امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خاطره سری4

#1
سلام یک خاطره توپ دارم . من حدود یک ماه پیش به علت عمل اپاندیس 5 تو بیمارستان موندم من تو کل بیمارستان تخت شماره یک روداشتم و رو بروی منم ی پیرمرد عصبانی بود که به که از دو ماه پیش تو بیمارستان بوده از بخت بد ما روزی که ما مرخص شدیم اونم مرخص شد داشت میومد پسرش پرسید حال شما چطوره . پیرمرده گفت اوووو(اخه زبونشم میگرفت ) من بلند گفتم امید جهان اقا انقدر اخم کرد که نگو و افتاد رد ما حالا ما فرار اون رد ما میله دستش بود وقتی نتونست سرمم رو پرت کرد و صاف خورد تو سر من دردم نگرفت ولی دوباره ردم ردممسردم منگرفتم فرار تا سر خیابون بیمارستان که حدود 2تا3کیلومتر بکردخسته شد و میله رو افقی پرت کرد و صاف به سر من خورد . حالا بماند مجروح نشدم ولی 3کیلو کم کردم .
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
خاطره سری4 1


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
خاطره سری4 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان