هديه كنم
اي كاش مي شد قطرات باران ديدگانم را بر روي گونه هايت بكشم و دستانت رادر دست بگيرم تا گرمي آنها را
حس كنم و سرم را روي شانه هايت گذارم تا صفاي تو دل مشوشم را كمي آرام تر كند
منتظر آغوش پر مهرت مانده ام تا كي بتوانم در اين سودا غوطه ور كنم.
عاشقت مهرداد