07-04-2015، 23:39
یکی از واقعیت های فرهنگی موجود در کشور ما رفتار مبتنی بر دیگری سازی است که با خارجی ها از خود نشان می دهیم. البته موقعیت و جایگاه اجتماعی ملیت ها بر نوع ارتباطات بین فرهنگی ایرانیان با سایر ملل اثرگذار است. در واقع همان طور که، اثربخشی ارتباطات میان فردی شامل دو بعد اساسی عمل گرایانه [1] و خشنودی شخصی [2] است، به این معنا که در بعد اول دستاوردها و میزان موفقیت رسیدن به اهداف و خواسته های ارتباط گیرنده و یا فرستنده ی پیام مورد نظر است و در بعد دوم اثر بخشی ارتباطی منوط به لذت و شعفی که از آن برای دست اندرکاران ارتباط حاصل می شود مورد توجه است؛ ارتباطات میان فرهنگی نیز همین اقتضائات را دارد[3] و این ضروری است که دریابیم که فرهنگ چگونه به عنوان اولین قدم در جهت بهبود ارتباط بین فرهنگی عمل می کند.
با وجود آن که ارزش های متعالی، همگانی بوده و اختصاص به یک فرهنگ خاص ندارد تا مایه ی خود شیفتگی شود اما به نظر می رسد که گاهی بعضی از ایرانی ها دچار خود شیفتگی فرهنگی می شوند و خود شیفتگی فرهنگی در هر شکل خود، موجب پدید آمدن نوعی تنگ نظری فرهنگی می شود که با نیازهای عصر ما که دوران جهانی شدن می باشد و گفت و گوی فرهنگی از ضروریات آن است، در تضاد قرار دارد [4].
خود شیفتگی فرهنگی می تواند منجر به بروز رفتار ناخوشایند در قبال دیگری شود. برخی از افغان هایی که مدتی را در ایران سپری کرده و از رفتار ما ایرانی ها دل آزرده شده اند خاطرات خود را در فضای مجازی منتشر می کنند. خواندن این مطالب به دنبال تأسفی که در پی دارد این اندیشه را نیز در سر می پروراند که ما ایرانی هایی که روزگاری به میهمان نوازی آوازه داشته ایم چگونه و چرا امروز به این شکل رفتار می کنیم؟ این رفتار تنها مشمول افغان های مقیم ایران نیست. در شهری چون قم سیاه پوستان زیادی زندگی می کنند اما آنها نیز از بعضی چیزها مانند این که محل سکونتشان "محله ی سیاه ها" خطاب می شود یا این که گاهی تاکسی ها آنها را سوار نمی کنند و... دل آزرده هستند. عجیب آن که این رفتارها در مقابل کسانی صورت می گیرد که هم کیش ما هستند و چه بسا با آنها شباهت های فرهنگی نیز داریم. به خصوص در باب افغان ها که در پی معاهده ی پاریس از خاک ایران جدا شدند و تا قبل از آن، جزئی از سرزمین ایران به حساب می آمدند، شباهت های فرهنگی بی شماری دیده می شود. بنابراین نیاز به نوعی بازنگری در رفتار جمعی و فردی در کشور ما احساس می شود.
وجود برخی از پارامترها منجر به تسهیل شدن ارتباطات بین فرهنگی می شود، برای مثال، هر چه زمینه های برقراری ارتباط، تنوع درونی، گشودگی متن و ظرفیت پذیرش در یک فرهنگ بیشتر باشد، طبعاً آن فرهنگ تمایل و آمادگی بیشتری برای ارتباط و تعامل با دیگران دارد و اشتیاق بیشتری برای سازگاری و پذیرش اغیار از خود نشان می دهد [5] و نخستین گام به سوی نفرت، انسانیت زدایی از آنهایی است که عجیب و غریب و نا شبیه به ما هستند. نخستین گام به سوی انسانیت زدایی نیز، پافشاری بر تفاوت های مطلق و آشتی ناپذیر است. بدین ترتیب، پافشاری بر تفاوت ها می تواند منجر به عدم تساهل و تسامح شود [6].
برای اصلاح ارتباطات بین فرهنگی ایرانیان و سایر ملل، لازم است بر آموزش ارتباطات بین فرهنگی و در اولویت قرار دادن این نوع آموزش ها در دوره های تحصیلاتی و همچنین آموزش های رسانه ای کشور تأکید شود. در باب جنبه های آموزش های رسانه ای می توان به سینما (که مطابق با نظریه ی پی یر سورلن می توانیم بگویم بازتاب کننده ی شرایط و واقعیت های جامعه است) اشاره کرد که با ساخت فیلم هایی چون باران (1379)، کتاب قانون (1387)، تنهای تنها (1392) اشاره ای به دیگری سازی های که از سوی ایرانی ها صورت می پذیرد، داشته است. اما به دلیل اهمیت این مسئله نیاز به اقدامات فرهنگی بیشتر احساس می شود.
نکته ی پایانی آن که، در نگرش چند فرهنگی خواسته و هدف چیزی جز این نیست که تلاش کنیم دیگران را از منظر خودشان، و نه از منظر خودمان، درک کنیم [7]؛ و تصورات قالبی را کنار گذاریم، چرا که هنگامی که تصورات قالبی فعال می شوند به داوری های عجولانه و بی اساس در باب دیگران می پردازیم و شکل مثبت یا منفی آن در هر صورت پیامدهای نامطلوبی را به دنبال خواهد داشت؛ همچنین باید توجه داشت که بارزترین شاخصی که درجه ی گشودگی یا بستگی یک فرهنگ را تعیین می کند، چگونگی کنار آمدن آن با موقعیت ها و مواضع ناهمخوان و میزان بردباری آن در تحمل اغیار است [8]. بنابراین تقویت نگرش چند فرهنگی در میان ایرانیان از اقدامات فرهنگی است که باید به آن توجه کرد و در جهت آن تلاش نمود.
با وجود آن که ارزش های متعالی، همگانی بوده و اختصاص به یک فرهنگ خاص ندارد تا مایه ی خود شیفتگی شود اما به نظر می رسد که گاهی بعضی از ایرانی ها دچار خود شیفتگی فرهنگی می شوند و خود شیفتگی فرهنگی در هر شکل خود، موجب پدید آمدن نوعی تنگ نظری فرهنگی می شود که با نیازهای عصر ما که دوران جهانی شدن می باشد و گفت و گوی فرهنگی از ضروریات آن است، در تضاد قرار دارد [4].
خود شیفتگی فرهنگی می تواند منجر به بروز رفتار ناخوشایند در قبال دیگری شود. برخی از افغان هایی که مدتی را در ایران سپری کرده و از رفتار ما ایرانی ها دل آزرده شده اند خاطرات خود را در فضای مجازی منتشر می کنند. خواندن این مطالب به دنبال تأسفی که در پی دارد این اندیشه را نیز در سر می پروراند که ما ایرانی هایی که روزگاری به میهمان نوازی آوازه داشته ایم چگونه و چرا امروز به این شکل رفتار می کنیم؟ این رفتار تنها مشمول افغان های مقیم ایران نیست. در شهری چون قم سیاه پوستان زیادی زندگی می کنند اما آنها نیز از بعضی چیزها مانند این که محل سکونتشان "محله ی سیاه ها" خطاب می شود یا این که گاهی تاکسی ها آنها را سوار نمی کنند و... دل آزرده هستند. عجیب آن که این رفتارها در مقابل کسانی صورت می گیرد که هم کیش ما هستند و چه بسا با آنها شباهت های فرهنگی نیز داریم. به خصوص در باب افغان ها که در پی معاهده ی پاریس از خاک ایران جدا شدند و تا قبل از آن، جزئی از سرزمین ایران به حساب می آمدند، شباهت های فرهنگی بی شماری دیده می شود. بنابراین نیاز به نوعی بازنگری در رفتار جمعی و فردی در کشور ما احساس می شود.
وجود برخی از پارامترها منجر به تسهیل شدن ارتباطات بین فرهنگی می شود، برای مثال، هر چه زمینه های برقراری ارتباط، تنوع درونی، گشودگی متن و ظرفیت پذیرش در یک فرهنگ بیشتر باشد، طبعاً آن فرهنگ تمایل و آمادگی بیشتری برای ارتباط و تعامل با دیگران دارد و اشتیاق بیشتری برای سازگاری و پذیرش اغیار از خود نشان می دهد [5] و نخستین گام به سوی نفرت، انسانیت زدایی از آنهایی است که عجیب و غریب و نا شبیه به ما هستند. نخستین گام به سوی انسانیت زدایی نیز، پافشاری بر تفاوت های مطلق و آشتی ناپذیر است. بدین ترتیب، پافشاری بر تفاوت ها می تواند منجر به عدم تساهل و تسامح شود [6].
برای اصلاح ارتباطات بین فرهنگی ایرانیان و سایر ملل، لازم است بر آموزش ارتباطات بین فرهنگی و در اولویت قرار دادن این نوع آموزش ها در دوره های تحصیلاتی و همچنین آموزش های رسانه ای کشور تأکید شود. در باب جنبه های آموزش های رسانه ای می توان به سینما (که مطابق با نظریه ی پی یر سورلن می توانیم بگویم بازتاب کننده ی شرایط و واقعیت های جامعه است) اشاره کرد که با ساخت فیلم هایی چون باران (1379)، کتاب قانون (1387)، تنهای تنها (1392) اشاره ای به دیگری سازی های که از سوی ایرانی ها صورت می پذیرد، داشته است. اما به دلیل اهمیت این مسئله نیاز به اقدامات فرهنگی بیشتر احساس می شود.
نکته ی پایانی آن که، در نگرش چند فرهنگی خواسته و هدف چیزی جز این نیست که تلاش کنیم دیگران را از منظر خودشان، و نه از منظر خودمان، درک کنیم [7]؛ و تصورات قالبی را کنار گذاریم، چرا که هنگامی که تصورات قالبی فعال می شوند به داوری های عجولانه و بی اساس در باب دیگران می پردازیم و شکل مثبت یا منفی آن در هر صورت پیامدهای نامطلوبی را به دنبال خواهد داشت؛ همچنین باید توجه داشت که بارزترین شاخصی که درجه ی گشودگی یا بستگی یک فرهنگ را تعیین می کند، چگونگی کنار آمدن آن با موقعیت ها و مواضع ناهمخوان و میزان بردباری آن در تحمل اغیار است [8]. بنابراین تقویت نگرش چند فرهنگی در میان ایرانیان از اقدامات فرهنگی است که باید به آن توجه کرد و در جهت آن تلاش نمود.