13-04-2015، 14:20
نوروز خوانی از مراسم آخر هر سال در گیلان است. نوروزخوانی که هم اکنون نیز کم و بیش رواج دارد، در گیلان نماد ورود بهار و خیر و برکت است.
برای این کار گروهی نوروزخوان در کوچه و خیابان به راه میافتند و اشعاری میخوانند. از معروفترین این اشعار میتوان به دوازه امام و عروس گوله اشاره داشت.
اغلب نوروزخوانان نخست دوازده امام را میخوانند و وقتی به قسمت ترجیع بند میرسند، آن را دو نفری تکرار میکنند و بعد نوروز و نوسال میخوانند.
این شعر چنین آغاز میشود:
همی خوانم امام اولین را شه کشور امیرالمؤمنین را
وصی و جانشین یعنی علی را
به یاسین والف لام و به فیروز دهید مژده که آمد عید نوروز
امام دومین هم دسته گل شفاعت میکند او بر سر پل
حسن بابش سوار است او به دلدل
به یاسین و الف لام و به فیروز دهید مژده که آمد عید نوروز
این شعر در مدح دوازده امام ادامه مییابد.
عروس گوله:
نمایش عروس گوله نیز از دیگر مراسم قبل از حلول سال نو به شمار میرفت. این نمایش همراه با آواز ریتمیک دارای مفاهیم اخلاقی و آیینی خاصی بود. بازیگران این نمایش معمولاً سه نفر بودند و به نقش غول، پیربابو و نازخانم ظاهر میشدند. نقش نازخانم را بیشتر مواقع پسر جوانی که لباس زنانه پوشیده بود اجرا میکرد.
پیر بابو یا کوسه نقش پیرمردی بود که با غول بر سر تصاحب نازخانم به بحث و جدل میپرداخت. غول هم خود را با کلاهی از کلوش (ساقه برنج)، زنگولهها و چماق به هیبتی عجیب میآراست.
این گروه به منازل مختلف رفته، به ایفای نقش خود میپرداختند و در ازای تهنیت گویی خویش و آرزوی سالی پربرکت و پر یمن برای صاحبخانه، از او هدایایی دریافت میکردند. گاه نقش یک شخصیت دیگر به اسم کاس خانم نیز به این جمع اضافه میشد.
گل گل چهارشنبه:
از دیگر مراسم کهن ایرانیان که در گیلان هم با بعضی تغییرات جزیی به آن میپردازند، چهارشنبه سوری است که در غروب آخرین سه شنبه سال و در شب چهارشنبه انجام میشود.
به این منظور خار، بوته، گون و کاه جمعآوری میشد و با درست کردن پشتههایی که معمولاً رو به سمت قبله مینهادند و سپس آتش زدن آنها، از روی آتش میپریدند و هنگام پریدن با خوشحالی میخواندند:
گل گل چهارشنبه به حق پنج شنبه
زردی بشه، سرخی بایه نکبت بشه، دولت بایه
یعنی: ای شعله آتش چهارشنبه، به حق پنج شنبه، زردی و ضعف و بیماری رخت بر بندد و نوبت سرخی و نشاط و خرمی فرا رسد. دوره نکبت و ناکامی به سر آید و دولت و اقبال روی نماید.
این سنت که از روزگار زرتشت و حتی جلوتر بر جای مانده، در دوران اسلامی با اعتقادات مردم در هم آمیخته و رنگ و بویی دینی گرفته است. دود کردن اسپند هم از این رسوم است که سعی میشد از سادات خریداری شود و به هنگام دود کردن آن زمزمه میکردند:
عاطتیل کن، باطیل کن تی مرده ماره بیرون کن
اسفند دوکن چاووس بایه مردمار به هوش بایه
یعنی: عاطل و باطلش کن و چشم زخم را از وجودها دور ساز. مادر شوهرت را بیرون کن. اسپند دود کن تا چاووش بیاید. تا مادر شوهرت به هوش بیاید.
گیلان در ایام نوروز
علاوه بر این به نیت این که دختران به زودی به خانه شوی بروند، دختران دم بخت را چند ساعتی از خانه بیرون و خانه تکانی میکردند. شکستن کاسه و کوزه و ظروف کهنه به علامت دور ساختن نفرت و رفع قضا و بلا از دیگر آداب این روز به شمار میرفت.
مراسم چهارشنبه سوری در نواحی مختلف گیلان با تفاوتی اندک اما شبیه به هم اجرا میشد و گاه شلیک تیر و ترکاندن ترقه نیز در برنامه جای داشت. گاه نیز به نیت برکت، یکی از اهالی با تبر به سمت درختی که بار نمیداد میرفت اما با ضمانت دیگران برای بار آوردن درخت در سال بعد، شخص تبر به دست از قصد خود منصرف میشد.
فالگوش ایستادن:
فالگوش ایستادن نیز از دیگر برنامههای چهارشنبه سوری است. برای این کار، در گذرگاهها میایستادند و با شنیدن پنهانی نخستین کلمات عابرین، مفهوم آن را حمل بر توفیق یا ناکامی خود در سال آتی میشمردند.
قاشق زنی:
از دیگر رسوم اجرایی این شب بود که معمولاً جوانان و بیشتر دختران به در خانه همسایهها میرفتند و با پنهان کردن روی خود و بدون دادن آشنایی، خواستار هدیه میشدند. نقل و نبات و تنقلات از عمدهترین چیزهایی بود که در کاسه قاشق زنان جای میگرفت.
شال اندازی:
در مناطق روستایی کوهستانی از رسوم شایع چهارشنبه سوری بود و گاه حالت نوعی خواستگاری از دختر صاحب خانه را داشت.
معمولاً به گوشه شال اینان مقداری شیرینی و آجیل به عنوان هدیه صاحب خانه بسته میشد و شال اندازان بدون مشخص کرن هویت خویش به خانه فرد دیگری میرفتند.
سیزده سال:
آخرین مراسم نوروز، سیزده سال است. در این روز مردم گیلان بیشتر به کنار رودخانهها و در دل جنگلها میروند و به صورت گروهی، آخرین روز نوروز را گرامی میدارند.
دختران گیلانی در این روز سبزه گره میزنند. این مراسم معمولاً با بندبازی، کشتی گیله مردی و نواختن ساز و نقاره همراه است.
برای این کار گروهی نوروزخوان در کوچه و خیابان به راه میافتند و اشعاری میخوانند. از معروفترین این اشعار میتوان به دوازه امام و عروس گوله اشاره داشت.
اغلب نوروزخوانان نخست دوازده امام را میخوانند و وقتی به قسمت ترجیع بند میرسند، آن را دو نفری تکرار میکنند و بعد نوروز و نوسال میخوانند.
این شعر چنین آغاز میشود:
همی خوانم امام اولین را شه کشور امیرالمؤمنین را
وصی و جانشین یعنی علی را
به یاسین والف لام و به فیروز دهید مژده که آمد عید نوروز
امام دومین هم دسته گل شفاعت میکند او بر سر پل
حسن بابش سوار است او به دلدل
به یاسین و الف لام و به فیروز دهید مژده که آمد عید نوروز
این شعر در مدح دوازده امام ادامه مییابد.
عروس گوله:
نمایش عروس گوله نیز از دیگر مراسم قبل از حلول سال نو به شمار میرفت. این نمایش همراه با آواز ریتمیک دارای مفاهیم اخلاقی و آیینی خاصی بود. بازیگران این نمایش معمولاً سه نفر بودند و به نقش غول، پیربابو و نازخانم ظاهر میشدند. نقش نازخانم را بیشتر مواقع پسر جوانی که لباس زنانه پوشیده بود اجرا میکرد.
پیر بابو یا کوسه نقش پیرمردی بود که با غول بر سر تصاحب نازخانم به بحث و جدل میپرداخت. غول هم خود را با کلاهی از کلوش (ساقه برنج)، زنگولهها و چماق به هیبتی عجیب میآراست.
این گروه به منازل مختلف رفته، به ایفای نقش خود میپرداختند و در ازای تهنیت گویی خویش و آرزوی سالی پربرکت و پر یمن برای صاحبخانه، از او هدایایی دریافت میکردند. گاه نقش یک شخصیت دیگر به اسم کاس خانم نیز به این جمع اضافه میشد.
گل گل چهارشنبه:
از دیگر مراسم کهن ایرانیان که در گیلان هم با بعضی تغییرات جزیی به آن میپردازند، چهارشنبه سوری است که در غروب آخرین سه شنبه سال و در شب چهارشنبه انجام میشود.
به این منظور خار، بوته، گون و کاه جمعآوری میشد و با درست کردن پشتههایی که معمولاً رو به سمت قبله مینهادند و سپس آتش زدن آنها، از روی آتش میپریدند و هنگام پریدن با خوشحالی میخواندند:
گل گل چهارشنبه به حق پنج شنبه
زردی بشه، سرخی بایه نکبت بشه، دولت بایه
یعنی: ای شعله آتش چهارشنبه، به حق پنج شنبه، زردی و ضعف و بیماری رخت بر بندد و نوبت سرخی و نشاط و خرمی فرا رسد. دوره نکبت و ناکامی به سر آید و دولت و اقبال روی نماید.
این سنت که از روزگار زرتشت و حتی جلوتر بر جای مانده، در دوران اسلامی با اعتقادات مردم در هم آمیخته و رنگ و بویی دینی گرفته است. دود کردن اسپند هم از این رسوم است که سعی میشد از سادات خریداری شود و به هنگام دود کردن آن زمزمه میکردند:
عاطتیل کن، باطیل کن تی مرده ماره بیرون کن
اسفند دوکن چاووس بایه مردمار به هوش بایه
یعنی: عاطل و باطلش کن و چشم زخم را از وجودها دور ساز. مادر شوهرت را بیرون کن. اسپند دود کن تا چاووش بیاید. تا مادر شوهرت به هوش بیاید.
گیلان در ایام نوروز
علاوه بر این به نیت این که دختران به زودی به خانه شوی بروند، دختران دم بخت را چند ساعتی از خانه بیرون و خانه تکانی میکردند. شکستن کاسه و کوزه و ظروف کهنه به علامت دور ساختن نفرت و رفع قضا و بلا از دیگر آداب این روز به شمار میرفت.
مراسم چهارشنبه سوری در نواحی مختلف گیلان با تفاوتی اندک اما شبیه به هم اجرا میشد و گاه شلیک تیر و ترکاندن ترقه نیز در برنامه جای داشت. گاه نیز به نیت برکت، یکی از اهالی با تبر به سمت درختی که بار نمیداد میرفت اما با ضمانت دیگران برای بار آوردن درخت در سال بعد، شخص تبر به دست از قصد خود منصرف میشد.
فالگوش ایستادن:
فالگوش ایستادن نیز از دیگر برنامههای چهارشنبه سوری است. برای این کار، در گذرگاهها میایستادند و با شنیدن پنهانی نخستین کلمات عابرین، مفهوم آن را حمل بر توفیق یا ناکامی خود در سال آتی میشمردند.
قاشق زنی:
از دیگر رسوم اجرایی این شب بود که معمولاً جوانان و بیشتر دختران به در خانه همسایهها میرفتند و با پنهان کردن روی خود و بدون دادن آشنایی، خواستار هدیه میشدند. نقل و نبات و تنقلات از عمدهترین چیزهایی بود که در کاسه قاشق زنان جای میگرفت.
شال اندازی:
در مناطق روستایی کوهستانی از رسوم شایع چهارشنبه سوری بود و گاه حالت نوعی خواستگاری از دختر صاحب خانه را داشت.
معمولاً به گوشه شال اینان مقداری شیرینی و آجیل به عنوان هدیه صاحب خانه بسته میشد و شال اندازان بدون مشخص کرن هویت خویش به خانه فرد دیگری میرفتند.
سیزده سال:
آخرین مراسم نوروز، سیزده سال است. در این روز مردم گیلان بیشتر به کنار رودخانهها و در دل جنگلها میروند و به صورت گروهی، آخرین روز نوروز را گرامی میدارند.
دختران گیلانی در این روز سبزه گره میزنند. این مراسم معمولاً با بندبازی، کشتی گیله مردی و نواختن ساز و نقاره همراه است.