28-05-2015، 22:26
شوقی که در نتیجه انتخاب ذهن در انسان رخنه می کند ، او را به سوی « طلب » می خواند تا آنچه فراهم آمده است به مرحله اجرا درآید ، « خواستن» یا « طلب » محرک عضلات و به تعبیر دیگر فرمان نفس در ایجاد معنی و اعلام آن است.
شوقی که در نتیجه انتخاب ذهن در انسان رخنه می کند ، او را به سوی « طلب » می خواند تا آنچه فراهم آمده است به مرحله اجرا درآید ، « خواستن» یا « طلب » محرک عضلات و به تعبیر دیگر فرمان نفس در ایجاد معنی و اعلام آن است. دراین باره که آیا « اراده » و «طلب» یک مفهوم است که با دو لفظ بیان شده و بین آنان یگانگی است ، یا اراده خود بخود به طلب نمی انجامد و عامل نفسانی دیگر نیز در آن اثر دارد و در نتیجه این دو مفهوم جدای از یکدیگر است ، اختلاف وجود دارد :
الف معتزله ( حکیمانی که برای انسان اختیار و قدرت انجام کارهای ارادی را قائلند ) و گروهی از دانشمندان فقه و اصول و نویسندگان حقوقی اعتقاد دارند که اراده و طلب یک مفهوم است یا دست کم اراده بطور قهری و بدون اینکه عامل دیگری در آن اثر داشته باشد به طلب می انجامد .
ب اشعری ها ( حکیمانی که در کارهای انسان به جبر اعتقاد دارند ) و بعضی از فقیهان و علمای اصول امامی ، اراده و طلب را دو چیز می شمرند و بر همین مبنا ، امر به کاری را حاوی اراده قانون گذار بر انجام آن نمیدانند .
از آنچه در باره تحلیل روانی اراده گفته می شود ، چنین بر می آید که انجام کار ارادی مستلزم این است که شخص در آغاز آن را تصور کند ، سپس در باره سود و زیان کار به اندیشه پردازد تا از میان رواعی گوناگون یکی را بطور قطع برگزیند و مشتاق به انجام آن شود . این شوق که حکیمان و فقیهان « اراده » می نامند به خواستن یا « طلب » منتهی می شود .
نفس به انشای مفاد آن می پردازد و به عضلات دستور اجرا می دهد . در این سلوک طلبی ، ادراک و اندیشه مقدمه است . ولی ، همین که تصدیق و انتخاب انجام شد ، اراده بوجود می آید و نفس نتیجه مورد نظر را طلب می کند .
خواجه عبدالله انصاری گوید : بیاموز و بیاموزان . علم ، اگر چه دور باشد ، بطلب .
ناصر خسرو
علم و حکمت را طلب کن گر طرب جویی همی
تا بشاخ علم و حکمت ، پر طرب یابی رطب
***
نظامی
ز عالی همتی گردن برافراز
طناب هر زه از گردن بینداز
سنائی
بطلب یابی از بزرگان جاه
کز طلب خوبروی گردد ماه
معرفت آفتاب و هستی ابر
راه تو آسمان و مرکب صبر
عطار
گر نمی یابی تو او را روز و شب
نیست او گم ، هست نقصان در طلب
***
طالبان را صبر می باید بسی
طالب صابر نه افتد هر کسی
تا طلب در اندرون ناید پدید
مشک ، درنافه، ز خون ناید پدید
***
گفت مغناطیس عشاق الست
همت عالی ست کشف هر چه هست
هر که را شد همت عالی پدید
هر چه جست آن چیز شد حالی پدید
هر که را یک ذره همت داد دست
کرد او خورشید را زان ذره پست
نطفه ملک جهانها همت است
پر و بال مرغ جانها همت است
***
هر دلی کاو همت عالی نیافت
ملکت بی منتها حالی نیافت
آن ز همت بود کان شاه بلند
آتشی در پادشاهی او فکند
خسروی را چون بسی خسران بدید
صد هزاران ملک صد چندان بدید
چون به پاکی همتش در کار شد
زین همه ملک نجس بیزار شد
چشم همت چون شود خورشید بین
کی شود با ذره هرگز همنشین
سعدی
زندگانی صرف کردن در طلب حیفی نباشد
گر دری خواهد گشودن ، سهل باشد انتظاری
سعدی ، بلب دریا دردانه کجا یابی ؟
در کام نهنگان رو ، گر می طلبی کامی
گنج خواهی در طلب رنجی ببر
خرمنی می بایدت تخمی بکار
حافظ
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
مولوی
جمله بیقراریت از طلب قرار تست
طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
***
گر تو خاری همچو خار اندر طلب سر تیز باش
تا همه خار ترا همچون گل و نسرین کنند
***
گر عزم سفر داری ، بر مرکب معنی رو
ور زانکه کنی مسکن ، بر طارم خضرا کن
می باش چو مستشفی ، کو را نبود سیری
هر چند شوی عالی ، تو جهد به اعلا کن
صائب
لذت درد طلب بیشتر از مطلوب است
نارسیدن به مطالب ، ز رسیدن به بود
***
سنگ راه من نگردد سختی راه طلب
کوه صحرا ، پیش سیل بیقرارمن ، یکی است
شوقی که در نتیجه انتخاب ذهن در انسان رخنه می کند ، او را به سوی « طلب » می خواند تا آنچه فراهم آمده است به مرحله اجرا درآید ، « خواستن» یا « طلب » محرک عضلات و به تعبیر دیگر فرمان نفس در ایجاد معنی و اعلام آن است. دراین باره که آیا « اراده » و «طلب» یک مفهوم است که با دو لفظ بیان شده و بین آنان یگانگی است ، یا اراده خود بخود به طلب نمی انجامد و عامل نفسانی دیگر نیز در آن اثر دارد و در نتیجه این دو مفهوم جدای از یکدیگر است ، اختلاف وجود دارد :
الف معتزله ( حکیمانی که برای انسان اختیار و قدرت انجام کارهای ارادی را قائلند ) و گروهی از دانشمندان فقه و اصول و نویسندگان حقوقی اعتقاد دارند که اراده و طلب یک مفهوم است یا دست کم اراده بطور قهری و بدون اینکه عامل دیگری در آن اثر داشته باشد به طلب می انجامد .
ب اشعری ها ( حکیمانی که در کارهای انسان به جبر اعتقاد دارند ) و بعضی از فقیهان و علمای اصول امامی ، اراده و طلب را دو چیز می شمرند و بر همین مبنا ، امر به کاری را حاوی اراده قانون گذار بر انجام آن نمیدانند .
از آنچه در باره تحلیل روانی اراده گفته می شود ، چنین بر می آید که انجام کار ارادی مستلزم این است که شخص در آغاز آن را تصور کند ، سپس در باره سود و زیان کار به اندیشه پردازد تا از میان رواعی گوناگون یکی را بطور قطع برگزیند و مشتاق به انجام آن شود . این شوق که حکیمان و فقیهان « اراده » می نامند به خواستن یا « طلب » منتهی می شود .
نفس به انشای مفاد آن می پردازد و به عضلات دستور اجرا می دهد . در این سلوک طلبی ، ادراک و اندیشه مقدمه است . ولی ، همین که تصدیق و انتخاب انجام شد ، اراده بوجود می آید و نفس نتیجه مورد نظر را طلب می کند .
خواجه عبدالله انصاری گوید : بیاموز و بیاموزان . علم ، اگر چه دور باشد ، بطلب .
ناصر خسرو
علم و حکمت را طلب کن گر طرب جویی همی
تا بشاخ علم و حکمت ، پر طرب یابی رطب
***
نظامی
ز عالی همتی گردن برافراز
طناب هر زه از گردن بینداز
سنائی
بطلب یابی از بزرگان جاه
کز طلب خوبروی گردد ماه
معرفت آفتاب و هستی ابر
راه تو آسمان و مرکب صبر
عطار
گر نمی یابی تو او را روز و شب
نیست او گم ، هست نقصان در طلب
***
طالبان را صبر می باید بسی
طالب صابر نه افتد هر کسی
تا طلب در اندرون ناید پدید
مشک ، درنافه، ز خون ناید پدید
***
گفت مغناطیس عشاق الست
همت عالی ست کشف هر چه هست
هر که را شد همت عالی پدید
هر چه جست آن چیز شد حالی پدید
هر که را یک ذره همت داد دست
کرد او خورشید را زان ذره پست
نطفه ملک جهانها همت است
پر و بال مرغ جانها همت است
***
هر دلی کاو همت عالی نیافت
ملکت بی منتها حالی نیافت
آن ز همت بود کان شاه بلند
آتشی در پادشاهی او فکند
خسروی را چون بسی خسران بدید
صد هزاران ملک صد چندان بدید
چون به پاکی همتش در کار شد
زین همه ملک نجس بیزار شد
چشم همت چون شود خورشید بین
کی شود با ذره هرگز همنشین
سعدی
زندگانی صرف کردن در طلب حیفی نباشد
گر دری خواهد گشودن ، سهل باشد انتظاری
سعدی ، بلب دریا دردانه کجا یابی ؟
در کام نهنگان رو ، گر می طلبی کامی
گنج خواهی در طلب رنجی ببر
خرمنی می بایدت تخمی بکار
حافظ
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
مولوی
جمله بیقراریت از طلب قرار تست
طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
***
گر تو خاری همچو خار اندر طلب سر تیز باش
تا همه خار ترا همچون گل و نسرین کنند
***
گر عزم سفر داری ، بر مرکب معنی رو
ور زانکه کنی مسکن ، بر طارم خضرا کن
می باش چو مستشفی ، کو را نبود سیری
هر چند شوی عالی ، تو جهد به اعلا کن
صائب
لذت درد طلب بیشتر از مطلوب است
نارسیدن به مطالب ، ز رسیدن به بود
***
سنگ راه من نگردد سختی راه طلب
کوه صحرا ، پیش سیل بیقرارمن ، یکی است
نقل قول: حجت الله مهریاری
منابع و ماخذ :
۱. دکتر ناصر کاتوزیان حقوق مدنی جلد اول انتشارات بهنشر چاپ اول - ۱۳۶۴ صفحه ۲۲۶ و۲۳۴ )
۲. فرید الدین محمد ابراهیم نیشابوری- منطق الطیر به تصحیح دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی انتشارات سخن ۱۳۸۴
۳. دیوان اشعار شعرا